آخرین وصیت یک چوپان اسیر به بعثیها
یکی از روایتهای معصومه آباد راوی کتاب «من زندهام» با محوریت چوپانی که در اسارت به شهادت رسید
تعدادمان ساعت به ساعت بیشتر میشد. برادران بسیج و سپاه را درآن گودال کنار ما آوردند و بقیه را گوشه دیوار نگه میداشتند. ساعت ۱۰ صبح جوانی با قامتی باریک و بلند و محاسنی قهوهای مثل تیری که از دور شلیک شود، به جمع ما پرتاب شد. لب و دهانی پرخون و ظاهری روستایی اما چهرهای گشاده و لبانی مثل پسته خندان داشت.
هیچ کدام دستمالی نداشتیم که به او بدهیم. با سر آستین لب و دهان خونیاش را پاک کرد و نشست. ۵۰ رأس گوسفند با صدای زنگولههایشان او را همراهی میکردند و عراقیها گوسفندها را هم با او داخل گودال انداختند. به هر طرف که سر میچرخاندیم، صورت گوسفندها توی صورتمان بود و روی دست و پایمان فضله میریختند و یکسر بع بع میکردند.
بعد از گذشت ۳۰ ساعت از آغاز اسارت و تحمل گرسنگی و تشنگی یک لیوان آب آوردند که همه با هم در معیت گوسفندها یک جرعه از آن بنوشیم. هر گوسفندی که سر و صدا میکرد به محض اینکه آن جوان دستی به سرش میکشید، آرام میشد.
یکی از برادرهای سپاه امیدیه از آن جوان پرسید: اسمت چیه برادر؟ شغلت چیه؟ آن جوان با سادگی و صداقت تمام گفت: اسمم عزیزه و چوپونم. کاشی هستم. دیروز از کاشان راه افتادم. توی ولایتمان هر کی دوست داشت چند تا گوسفند برای سلامتی رزمندهها به جبهه هدیه کرده. من تو مسیر آبادان بودم که گیر افتادم. گله خسته و گرسنه است. این گوسفندها تاب گرمای اینجا را ندارند. کاش یک آب و علفی به این زبان بستهها بدهند.
عزیزچوپان با لهجه شیرین کاشی و سادگی پرسید: تا کی اینجا هستیم؟ اگر میخواهند ما را نگه دارند، اما ای کاش گوسفندها را زودتر برای برادرهای رزمنده به جبهه بفرستند. او در عالم دیگری بود. از تک تک گوسفندهایش خاطره داشت و اخلاق آنها را میدانست.
بعد از مدتی من و مریم از اسرا جدا شدیم و ما را به تنومه بردند که در آنجا سه دختر اسیر بودیم. بعد ما را به بازداشتگاهی بردند که نزدیک به ۲۰۰ برادر آنجا بودند. تعدادی از برادران اسیر سرپا ایستادند تا ما دختران راحت بنشینیم اما عراقیها تشر زدند که همه بنشینند. بچهها به هر سختی بود بغل هم نشستند و ما را گوشهای زیر پنجره جا دادند که از تیررس نگاه سربازان بعث عراقی دور باشیم.
در بازداشتگاه تنومه دنبال دوست و آشنا میگشتیم. عزیزچوپون هم در همان بازداشتگاه بود. اسرا را چند تایی برای شکنجه میبرند. یک بار بعثیها انگشت شومشان را روی عزیزچوپون و چند نفر دیگر گذاشتند. بچههایی که با عزیز به اتاق شکنجه رفتند، تعریف میکردند: عزیز را از پا آویزان کرده و با شلاق به سر و صورتش میکوبیدند. وقتی پایش را باز کردند، کلت را روی شقیقه عزیز گذاشتند و به او گفتند: عزیز! این تیر خلاص است. هر وصیتی داری سریع بگو تا دوستانت به خانوادهات برسانند. آن قدر به سر عزیز زدند که به لکنت افتاد و دیگر نمیتوانست حرف بزند.
خون از دهان و دل و رودهاش بیرون میریخت، آب به سر و صورتش زدند و گفتند: بهت فرصت میدهیم که وصیت کنی. امشب تیر خلاص سهم توست. عزیز التماس میکرد و فرصت وصیت میخواست. بعد از نیم ساعت که آرام شد، عراقیها کنجکاو شده بودند که بفهمند عزیز چه وصیتی دارد!
عزیز در حالی که خون از دهان و حلقش میریخت، با لکنت زبان گفت: از گوسفندهایی که آوردم، یکی را برای سلامتی امام خمینی قربانی کنید. وقتی مترجم این جمله را برایشان ترجمه کرد، دوباره تنش را با شلاق تکهپاره کردند. وقتی عزیز را به اتاق انداختند دیگر قدرت تکلم نداشت و قابل شناسایی نبود. او بر اثر ضرباتی که بر سرش وارد شده بود، پی در پی دچار تشنج میشد و صبح همان روز بعد از چند بار تشنج به شهادت رسید.
🌹 اول شهریور، سالروز شهادت شهید اسدالله لاجوردی بدست گروهک تروریستی منافقین گرامی باد
🇮🇷 @ccoip_ir
15.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ_روز
❌وقتی میگی اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، بدون کی رو داری لعن می کنی⁉️
💯حتما تا آخر ببینید حقایق ناگواری درباره ردپای یهود در واقعه عاشورا داره♨️
🎤استاد رائفی پور
#امام_حسین ع
#محرم
#حب_الحسین_یجمعنا
➖➖➖➖➖➖➖➖
💌 @qorunstory110
⛔️⛔️
روز قیامت نیکیهایمان را
به محبوبترین فرد زندگیمان نخواهیم داد.
اما مجبور میشویم به کسی نیکیهایمان را
بدهیم که از او متنفر بودیم و غیبتش را کردیم
گناه مخصوصا حقالناس
اوج حماقت است نه زرنگی..!
#آیتاللهبهاءالدینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💉 چه کسانی نباید دز دوم واکسن را بزنند؟
🏴 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید جالبه 👌👌😁😁
#جلوگیری_از_ابتلا_به_کرونا
#انتشار
روش جالب قرقره کردن با آب نمک
🗓 سهشنبه ٢ شهریور ماه ١۴٠٠
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ گاهی میرفتیم دنبالش که برای روضه برویم مسجد.
▫️ علی آقا میآمد دم در و میگفت: «امروز خیلی بیحال هستند؛ اصلاً توان آمدن ندارند.»
▫️ بعد میدیدیم خودش با همان حال رنجور، میآمد و میگفت: «میآیم...»
📚 به شیوه باران، ص۶٨
🔻مناسبتها:
🔹 فرستادن سرهای مطهر شهدا بهسوی شام؛ ۶۱ق.
🔹 سالروز تولد فقیه عارف، عبد صالح خدا، حضرت آیتاللّه حاج شیخ محمدتقی بهجت اعلیاللهمقامه؛ ۱۲۹۵ش.
🔹 آغاز هفته دولت
🔹 شهادت سید علی اندرزگو (۱۹رمضان ۱۳۵۷ش)
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
#مطلب_ویژه
🏴 جایگاه مجالس روضه و عزاداری در زندگی حضرت آیتالله بهجت
💥 به مناسبت گرامیداشت سالروز تولد فقیه عارف، عبد صالح خدا، حضرت آیتاللّه حاج شیخ محمدتقی بهجت اعلیاللهمقامه (۱۲۹۵ش)
▫️ آخرین جمعه بود؛ ۲۵اردیبهشت١٣٨٨. با بدنی رنجور و نحیف، در مجلس روضه نشسته بود. نودوسه سال از عمر مرجع تقلید شیعیان میگذشت؛ ولی هنوز خود را محتاج همین بارگاه میدانست. حدود پنجاه سال بود که هر جمعه، مجلس روضه برپا میکرد؛ البته این مجلس غیر از مجالسی بود که در محرم و صفر برگزار میکرد. سالهای آغازین ورود به قم، این مجلس را در منزل خودش برگزار میکرد. رفتهرفته جمعیت مشتاق زیادتر میشد و دیگر، اتاقهای کوچک و تودرتوی منزل جوابگوی این جمعیت نبود. محل برگزاری روضهها را به مسجد منتقل کردند. خودش تا آخرین جمعۀ عمرش، شرکتکنندۀ همیشگی مجلسها بود.
▫️پایبندیاش به روضه تعجببرانگیز بود. در حال مریضی هم اصرار داشت که این مجلس باید برقرار باشد. تا خودش به مجلس روضه نمیرفت، آرام نمیگرفت؛ مگر آنکه پسرش را به نیابت از خود میفرستاد.
▫️سالهایی که مجلس را در منزل برگزار میکرد، بسیاری از کارها را خودش انجام میداد و هنگام روضه، کنار در مینشست و به کسانی که وارد میشدند، احترام میگذاشت و جلوی پای کسانی که وارد مجلس میشدند، میایستاد؛ چون به مجلس امام حسین علیهالسلام مشرف میشدند، عزیز بودند.
▫️بر جزئیات کارها نیز نظارت میکرد؛ حتی بر چایدادن و خوشآمدگویی به عزاداران. این پیگیری و توجه و تواضع را از استادان بزرگ خود آموخته بود. میفرمود:
▫️استاد بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضۀ اباعبدالله علیهالسلام پای سماور مینشست و چای میداد.
▫️شرکت در مجالس عزای سیدالشهدا علیهالسلام را تعظیم شعائر میدانست و معتقد بود که باید به شعائر عظمت بخشید و عمر خود را در اعتلای هرچه بیشتر آنها صرف کرد. همیشه تأکید میکرد:
▫️شرکت در مجالس سیدالشهدا علیهالسلام محبت به ذویالقربای پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله است؛ همان ذویالقربایی که قرآن به مودت آنها سفارش کرده و مودت آنان را مزد رسالت قرار داده است. شرکت در این مراسم، اجر رسالت پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله است. شما به این نیت برو و به خدا بگو: تو گفتی و من هم آمدم. من همان محبتی را که تو میخواهی انجام میدهم. به کسانی که تو دوستشان داری محبت میکنم.
📚 رحمت واسعه، ص٢٢
💻 مشاهده متن کامل این مطالب در سایت رسمی مؤسسه نشر آثار حضرت آیتالله بهجت(ره):🔻
https://bahjat.ir/fa/content/10699
▫️▫️▫️
🎥 کلیپ تصویری: «داستان عجیب تولد حضرت آیتالله بهجت»
🔹گزیدهای از مستند حدیث سرو
https://bahjat.ir/fa/content/10712
▫️▫️▫️
💻 از تولد تا وفات، در ده روایت
🔹گذری کوتاه در اتفاقات زندگی حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
https://bahjat.ir/fa/content/10461
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا حسین
ای دل بریده از همه ی رنگ ها حسین
بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بداد رأی
ای کشته ی شیوخِ مقدس نما حسین
سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام
ای با غریب های جهان آشنا حسین
ای بی کفن رها شده ی دشتِ کربلا
ما را به حالِ خود تو نکردی رها حسین
در حقِ دشمنانِ خودَت هم تو سالها
کردی به جای لعنت و نفرین دعا حسین
امیدِ عابدان شده بعد از نماز حج
امیدِ عاشقان شده بعد از خدا حسین
آری برای یاری او استخاره ها
کردند مومنان و نماندند با حسین
معیار اگر که پینه ی پیشانی است و ریش
تنها نبود این همه اربابِ ما حسین
ننگا به ما که بی ادبانه برایمان
گشته خلاصه در عطش و کربلا حسین
من از حسینِ مُختَصِ هیئت گریختم
از این حسین راهِ زیادیست تا حسین
او را اگر که زنده شود باز می کُشند
یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین!
ای کشته ی حسادت دنیا حسین جان
ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان
💠 @sajdeh63