#باتوهرگز
#پارت4
+همگی از اتاق خارج شدیم و با کارای مختلف خودمونو سرگرم میکردیم
تا اینکه آقا حامیم از اتاق گریم اومدن بیرون و رفتن طرف سالن و آهنگ آی ستاره رو خوند
من خیلی منتظر بودم که عشق قدیمی و بخونه ولی نخوند نامرد
خلاصه که وقتی سانس اول تموم شد خبری از حامیم نبود و هیچکس ازش خبر نداشت
فرید: سوگند حامیم و ندیدی؟
سوگند: ن بخدا مگه پیش تو نبود؟
فرید: نه
هستی: فرید حامیم کو؟
فرید: نمیدونم
ارش: فرید حامیم کو؟
فرید: بخدا من نمیدونم
خانی : فرید حاا...
فرید: اگه توعم میخای بگی حامیم کو باید بگم که نمیدونم(عصبی)
هستی: باشه حالا چرا عصبی میشی یکی باید بره دنبالش و یکی عم جلوی فنا رو بگیره بقیه عم برن سراغ کارای سانس دو
سوگند: خب کی بره؟
ستاره : تو
سوگند: زر نزن نمیتونم برم من
فرید: خواهر تورو جون هرکی دوست داری برو دنبال حامیم تروخدا
سوگند: ب...ب...باشه
+به زور رفتم دنبالش و اتاقارو یکی یکی دنبالش میگشتم اما نبود خلاصه همینطور که داشتم هم غر میزدم و هم دنبالش میگشتم یه در نیمه باز دیدم و به زور تونستن داخلش و ببینم و دیدم بله خود آقا حامیم نشسته اونجا آروم رفتم داخل و متوجه نشد اما دیدم داره به یه عکس که یه عکس دختر بود نگاه میکرد و گریه میکرد درست نتونستم عکس و ببینم ولی مطمئن بودم عکس دختر بود
یه سرفه ی الکی کردم و گفتم:
سوگند : آقا حامیم اگه میشه بیاین برین پایین با فنا عکس بگیرید منتظرتونن
+اینو که گفتم فوری اشکاشو پاک کرد و به تندی اومد طرفم منم میرفتم عقب که یهو پشتم به دیوار خورد اومد رو به روی صورتم دستشو گزاشت بغل سرم روی دیوار و گفت:
حامیم: زود از اینجا برو بیرون(داد)
سوگند: اما آخه.......(گریه)
حامیم: گفتن بیرون(داد)
+میخاستم برم بیرون ولی نمیخاستم کم بیارم واسه همین منم داد زدم سرش و گفتم هرچه بادا باد
سوگند: شوما حق نداری سر من داد بزنی (داد) آخرین بارت باشه(داد)
+اینو که گفتم رفت عقب و نشست روی صندلی و گفت:
حامیم: برو بیرون به بچه ها بگو الان میام
+بدون هیچ حرفی زدم بیرون و واقعا توی شوک بودم آخه اون حامیمی ک من دیدم با این حامیم خیلی فرق میکرد
#باتوهرگز
#پارت5
سوگند: بچه ها حامین گفتش که....
هستی: عههه حامیم اوناهاش
+و همه رفتن طرفش آخه بزار تموم کنم حرف بی صاحابمو
خلاصه که حامیم خیلی شاد تر از اونیکه توی اتاق دیدا بودم اومد بیرون و هی برمیگشت و به من لبخند میزد من واقعا تعجب کرده بودم خلاصه که حامیم رفت و سانس دو رو شروع کرد و ولی بازم عشق قدیمی و نخوند اینبار دیگه گم نشده بود خلاصه که حامیم اومد و شروع کردیم به عکاسی:
سوگند: آقا حامیم میشه انقده شیطونی نکنید بتونم یه عکس درست حسابی ازتون بگیرم؟
حامیم: من خیلی عم خوب وایسادم
+میخاستم عکس بگیرم که دوباره تکون خورد
سوگند: آقا حامیم(عصبی)
حامیم:بله(خنده)
سوگند:تروخدا درست وایسید
حامیم: باشه بابا(چشم غره)
+خداروشکر اینبار درست وایساد و تونستم عکس بگیرم
خدارو شکر کنسرت کاملا تموم شد و دیگه مردم رفته بودن و داشتیم وسایل هارو جمع میکردیم واقعا خسته شده بودم
سوگند: ستاره چیکار میکنی؟
ستاره: چی؟ هیچی هیچی(دستپاچه)
سوگند: چیزی شده؟
ستاره: به جون تو هیچی
سوگند :باشع
+رفتم طرف آخر سالن رفتم ته ته رفتم و نشستم روی صندلی آخر و داشتم با گوشیم ور میرفتم که یکی اومد و نشست کنارم
بچه ها من توی چنل قبلی تا اینجا پارت گزاشته بودم ولی میگم اونایی که این ۵ پارت و خوندن از اول بخونید آخه بعضی از جاهای رمان تغییر کرده🎀
سوگند: حامیم تو با من چیکار کردی؟
حامیم: متاسفم سوگند
____________
کیوان: حامیم به نظرت درسته که دختر مردم و عذاب بدی؟
حامیم: منم دلم نمیخاد کیوان ولی برای بدست آوردن هانا مجبورم
_____________
ستاره: تو حق نداشتی با رفیق من این کارو کنی حامیم فهمیدی؟(عصبی)
سوگند: ولش کن ستاره(گریه)
______________________
ادامه ی رمان در چنل زیر:
https://eitaa.com/ihaamim_roman
🤍✨️
#باتوهرگز
#پارت6
حامیم؛ سلام خانوم خسته نباشید منم خوبم خداروشکر
سوگند: سلام
حامیم:از دست من ناراحتین؟
سوگند: خیر( بله خیلی عم ناراحتم)
حامیم: پس چرا قیافه گرفتین؟
سوگند: کجا قیافه گرفتم؟
حامیم:باشه بابا تو راست میگی
سوگند: معلومه من راست میگم
حامیم: خب پرو خانوم من اومدم ازت معذرت خواهی کنم بابت کاری که کردم منو ببخش
سوگند: با بخشیدم کل تهران برا تو
حامیم: خب راستش من کل تهرانو نمیخام من....
فرید: هوی حامیم از زیر کار در نرو برو وسایلتو جمع کن یه لحظه ندیدمت فکر کردم دوباره گم شدی
حامیم : باشه بابا
+فرید و حامیم کل کل کنان رفتن ولی فرید نزاشت حامیم ادامه ی حرفشو بزنه ینی چی میخاست بگه؟
خلاصه که حامیم و دوستاش با هم رفتن و منو ستاره عم با هم رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردین به سوی خونه
ستاره: سوگند من میخاستم یه چیزی و بهت بگم
سوگند: نه نگو
ستاره: چرا؟
سوگند : آخه مطمئنم الان یه چیزی و میخای بهم بگی که باعث حواس پرتی من میشه موقع رانندگی
ستاره : نه بخدا
سوگند: باشه بگو
ستاره: من عاشق شدم.
سوگند: چی؟؟؟؟(داد)
ستاره: حواست به جلو باشه(جیغ)
+با این حرف ستاره برگشتم طرف جاده و دیرم داریم میخورزیم به کامیون و یه لایی کشیدم و ازش رد شدم خداروشکر
سوگند: وای خداروشکر
ستاره: آره واقعا
سوگند: عاشق کی شدی نکبت؟
ستاره : بزن بغل صحبت کنیم
+زدم بغل و دوباره گفتم
سوگند: عاشق کی شدی؟
ستاره : خب تو میشناسیش
سوگند: کی عاشق شدی؟
ستاره: همین امشب
سوگند : چیی؟؟
ستاره : جیغ نزن گوشم کر شد
سوگند: بگو عاشق کی شدی؟
ستاره: به مغز کوچیکت فشار بیاری میفهمی قشنگ
+با این حرفش اشک توی چشمام جمع شد
سوگند: ستاره تو عا.. عاشق حامیم شدی؟ ( بغض)
ستاره: چی؟؟ حامیم؟
سوگند: اااره(بغض)
ستاره : نه بخدا من عاشق حامیم نشدم
سوگند: پس عاشق کی شدی؟
ستاره: خب من عاشق دوست حامیم شدم فرید(خجالت)
سوگند: فرید؟ مطمئنی دختر؟
ستاره : آره کاملا
#باتوهرگز
#پارت7
سوگند: ولی ستاره تو نمیدونی که فرید کسی و دوست داره یا نه اینطوری ضربه میخوری
ستاره: نمیدونم سوگند بخدا نمیدونم ولی من خیلی دوسش دارم
سوگند: باشه اشکالی نداره
+رسیدیم خونه و با یه شب بخیر رفتم توی اتاقمو لباسامو عوض کردم و روی تخت ولو شدم خیلی خسته بودم
داشتم به حرفای ستاره فکر میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد یه شماره ی ناشناس بود حوصله یجواب دادن نداشتم ولی خب جواب دادم
سوگند: الو؟
شخصX: سلام شناختین؟
سوگند: خیر معرفی کنید
شخص X:خب حالا ک نشناختین بزارین سر به سرتون بزارم
خب سوگند خانوم میتونم شمارتونو برای فروش گوسفنده زنده بزارم؟(خنده)
سوگند: متاسفم ولی من قصد فروش شمارو ندارم(پوزخند)
شخصX: باشه بابا من تسلیم(خنده)
+سعی میکردم حدس بزنم کیه چون صداش برام آشنا بود ولی کسی که توی ذهنم بود شخصیتش با اینجور کارا جور درنمیومد
سوگند: حالا میشه بگید کی هستید؟
شخصX: بله میشه من حامیمم (خنده)
+بله درست حدس زده بودم خودش بود حامیم
سوگند: عه آقا حامیم شمایین؟ من نشناختم بابت چیزی که بتونم گفتم معذرت میخام عمدی نبود(چرا خیلی عم عمدی بود)
حامیم: مشکلی نیس منم بابت اون شوخی که کردم معذرت میخام فقط بهتون زنگ زدم که شمارمو داشته باشین
سوگند: بعد اونوقت شما شماره ی منو از کی گرفتین؟
حامیم: از فرید
سوگند: اونوقت آقا فرید از کجا گرفته بودن؟
حامیم : فرید گفت از ستاره گرفته
سوگند: چییی؟
حامیم: چیزی شده ؟ جای تعجبی داره مگه؟
سوگند: نه بابا هیچی فقط یکم شوکه شدم همین
حامیم: اهان باشه من دیگه برم شما عم فکر کنم خوابتون میاد شبتون بخیر
سوگند: شب بخیر
+از بین این همه جملاتی که بین منو حامیم رد و بدل شد فقط از اونجایی که فرید از ستاره شماره ی منو گرفته ذوق کردم
هدایت شده از 𝑹𝒐𝒛𝒂
رمان نیمه گمشده 🫀🫂
رمان تخیلی از حامیم 🙂
درباره ی عشق حامی و ستاره 🤍
ژانر رمان مون :
عاشقانه ، غمگین ، هیجانی
به قلم رزا 🤍سپینود 🤍
خوشحال میشم زیاد مون کنید ✨
لینک کانال مون :
https://eitaa.com/romanhaamim92
#باتوهرگز
#پارت8
+صبح بلند شدم از خواب البته صبح چه عرض کنم ساعت یک ظهر بود خلاصه امروز هیچ کاری نداشتم که بخام انجام بدم با خیال راحت میتونستم بخابم ولی اینجا یه چیزی عجیب بود ستاره نیومد بیدارم کنه از اون عجیب تر اصلا ستاره صداش نمیاد فوری از جام بلند شدم و رفتم طرف اتاق ستاره هر چقدر دستگیره ی در و فشار دادم باز نشد که نشد
در و قفل کرده بود داد زدم؛
سوگند: در و باز کن ستاره(داد)
ستاره:.....
سوگند: ستاره باز کن درو جون من(داد)
ستاره: باشه(گریه)
+رفتم داخل خداروشکر سالم بود من ترسیده بودم بلایی سر خودش بیاره ولی چشاش کاسه ی خون شده بود انقد گریه کرده بود
سوگند: ستاره چته چیشده؟
ستاره: فرید(گریه ی بلند)
سوگند: فرید چی؟ چیزیش شده؟
ستاره: نه خدانکنه فقط یه عکس از خودش و یه دختره گزاشته اینستاش بعد نوشته تولدت مبارک دلیل زندگیم(گریه ی بلند)
سوگند : چی؟؟؟میشه عکس و ببینم؟
ستاره: نه ولش
سوگند: لطفا بده بهم
ستاره: بیا
سوگند: کامنتارو خوندی؟
ستاره: ن نخوندم برای چی بخونم تبریکات عروسی و ببینم؟
سوگند : خیلی خنگی دختر خاک تو سرت این خواهر فریده اسمشم فرنیاست(دوستان من نمیدونم فرید خواهر داره یا نه فقط خیالی از خودم گفتم)
ستاره: چی؟ بده من گوشی رو؟
سوگند: ای خاک توی سرت دختر خااک داشتی خودتو میکشتی(خنده)
+با خوشحالی از اتاقش زدم بیرون خب خداروشکر این یوی عم بخیر گذشت واقعا ترسیدم که دختره ر.ل فرید باشه و ستاره داغون بشه
ولی خداروشکر که خواهرش بود
رفتم طرف wc و کارامو انجام دادم و بعد موهامو شونه زدم
خداروشکر هرکاری میتونستم انجام بدم
یهویی یاد شماره ی حامیم افتادم که یادم رفته بود و سیوش نکرده بودم
رفتم و سیوش کردم حالا رفتم توی تلگرام ببینم پروف تلگرامش چطوریه که دیدم مثل برای اینستاعه
دونه دونه رفتم و پروفای برنامه هاشو دیدم خیلی دلم میخاست بهش پیام بدم و اذیتش کنم ولی بعدش بی خیال شدم
هدایت شده از مـ🌙ـاهِ آسمون قـ🫀ـلبم
_You make me so sad, but I love you.
_تو خیلی غمگینم میکنی ولی من دوستت دارم.
@maahe_ghalbam