یه جا نوشته بود: آدم گاهی آنقدر تنها میشود و با خودش حرف میزند؛ که تبدیل میشود به دو نفر !
من الان هفت،هشت نفرم ..
عاشق هم اگه ميشين ، مثل صادق هدايت عاشق بشين كه ميگه: او را نه تنها دوست داشتم بلكه همه ذرات تنم او را ميخواست.
عشق یعنی چی؟
یعنی تپش بی دلیل قلب؟
یعنی نِگاهی که روی اجزایِ صورتت میچرخد و بعد دیگر نیست؟
یعنی دیر جُنبیدن و حسرتی که میماند؟
شاید هم یعنی درد کشیدن و فِشرده شدن دل، که آدم هستیاش بیاید پشت چشمهاش.
- عباس معروفی
مودِ آخرِ شبامون خلاصه میشه تو این حرفِ سهراب سپهری:
"چه کسی میفهمد در دلم رازی هست؛
میسپارم آن را به خیال شب و تنهایی خود..."