همه چیزمان شرطی شده
زنگ بزنی،زنگ میزند!
پیغام بدهی،پیغام میدهد!
دلت تنگ شود،دلش تنگ میشود!
فقط این دوست داشتنِ لعنتیست که
شاملِ هیچ بند و تبصره ای نمیشود!
که اگر بفهمد دوستش داری،
بار و بندیلش را جمع میکند و میرود..! :]
ولی من اگه جای مدیر فرودگاه امام بودم بالای گیت خروجی یه بنر بزرگ میزدم:
«نبینم این دمِ رفتن، تو چشمات غصه میشینه»
ولی من یه آدمیو میخوام که وقتی همه سعی دارن باهاش حرف بزنن من در حالی که نگاهش میکنم لبخند بزنم و پامو بندازم روی هم و بگم تلاشتونو بکنیدو مطمئن باشم که
هیچکس جز من نمیتونه نظرشو جلب کنه..! :]
ابو سعید ابوالخیر یه بیت داره که میگه :
«آن یار طلب کن که تو را باشد و بس
معشوقه ی صد هزار کس را چه کنی ؟!»
واضحه یا بیشتر توضیح بدم ؟! :]
دیگران مثل آب هستند، میآیند و میروند
اما تو ریگ ته جویی
میمانی، میمانی و باز هم وقتی نگاه کنم، میبینم که هستی..!
- فروغ فرخزاد
آخرین نسلی بودیم که یه سبک خاص از رابطه رو دیدن، از اونا که تهش میرسید به این دیالوگِ نوید محمد زاده:
«اگه دوسم نداشت چرا میخندید؟!»