أخاف أن ينتهي العالم ولم نتشارك فنجان قهوه
- میترسم دنیا تموم شه تو همین حالی که ما یه فنجون قهوه با هم نخوردیم!
راستش غیر از این که تو طول زندگیم فقط باعث شدم همه ب طور خاصی منو کنار بزارن دیگه هیچ فعالیتی نکردم.
گفتن نداره ولی ناگفته هم پیداست که حالمون اونی نشد که به درد خودمون بخوره شما که سهلی.
اگه فکر کردی من تو اون باتلاقی که گیر کردی توش ولت میکنم و میرم، پس حتما نمیتونی منو توی همین باتلاق پشت سرت ببینی.
یه سری آدما بعضی وقتا یجوری از زندگیت میرن که انگار هیچوقت نبودن یعنی اصلا نمیتونی ردی ازشون تو زندگیت ببینی انگار اومده بودن که برن.
دست کشیدم رو گونههاش اشکاشو پاک کردم؛ بهش گفتم معلومه خیلی دوسش داری که هروقت راجبش باهم حرف میزنیم از چشمات سرازیر میشه.
مشکل اینه که یه چیز الکی حالمون رو خراب میکنه و دیگه صدتا چیز درست درمون نمیتونه خوبش کنه.
اگر یک نفر هر آنچه که از درونش بر میآید را بنویسد ؛
بی شک از درون او کسی رفته است.
- ایلهان برک