eitaa logo
منتظران‌ظهور‌ولی‌عصر³¹³
123 دنبال‌کننده
879 عکس
305 ویدیو
22 فایل
🎀﷽🎀 در خواست ها و سخنان ناشناس☘️ https://harfeto.timefriend.net/16377522366263 ‌ آیدی خادم اصلی⇦ @FZM_313 ‌‌‌‌‌ ‌کانال شرایط💐 @Xeeeeee همسایمونه: @sss_ir ‌‌‌ ‌لطفا لفت ندید⃢🌺 💐زیادمون کنید🌈 ‌ ‌ڪاناݪ ۅقف امام زمان اسٺ…♡ 300⇦⇦⇦🏃🏻‍♀️⇦⇦⇦240
مشاهده در ایتا
دانلود
😂😂 یہ جا هسٺ:•°✨°• شہید ابراهــیم هادے•°🧡°• پُست نگہبانےرو •°💥°• زودتر ترڪ میڪنه•°👀°• بعد فرمانده میگهـ •°🤨°• ۳۰۰صلوات جریمتہ•°📿°• یڪم فڪر میڪنه و میگه؛•°😌°• برادرا بلند صلوات•°🔊°• همه صلوات میفرستن•°😁°• برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...•°😂°• 💚☘
🕊 حاج‌آقا رفت نشست رو صندلی. او سخن‌رانی را شروع کرد و فقط از ثواب نماز شب گفت. در اوج صحبت بود که اکبر کاراته زد به پیشونیش. حاج‌آقا گفت: اکبر، چی شده؟ گفت: خوش‌حالم که اصلاً نماز شبم ترک نمی‌‌شه. نادی گفت: حاج‌آقا این اصلاً نمی‌دونه نماز شب سیبه یا نمازه. اکبر کاراته گفت: بعداً بهت می‌گم چیه! پاشو برادر پاشو وقته نماز شبه. اینو نادی می‌گفت و پاهای بچه‌ها را لگد می‌کرد، می‌رفت آن سنگر و برمی‌گشت. همه رو از خواب بیدار کرده بود. هر‌کسی چیزی می‌گفت؛ یکی فحش می‌داد، یکی می‌خندید و یکی... نادی داشت با سرعت می‌رفت که اکبر کاراته پتو را از زیر پاهایش کشید. نادی رفت توی هوا و با کمر اومد روی زمین. اکبر کاراته پرید پتویی انداخت روشو و گفت: هورا بچه‌ها، هورا! کوهی از رزمنده ریخته بودند. روی نادی که حاج‌آقا با یک فانوس داخل سنگر شد و گفت چه خبره؟ اکبر کاراته گفت: هیچی، نادی داره نماز شب می‌خونه. طاهری گفت: آره ما ریختیم روش. کسی نبینه؛ که ریا نشه!😂
😂🌱 رزمنده‌ای‌تعریف‌میکرد،میگفت: تویکی‌ازعملیاتهابهمون‌گفته‌بودن‌موقع‌ بمب‌بارون‌بخوابین‌زمین‌وهرآیه‌ای‌که‌ بلدین‌بلندبخونین.. منم‌که‌چیزی‌بلدنبودم،ازترس‌دادمیزدم النظافةمن‌الایمان!
🙂 🌹خاطرت طنز جبهه سوریه از زبان شهید مصطفی صدر زاده🌹 قبل از عملیاتــ بود😮 داشتیمـ با هم تصمیمـ میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بےسیم بہ هم رزمامون خبر بدیمــ🤔 کھ تڪْفیریآ نفهمنــ...😈 یهو سیدابراهیمـ🖐🏻 (شہیدمصطفےصدزاده) از فرمانده هاے تیپ فاطمیونـ😍 بلندگفت: آقا اگر من پشت بےسیمــ📞 گفتمـ همـہ چۍ آرومــہ من چقدرخوشبختمــ😌 بدونید دهنمـٰ سرویس شده
😅📿 💥😍 نصفہ شب ڪوفته از راه رسيد ديد توی چادر جا نيست بخوابہ.😪 شروع ڪرد سر و صدا، مگہ اينجا جای خوابه؟ پاشيد نماز شب بخونيد، دعا بخونيد.🤨 ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم و اجبارا مشغول عبادت شديم، خودش راحت گرفت خوابيد😴😐😂
🙂😂 یه‌بچه‌بسیجے‌بود‌🧔🏻 خیلی‌اهل‌معنویت📿 و‌دعا‌بود...🤲🏻 برا؎خودش‌یه‌قبری‌کنده‌بود⚰ شب‌ها‌🌙مےرفت‌تا‌صبح‌با‌خداࢪاز و‌نیاز‌مےکرد⛅️ ما‌هم‌اهل‌شوخے‌بودیم🤪 یه‌شب‌مهتابـے‌سه،‌چهاࢪنفر‌شدیم تو؎عقبه...🦋 گفتیم‌بریم‌یه‌کمے‌باهاش شوخے‌کنیم‌😈 خلاصه‌قابلمه‌؎گردان‌ࢪا‌برداشتیم😂 با‌بچه‌ها‌ࢪفتیم‌سراغش...👻 پشت‌خاکریز‌قبرش‌نشستیم🙇🏻‍♂ اون‌بنده‌؎خدا‌هم‌داشت‌با‌یه شوࢪوحال‌خاصے‌نافله‌؎شب😍 مے‌خوند‌🌱 دیگه‌عجیب‌ࢪفته‌بود‌تو‌حال🕊 ما‌به‌یکے‌از‌دوستامون‌که تن‌صدا؎بالایـے‌داشت🗣 گفتیم‌داخل‌قابلمه‌برای‌این‌ڪه🥘 صدا‌توش‌بپیچه‌و‌به‌اصطلاح اڪو‌بشه🎙 بگو:‌اقراء✨ یهو‌دیدم‌بنده‌؎خدا‌تنش‌شروع‌کرد به‌لرزیدن😰 وبه‌شدت‌متحول‌شده‌بود وفکر‌مےکرد‌براش‌آیه‌نازل‌شده!📖 دوست‌ما‌برا؎‌باࢪدوم‌و‌سوم هم‌گفت:‌اقراء🏮 بنده‌؎خدا‌باشوࢪوحال‌و گریه‌گفت:چے‌بخونم‌؟؟!!!🥺 ࢪفیق‌ما‌هم‌با‌همون‌صدا؎بلند😁 و‌گیرا‌گفت:🔊 باباکرم‌بخون😂 😄
😂 اسیر شده بودیم😅 قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن😍 بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن.. اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج‌البلاغه هم لابه لاشون بود یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: _من نمی‌تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین(ع)رو نوشتم روی این کاغذ میخوام بفرستمش برا بابام.. نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم🤣 بنده خدا نامه ی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😳😂 ‌
✨بســــــم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨