#سوال
ایده برای نقاشی در کانالمون بزارم؟🎨
@FZM_313
░░░░░░░░░░░░░░░
▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
اذکار روز #یکشنبه 🔖
📌 یا ذالجلال و الاکرام ⇜ ۱۰۰ مرتبه
📌 یا فتاح ⇜ ۴۸۹ مرتبه
#منتظرانظهورولیعصر ✨
𑁍 𝓘𝓶𝓪𝓶 𝓩𝓪𝓶𝓪𝓷 𑁍
✨﷽✨
#داستان_آموزنده
🔴قرآن، بهترین پاککنندۀ آلودگیها
✍مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی آن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید:
چه فایدهای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت:
پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پر کن و برایم بیاور.
پسر گفت:
غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند.
پدر گفت:
امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند را گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت:
هیچ فایدهای ندارد.
پدرش گفت:
دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت:
غیرممکن است!
پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟
پسرک متوجه شد سبد که از باقیماندههای زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.
دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهیها و کثیفیها پر میکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینهات را پاک میکند، حتی اگر معنی آن را ندانی.
#چادرانه
#دخترونه
منتظرانظهورولیعصر³¹³
⚠️ #تلنگرانه
🦋 #توبه
❌نـــگـــو دیـــــــــره❌
✨همین حرف و ذهنیتت خودش گناه بزرگیه.
👈🏻یعنی همون نا امیدی از رحمت خدا!😔
❌نگو بقیه چی میگن؟؟🤔
❌نگو اگه بخوام از این به بعد خوب باشم آبروم میره😒
❌نگو مردم میگن تادیروز اونطوری بوده حالا مثلا متحول شده!😕
💢اگه میگن هم، بزار هرچی میخوان بگن
اصـــلا مهم نیست،اصلا!😊
👈🏽مهم تـویـی🤗
👈بله خودِ خودِ خودِ تو😉
👈🏾این تویی که باید بهترین ها نصیبت بشه😇
👈🏿لیاقت تو اینقدر زیاده که خدا فقط میتونه تورو به چیزهایی که لایقی برسونه وخریدار تو باشه🙂😊
✅یادت نره که اگه بخوای باگناه آبرو برای خودت بخری،رسوای رسوا میشی(مطمئن باش)😔
💥اما اگه به خودش پناه ببری مطمئن باش بهترین ها نصیبت میشه😁
✅قضیه حضرت یوسف و زلیخا رو به یادت بیار🤔
🌿به نظرت اگه حضرت یوسف تن به خواسته زلیخا میداد آبروش حفظ میشد یا اینکه فرار کرد آبروش حفظ شد و عزت گرفت؟؟
🌼نترس! و به خدا اعتماد کن😊
🌸خدای تو و یوسف یکیه🍃
#تلنگر
•°منتظرانظهورولیعصر³¹³ •°
هدایت شده از سین زنی✓
استورے مذهبے میـخواے!؟
استورے دخترونهـ پسرونهـ میـخواے؟
پروفایلـ چے؟؟🤔
طنز جبهـه همـ داریـمآ😂
کتابـ مذهبے چے اونـمـ مـیخواے؟!
سهـ دقیقهـ در قیامت و همـ داریمـ!😍
بلهـ پس چے😌
تازهـ خیـلے چیزاے دیـگهـ همـ داریمـ😇
ولے خـب نمـیشهـ الان بگمـ کهـ🤗
بیا بریـمـ تواینـ کـانـالــ همهـ چے دارهـ🙃
https://eitaa.com/joinchat/2849767535C2ecdc04612
بسیـجـے مـنتـظـرتمآ😎
#توجه
فقط ۳۶ نفر دیگه تا ارسال ایتا طلایی و ایتی😍👑
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
اللهُ اکبَرُ اللهُ اکبَرُ
اللهُ اکبَرُ اللهُ اکبَرُ
اَشهدُ انَ لا الهَ اِلَّا الله
اَشهدُ انَ لا الهَ اِلَّا الله
اَشهدُ انَ مُحَمَّدً رسولُ الله
اَشهدُ انَ مُحَمَّدً رسولُ الله
اَشهدُ انَ عَلیًا ولیُ الله
اَشهدُ انَ عَلیًا حُجَتُ الله
حی عَلَی الصَّلاهِ
حی عَلَی الصَّلاهِ
حی عَلَی الفَلاحِ
حی عَلَی الفَلاحِ
حی عَلَی خیرِالعَمَلِ
حی عَلَی خیرِالعَمَلِ
اللهُ اکبَرُ
اللهُ اکبَرُ
لا اِلهَ اِلَّا الله
لا اِلهَ اِلَّا الله
#خدا #نماز #اذان
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
برای دانشآموزان پخش میکرد.
تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمندهها از آنها چه توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره حجاب پخش میکرد.در زمستان اصفهان که وسیله گرمکننده درست و حسابی نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود میخوابیدیم. یک شب که هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد. دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد.
زینب شبی که دعای نور حضرت زهرا (س)را حفظ کرد، خواب عجیبی دیده: «یک زن سیاهپوش در کنارش مینشیند و دعای نور را برای او تفسیر میکند. آن قدر زیبا تفسیر را میگوید که زینب در خواب گریه میکند.زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد، به یک گروه کودک تفسیر را یاد میدهد، کودکانی که در حکم انبیا بودند. زینب دعا را میخواند، رودخانه و زمین و کوه هم گریه میکردند.» زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی را شنیده و صحنههایی را دیده بود که خبر از یک عالم دیگری میداد. او از خواهرش شهلا که این خواب را تعریف میکند سفارش میکند که خوابش را برای هیچ کس تعریف نکند. یک شب سر نماز، سجدهاش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشمهای مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه میکنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار میآید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه میخورد.» زینب هر روز ظهر که از مدرسه برمیگشت اول به مسجد المهدی میرفت، نماز میخواند و بعد به خانه میآمد، در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده شد و با خفه کردن او با چادرش او را به شهادت رساندند و پیکر پاکش بعد از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید. منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله و اولین دبیرستانی همراه با شهدای عملیات فتحالمبین (160 شهید) در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. بعد از دفن زینب با تعجب دیدم که قبر زینب زیر یک درخت کاج قرار دارد و تازه رمز جمعآوری درخت میوه کاج را توسط زینب فهمیدم. زینب قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود. زینب دو تا وصیتنامه داشت. من سواد کمی داشتم و آرزو داشتم که به راحتی و روانی، آنها را بخوانم. یک شب زینب به خوابم آمد و گفت: «مامان، ناراحت نباش.» یک روز وصیتنامه مرا از اول تا آخر بدون غلط میخوانی؛ آن روز نزدیک است.» صبح که از خواب بیدار شدم. سریع به نهضت سوادآموزی رفتم و ثبتنام کردم و خوب درس خواندم تا بالاخره به راحتی وصیتنامه زینب را میخوانم و حتی بعضی جملاتش را حفظ نمودم. وصیتنامه دومش را در13/12/1360 یعنی هجده روز قبل از شهادتش نوشته بود.
نامهها و دستنوشتههای زینب شبیه به نامههای یک رزمنده در جبهه بود.
امروز داغ زینب مثل روز اول رفتنش هنوز داغ داغ است؛ داغی که هیچ وقت سرد نمیشوند. هیچ وقت کهنه نمیشود. باید دنیا بداند که منافقین چه کسانی را و به چه جرمی به شهادت رساندند.
بعضی شبها خواب گلزار شهدای اصفهان را میبینیم. خواب درختهای کاج، درختهایی که سایبان قبرهای شهدا، قبر زینب هستند.صدای نسیمی را که میان برگهای آنان میپیچد، میشنوم. یک تکه از جگر من، از قلب من، زیر آن درختهاست. گمشده من آنجا خوابیده است. خوشا به حال درختهای کاج.
#شهیده_زینب_کمایی
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
خلاصه ای از زندگینامه و خاطرات شهیده:
مادر شهیده:
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب (س) باشم.» میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد. زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد. زینب بین بچههایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت.زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی میباشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه به شوهرم میگفتم از هفت تا بچهام، زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم. زینب اهل دل بود از دوران بچهگی خوابهای عجیبی میدید. در چهار یا پنج سالگی خواب دید که همه ستارهها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: من فهمیدم که آن ستاره پرنور که همه به او تعظیم میکردند کی بود؟ و آن حضرت فاطمه (س) بود. زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن میرفت. زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به حجاب پیدا کرد. زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه میرفت. در مدرسه او را مسخره میکردند و اُمّل صدایش میزدند. از همان دوران روزه میگرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه میگرفت. زینب کوچکترین دخترم بود، در همه راهپیماییهای زمان انقلاب شرکت میکرد. زینب فعالیتهای انقلابیاش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد

زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره)؛ هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود و خیلی مقید به انجام برنامههای خودسازی بود. زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود و طلبه بشود. او میگفت «ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» هنوز در حال و هوای انقلاب بودیم که ناغافل، جنگ بر سرمان خراب شد. مردم کمکم به دلیل بمباران و موشک از شهر خارج شدند ولی بچههای من مخالف بودند. زینب هم عاشق آبادان بود. دختران بزرگترم برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند. ولی زینب چون لاغر و ضعیف و هم کم سن و سال بود به جامعه معلمان که فعال بودند میرفت و کارهای فرهنگی انجام میداد.
بعد از اینکه امام جمعه آبادان (مرحوم حجتالاسلام جمی) دستور تخلیه آبادان را دادند ما به اصفهان رفتیم. البته دو تا از دختران در بسیج و بیمارستان فعالیت داشتند ماندند، ولی زینب که سوم راهنمایی بود و من خیلی به او وابسته بودم به او گفتم که به تو احتیاج دارم، راضی به رفتن به اصفهان با من شد. در اصفهان زینب که این مدت (6 ماه) از درس عقب مانده بود به مدرسه راهنمایی نجمه رفت. مدیر مدرسه همیشه از زینب تعریف میکرد و میگفت دخترت خیلی مؤمن است، زینب علاقه زیادی به شهدا داشت. هر بار که برای تشییع آنجا به گلزار شهیدان اصفهان میرفت. مقداری از خاک قبر شهید را میآورد و تبرکی نگه میداشت.زینب هفت تا میوه کاج و هفت خاک تبرکی شهید را در بین وسایلش نگه میداشت. یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر زهره بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمیشوند. زنها هم شهید میشوند.» زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان مینشست و قرآن میخواند.بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهینشهر رفتیم. زینب اول دبیرستان بود و تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای طلبه شدن بخواند. او در شاهینشهر فعالیتهای فرهنگی میکرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج میرفت. در دبیرستان گروه سرود و گروه تئاتر به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل میداد.
دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه پولی بابت کرایه ماشین به او میدادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه میرفت، و با پولش کتاب برای مجروحین میخرید و هفتهای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا میرفت و کتابها را به مجروحین هدیه میکرد. چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف
برعکسش هم خیلی زیاده
یه بنده خدایی تمام معیار هایی که بقیه میگن "خوشبخت" رو داشت
دو کلام باهاش صحبت کردم
فکر میکردم از این بدبخت تر تو دنیا وجود نداره خخخ
خوشبختی رو اینجوری در خودت بوجود بیار...
خوشبختی ادما رو اینطوری ببین...
که اگه اینطوری باشی
حسود نمیشی بلکه غبطه میخوری
و اگر در خودت ایجادش کنی
خودتم به خوشبختی میرسی
فقط کافیه بخوای و تلاش کنی❤️
زن و شوهری که خوبی ها و قشنگی های همو نبینن
زن و شوهری که همو همونطوری که هستن نپذیرن
هیچوقت احساس خوشبختی نمیکنن
تو حق نداری به چیزای منفی فکر کنی
تو از جنس خدایی
و خدا سرشار از انرژی و مثبت و نورِ
🙂@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
خوشبختی به خونه داشتن نیس
به ماشین داشتن نیس
به بچه داشتن نیس
به پول زیاد نیس
به خوشگلی و تحصیلات نیس
به مسافرت و تفریح نیس
به حتی شوهر یا زن خوب داشتن هم نیس
وقتی نتونی مهارت های لازم زندگی رو پیاده کنی یا عیب های همسرتو ببینی و نپذیریش اون همسر خوب میشه یه همسر بد واست
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
پایان تبادلات پرچذب صاحب الزمان
تبادل برای پیشرفت کانال هست
ممنون از صبوری تون 🙏🌸
هر بنر رو بعد یک ساعت پاک کنید
تا نیم ساعت پست ممنوع
هر دوروز یه بار بنرتون قرار میگیره👌🏼
اگه از این جذبا می خواین بیاین پی وی😌👇🏽
@sanctiflcation
شرایط👇🏽
@wtitleofthetwelfthimam
#جذبمآتیشیه💯
فقط کانالت مذهبی باشه‼️‼️‼️‼️‼️