#طنز_جبهه 😂❤️
خدایا مارو بکش!
آن شب یکی از آن شبها بود؛ بنا شد از سمت راست یکی یکی دعا کنند
اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…»😐
بچهها مانده بودند که شوخی است، جدی است؟ بقیه دارد یا ندارد؟ جواب بدهند یا ندهند؟
که اضافه کرد: «آتش جهنم»😁
و بعد همه با خنده😂 گفتند: «الهی آمین.»
نوبت دومی بود
همه هم سعی می کردند مطالب شان بکر و نو باشد،
تأملی کرد و بعد دستش را به طرف آسمان گرفت و خیلی جدی گفت: «خدایا مار و بکش…»😐😐
دوباره همه سکوت کردند و معطل ماندند که چه کنند و او اضافه کرد: «پدر و مادر مار و هم بکش!» 😐😳
بچهها بیش تر به فکر فرو رفتند،🤔 خصوصاً که این بار بیش تر صبر کرد،
بعد که احساس کرد خوب توانسته بچهها را بدون حقوق سرکار بگذارد😄،
گفت: «تا ما را نیش نزند!» 😁😂😂
↻♥️ @I_M_A_M_Z_A_M_A_N
#طنز_جبهه 😂
⬅️وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود.📡📺📻🎙
نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.📹🎤
👮♂یکی از مأموران پرسید:
- پسر جان اسمت چیه؟
- عباس🙂 .
- اهل کجا هستی؟
- بندرعباس .😉
- اسم پدرت چیه؟
- به او می گویند حاج عباس !😃
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:
- کجا اسیر شدی؟
- دشت عباس !😆
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت:
- دروغ میگی!😡
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت :😭
- نه به حضرت عباس !😂🤣
↻♥️ @I_M_A_M_Z_A_M_A_N