eitaa logo
رمان حامیم (باتوهرگز)🤍✨️
178 دنبال‌کننده
92 عکس
9 ویدیو
0 فایل
چنلمون: https://eitaa.com/ihaamim_roman ناشناس چنلمون: https://daigo.ir/secret/41115595705 زاپاس چنلمون: https://eitaa.com/ihaamim_roman2 بمونید دوستان برامون🤍✨️
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان قراره خیلی غمگین بشه💔✨️🤏🏻
یه دو نفر بدید بشیم ۸۰ دیگه🥺💔
خب ۸۰ شدیم بریم سراغ پارت ۹❤️
+بی خیال پیام دادن به حامیم شدم ولی خیلی دلم میخاست اذیتش کنم آخه اونم منو اذیت کرده بود با خودم گفتم هرچه بادا باد میرم بهش پیام میدم و سر به سرش میزارم ولی نمیتونستم با این شماره پیام بدم بهش چون شمارمو داشت پس با شماره ی ستاره رفتم بهش پیام بدم براش نوشتم: سوگند: سلام آقای محترم من ازتون شکایت کردم باید بیاید دادگاه +فوری سین زد با تصور قیافش خندم گرفته بود حامیم: چی؟ از من ؟ برای چی؟ مگه چیکار کردم؟ سوگند: بیاید دادگاه معلوم میشه حامیم: ینی چی خانوم ؟ بی دلیل برای چی از من شکایت کردید؟ سوگند: نه آقای محترم بی دلیل نبوده حامیم: خب چرا ؟ میشه بگید دلیلشو؟ سوگند: خب ببینید شوما دیروز توی کنسرتتون آهنگ عشق قدیمی و نخوندید و من ناراحت شدم بخاطر همین رفتم ازتون شکایت کردم حامیم: خانوم مسخره کردین؟ سوگند: نه به جون شوما حامیم: به جون خودت خانوم سوگند : باشه حالا چرا عصبی میشی خب من که بهت پیام دادم میشه برام عشق قدیمیو توی ویس بخونی؟ حامیم: ای بابا . قول میدی جایی انتشارش ندی که برام حرف درست نکنن؟ سوگند: قول میدم حامیم:باشه +حامیم برام ویسشو فرستاد وای خدایا چقدر صداش توی ویس قشنگه اصلا باورم نمیشد حامیم قبول کرده باشه ولی اولاش خوب ترسوندمش ستاره: گوشی من دست توعه؟ سوگند: آره بیا بگیرش ستاره: حالا چیکار میکردی با گوشی من؟ سوگند: هیچی به فرید پیام دادم عاشقتم ( خنده) ستاره: چیییییی(جیغ) سوگند: خفه شو بابا پیام ندادم شوخی کردم(خنده) ستاره : منو مسخره میکنی بیشور؟ +ستاره اومد تا منو قلقلک بده ولی زنگ در به صدا دراومد سوگند:(زبون درازی) ستاره: من بعدا به حسابت میرسم(خنده) +رفتم و در و باز کردم و با کسی که پشت در دیدم تعجب کردم
خدمت شوما❤️
Haamim - Ba To Inam (128).mp3
3.52M
با تو اینم 🫀 🤍✨️ 𝑯𝒂𝒂𝒎𝒊𝒎 𝒊𝒔 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ʝօɨռ~@ihaamim_roman
هدایت شده از ^᪲مـ݂︩︪݃‌اری͠ا ^᪲
سلام عزیز ندیده ی من💕 اینجا یه چنل هست که از امانت خدا ’حامیم’ فعالیت داره✨ اینجا ما : ناشناس داریم،عمل به قول،چالش و... مهم تر از همه ما اینجا رمان هم داریم❗️ توی بیو چنل هم ایدی من هست و هم ایدی غزل اگه کاری داشتی که خیلی ضروری بود اونجا هم دیگه رو ملاقات میکنیم🤍 چنل رمان:👇 https://eitaa.com/haamiiimm چنل اصلی:👇 https://eitaa.com/Haamim376
خب بچه‌ها یه پارت دیگه بدیم؟❤️🫀
چرا لف؟🥺
+باورم نمیشد خودش باشه خشکم زده بود آخه اون اینجا چیکار می‌کرد ستاره اومد ببینه کیه که فوری پرید بغلش البته حقم داشت بالاخره داداشش بود سینا: سلام سوگند چطوری؟ سوگند: خوبم ممنون ستاره: سلام داداشی دلم برات تنگ شده بود(گریه) سینا: هوی دختره ی بیشور واسه چی گریه میکنی از سربازی برگشتم از جنگ که بر نگشتم( خنده) +عاشق خنده های سینا بودم خیلی قشنگ می‌خندید. سینا یه پسره خوش هیکل با چشمای سبز بود خیلی عم خوش قیافه بود کلا هیچی کم نداشت ستاره عم دقیقا مثل داداشش با افکار خودم در گیر بودم و توی آشپزخونه بودم که سینا از پشت آروم طوری که ستاره نشنوه صدام زد: سینا: سوگند سوگند: بله؟ سینا: دلم خیلی برات تنگ شده بود(بغض) سوگند: (لبخند) سینا: تو چی؟ سوگند: من چی؟ سینا: میگم تو دلت تنگ شده بود واسم؟ سوگند: آره اره +خواست بغلم کنه اما اجازه ی این کارو بهش ندادم سوگند: چیکار میکنی سینا؟ سینا: خواستم بغلت کنم سوگند: نه ممنون سینا: سوگند تو دیگه مثل قبل دوسم نداری؟ سوگند : دیگه تموم شد هرچی بین ما بود الانم منو تو هیچ نسبتی با هم دیگه نداریم سینا: ینی چی؟ من که قبلا برات توضیح دادم من که گفتم همه ی اون چیزایی که شنیدی دروغ بوده(عصبی) سوگند: اصلا دیگه به من مربوط نیست سینا: سوگند بزار یه بار دیگه برات توضیح بدم سوگند : من هیچ علاقه ای به شنیدن حرفای شوما ندارم سینا: ولی آخه.... سوگند: لطفا ! سینا: بزار حداقل اینو بگم که خیلی خوشگل شدین(لبخند) + اینو گفت و از آشپزخونه خارج شد با گفتن این حرف لبخندی به لبم اومد اما پنهونش کردم
خدمت شوما دوستای گلم🤍✨️🤏🏻
101?? ذوققق ❤️😂 پارت بیشتر میدم😂