eitaa logo
- ‌در جستجوی ِبهار .
56 دنبال‌کننده
21 عکس
2 ویدیو
0 فایل
چند روزیست که من سخت در این پندارم ، که چه باید کنم و علت چیست ؟
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشق‌شده‌ام ؛ طوری که نامت می‌آید تپش ِقلبم تند تر و شوق ِدر چشمانم بیشتر میشود! عاشق‌شده‌ام ؛ چرا که لحظه دیدار را بارها مرور کرده‌ام و هربار اشتیاقم برای مرور ِدوباره بیشتر میشود! عاشق‌شده‌ام ؛ با تو گریستن را به خندیدن با جهانیان ترجیح میدهم! عاشق‌شده‌ام ؛ چرا که روزی یك بار برای تو و بخاطر تو اشک در چشمانم میهمان میشود! عاشق‌شده‌ام ؛ دیگر در این جهان تنها تورا میخواهم. دلیل لبخندم ، خود را به من هدیه میدهی؟
زندگی آنچنان دشوار شده است ، که آدمی به جایی میرسد که دیگر نمیداند چه باید بکند.
و ناخودآگاه موجب میشوید که مثل قبل دوستدارتان نباشم و بگذرم از تمام‌ ِشما الا خاطراتمان.
آدم‌ها را دوست بدارید. با بی اهمیتی نه شما به جایی خواهید رسید، نه محبت حقیقی آدمیان را از آن ِخود خواهید کرد.
و گویی آدمی در این جهان نیست که تورا از صمیم قلب دوست بدارد و تنها وابستگی است که باعث میشود فکر کنی تورا دوست دارند. ورنه کمتر کسی عاشقی کردن را آموخته است و خوب عمل میکند. و آدمیان در میان لحظات خود به دنبال ِکسی میگردند که دلدادگی را بلد باشد و بیاموزد به معشوقه خود راه و رسمش را ..
و شاید در تیتر ِروزنامه‌ها، بر روی دیوار ها، و حتی بر روی پروفایل خود باید ثبت کنیم که، نیازمند ِدلداده واقعی هستیم! گر دلداده نیستید، مزاحم نشوید.
و آنگاه شاهد میشوی که هیچکس مزاحم نخواهد شد.
و گاهی انتظار برایت زیباترین لحظات ِعمر میشود گویی که جای خاطرش، آغوشش در لحظاتت هویدا شده است. ولی حقیقت این است که گاهی یار آنقَدَر بر دل مینشیند که تنها تصورش کافیست برای بقای عمر .. [ و تو همان یار هستی و من مجنون ِبر انتظار نشسته در حسرت ِدیدارت ]
و گاهی برایت سوال پیش می‌آید که آیا برای که به معنای ِحقیقی مهم هستم؟ چه کسی مرا در هرحال دوست دارد و میان غم‌هایم مرهم میشود؟ و آنگاه احساس ِتنهایی سراسر ِوجودت را پر میکند.
و گاهی نیازمند آغوشی بی‌ریا ، دوستت دارمی از ته دل ، و صمیمیتی ابدی هستیم.
و سیاه را طوری دیگر دوست میداشت. فرقی نداشت، مداد سیاه یا دفتر سیاه، حتی شاید خال سیاه. و یا شاید چشمان سیاه. و شاید، این شاید ها تنها بهانه‌ایست برای پنهان کردن ِمعشوقه‌ خود که نگوید دل داده است به چشمانش.. چشمان سیاه، زیبا، عمیق و عمیق.
و گویی آسمان نیز در انتظار ِنوایی ، رخساره‌ای ، لبخندی غروب میکند..
و به راستی‌ که روح جلا میابد، هنگام ِتصور ِلحظه‌ی وصال .. گویی بهشتِ آغوشِ یار را تا ابد برای خود یافته‌ای .. و 'کاش' پس از تصور دیدارت، آغوشت برایم مهیا شود. و 'کاش' بگذاری زندگی کنم، در لطف و مَحَبت و چشمان ِپرمهرت. و 'کاش' خیال ِآغوشت، به حقیقت تبدیل شود! و چه حقیقتی شیرین‌تر از احساس ِتو، در یك قدمی‌ات!؟ [ به امید ِوصال | 7/21 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و گاهی در حسرت ِیك‌دیدار، جایگزین میکنی دیدار های دیگر را.. تا شاید لذت با او بودن‌را در آغوشی دیگر احساس کنی.. ولی به راستی که تنها خیال ِناممکنی بیش نیست.. معشوقه تنها یکیست، و آرامش تنها در کنار معشوقه.. " و دیگر آدم‌ها، آرامش که نمیدهند هیچ، آشوب میکنند دل ویرانه‌ات را.. "
گویی جامانده‌ایم در میان ِرفت و آمد ِآدمیان ، نه راه را بلدیم و نه همراهی داریم.. نه مسیر آراممان میکند نه خیال ِمقصد.. و تنها گمشده‌ای هستیم در میان ِتمام ِدوستی‌ها، محبت‌ها، عاطفه ها و پیوند ها.
و من گریه در روز هایِ فراقِ تو را ترجیح می‌دهم به خنده با کسانی که هیچ گاه نمی‌توانند برایم "تو" باشند. اصلا بگذار این گونه بگویم؛ من خواستار غمی هستم که از سوی تو بر جانم بنشیند، اشکی که برای تو جاری شود و خیالی که از "تو" پر باشد. چه خوش گفت جناب شاعر که: نشاط عشق به رنج وجود می ارزد و حال من در میان شعر ها به دنبال مرحمی برای مداوا کردن زخمی که تو برجانم نشاندی میگردم. نگاهم خشک میشود بر روی مصرعی شعر که میگوید: کسی برای ابد با کسی نمی‌ماند و حال میدانم که تو باز نخواهی گشت پس روزهای نابسمان و تاریکم را با "خیالت" سپری میکنم. خیال... میراثی که از روز های وصالت برایم به جا مانده است.
و به راستی که "وصال" زندگی را زیباتر و شوق ِوجود را بیشتر میکند. گویی تمام زندگی‌ات میشود لحظه دیدار.. ثانیه‌هارا پشت ِهم میگذرانی تا به آغوش ِیار بازگردی. آغوشی که قبل‌تر ها پناهگاهت بود و مدتی‌ست فاصله گرفته‌ای از آرامشش .. و حال میخواهی زندگی را از سر آغاز کنی.
آدم‌ها یا محبوب‌اند یا منفور.. یا عاشق‌اند یا مجنون.. یا ظالم‌اند یا مظلوم.. و ما گاهی فراموش میکنیم فرق محبوب و منفور را و با چشمان ِسراسر مهر به انسان‌های منفور عشق میورزیم و نفرت را به محبوبان هدیه میدهیم. گاهی فراموش میکنیم چه کسی عاشق بوده‌است و چه کسی مجنون و وصلت با مجنون را ترجیح میدهیم و وداع میگوییم با عاشقانمان. گاهی فراموش میکنیم ظالم کیست و مظلوم کجاست و خود در نقش ظالم به مظلومان جهان ظلم میکنیم و با لبخندمان مهر ِتایید بر سبک زندگی ظالمان میزنیم. و گویی زندگی دائم شاهد اشتباهاتیست که از روی آگاهی و ناآگاهی انجام میدهیم و تکرار میکنیم. و نمیدانیم که مشکل اشتباه نیست، تکرار ِاشتباه است.
و گویی بدین باور رسیده‌ام که پس از فراق ِتو ، وصال درانتظارم است و گویا یقین دارم آغوشت خیلی زود به رویم باز میشود.. پس اشك و ناله و شیون باشد برای بعد ، من برای دیدار ِدوباره‌ات لبخند میزنم 🤍
جان و روحم در آغوش ِتو بماند ، تا بازگردم..
و به راستی که آدمیان جز اشك برای چشمانت و غم برای ِوجودت چیزی به ارمغان نمی‌آورند و تو لحظه‌ای در میان ِتمام ِعاشقانه‌ها تنها میمانی .. لحظه‌ای به خود می‌آیی و میبینی تمام ِدوستت‌دارم‌ها آنطور که فکر میکردی حقیقی نبود و صاحب ِخاطرات دیگر برای تو نیست. لحظه‌ای به خود می‌آیی و شاهد بی‌معرفتی‌های آدم‌ها میشوی و تنها کار ممکن که از دست تو برمیاید لبخند زدن و کنترل ِاشك ِچشمانت است. لحظه‌ای در میان ِشلوغی ِاطرافت، احساس ِتنهایی در وجودت رخنه میکند.
و احساس ِآزردگی هنگامی به وجودم سر میزند که آدمی فریاد معرفت را سر دهد ولی از درون هیچ باشد. آدمی ادعای دوست داشتن بکند ولی در عمل هیچ باشد. و دروغ، آزرده خاطری به همراه خود می‌آورد.
و آیا به راستی میخواهی از آدمی به آدمی دیگر پناه آوری ؟..