eitaa logo
رمان حامیم (باتوهرگز)🤍✨️
166 دنبال‌کننده
83 عکس
9 ویدیو
0 فایل
چنلمون: https://eitaa.com/ihaamim_roman ناشناس چنلمون: https://daigo.ir/secret/41115595705 زاپاس چنلمون: https://eitaa.com/ihaamim_roman2 بمونید دوستان برامون🤍✨️
مشاهده در ایتا
دانلود
عیدتون مبارک🫀🥺🤏🏻
اولین پارت سال ۱۴۰۴ و بزاریم؟😂🫀
عید شوما هم مبارک قشنگم عیدی بهتون بیشتر پارت میدم حتی بیشتر از دوتا🥺🤏🏻
بچه ها ۳ تا ادمین میخایم هرکی دوست داره پی ام بده بهم ادمینش میکنم فقط فعالیت داشته باشید🫀 ایدیم: @The_end14 چنلمون: https://eitaa.com/ihaamim_roman
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
𝑯𝒂𝒂𝒎𝒊𝒎 𝒊𝒔 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ʝօɨռ~@ihaamim_roman
دنیز: حامیم من از خدامه که هانا پیش تو بزرگ بشه ولی .... ولی از اداره ی بهزیستی بهمون گیر میدن اونا خانواده هایی رو که بچه ها رو بهشون میدیم و بررسی میکنن اگر بفهمن ما بچه رو به کسی دادیم که متاهل نیست مطمئنن بچه رو ازت میگیرن و دیگه هیچوقت نمیتونی هانا رو ببینی ( بغض) حامیم: ولی آخه چرا ؟ من دلم نمیخاد ازدواج کنم من خودم تنهایی میتونم هانا رو بزرگ کنم من نمیخام کس دیگه ای جز هانا توی زندگیم باشه( بغض ) دنیز: حامیم چه اشکالی داره؟ هان؟ مگه هانا مامان نمیخاد؟ حامیم: خودم هم میشم مامانش هم میشم باباش هانا؛ حامیم باشه ولی هیچکس نمیتونه جای مادر و بگیره اصلا باشه هانا الان چون خیلی کوچولوعه باهات راحته حالا اگه نوجوون شد باید بیاد درداشو بهت بگه ؟ باید بیاد دردایی که فقط مامانا میفهمن و به تو بگه؟ چه اشکالی داره که ازدواج کنی و در کنار همسرت هانا رو بزرگ کنی؟ حامیم: ولم کن دنیز، من ۱ ماه دیگه میام هانا رو میبرم(بغض) دنیز: حامیم خبریه؟(لبخند) حامیم: به خاطر هانا شاید دنیز: خوشبخت شی داداش عروسیت دعوتمون کنیا(خنده) حامیم: باشه بابا ولم کن من میرم خدافظ دنیز: خیلی بی احساسی حامیم برو گمشو(خنده) _از اون بهزیستی لعنتی زدم بیرون حوصله ی خودمم نداشتم باید مخ سوگند و میزدم توی این دو ماه باید اونو عاشق خودم کنم البته کار ساده ای نیست چون سوگند مثل همه ی دخترا نیست ________________________ (از زبون سوگند) +صبح از خواب بیدار شدم و لباس تنم نبود من شدم قربانی هوس بازیای سینا اون بالاخره کار خودشو کرد باید میشستم به بخت سیاه خودم گریه میکردم اشکام خود به خود سرازیر شدن خدایا بسه دیگه چقد بدبختی. سینا کنارم نبود ملافه رو دور خودم میچوندمو رفتم سمت در و بازش کردم انگار کسی داخل خونه نبود لباسامو پوشیدم و رفتم طرف آشپزخونه واسه خودم یه چیزی سر هم کردم و خوردم افسوس میخوردم به اون روزایی که کسی بهم دست نزده بود . دلم میخاست سینا رو خودم بکشم و خفش کنم ولی این برام خیلی عجیب بود که چرا رفته بود . الهی که بره و دیگه بر نگرده
5 تا قشنگ بیاد اینور پلیز🥺🤏🏻🫀 https://eitaa.com/ihaamim_roman