بچهها یعنیچی که هیچکسی اینجا اهل رشت نیست تا باهم از دوستای مجازی به دوستای حضوری تبدیل شیم؟)
الان من اگه خواستم وسط میدون شهرداری بساط کنم یعنی هیچکسی قرار نیست بیاد؟
امشبِ به یادموندنی.
بستنیقهوه کنار گلزارشهدا، تعزیهیحضرترقیه و مداحیاش، گوش دادنِ پادکست"هیچوقت از آریانفر" و دراز کشیدن منو نگار کنار شهدایگمنام ، ماهِ نیمدایرهای، آرامشِ وسط روضه، تلخندا، چاییآتیشی، اشکا و سردرد بعدش، رعدوبرق و قشنگیش، خداحافظی با بچهها و حلالیت گرفتن، ذوقسگی بعد از کادودادن نگار، سهچهار بار بوسیدنِ نگار و ریاکتش: اینی که الان بوسم کرد زهرا بود؟[تعجب]، حرف زدنای نصفشبی با ناحله، حرفایی که باید تو دل میموند اما زده شد به اونی که باید.
عجبدست شهلایی دارم[ سمت شمالشرقیِ عکس]
- از بیستودوم مردادِ چهارصدوسه
𝘓𝘦𝘺𝘭𝘪'𝘴 𝘥𝘢𝘪𝘭𝘺🍸
اولین کادوی تولدم[ متبرک به ضریح آقاامامرضاهم هست))))))))) ]
دومیش از نگارم :))))))))
چند دقیقهست که هی با کلمات بازی میکنم تا بتونم حرفمو بزنم اما انگاری که هرچقدر دنبالشون میرم، بیشتر ازم فرار میکنن پس بیمقدمه خواستم بگم که به خواست خدا عازم کربوبلام. اگر بدی ازم دیدید یا دلخوری ای پیشم دارید، به بزرگی خودتون ببخشید و حلالم کنید و اگر جایی یا لحظهای تونستم حالتون رو خوب کنم، کمکتون یا لبخندیتون کنم اول به نیت ظهور امامعصر (عج) یدونه صلوات و بعد لیلیرو شامل حال دعاتون کنید.
آهای بچهجون آره باتوام، مراقب خودت باشی ما ازت یدونه تو جهان داریما.
حالا بگو سیب که میخوام ازت عکس بگیرم.
نمیدونم مثلا دیدین برای یه چیزی از هرزاویه و جنبهای برنامههاتونو اوکی میکنید و منتظر یه سری اتفاقایین تا بلافاصله بعدشون برین سراغ پلنای B ِ مد نظرتون؟ آره خلاصه خودمم درعجبم که چیکارکردم که روز تولدمو تو بغل آقا امامحسینم.