eitaa logo
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
119 دنبال‌کننده
1هزار عکس
145 ویدیو
24 فایل
🌱_در‌پی‌یافتنِ‌حقیقتِ‌طریقتِ‌بشریت ! متوسل‌به‌ایه‌ی‌۲۸۶‌سوره‌ی‌بقره - . شاید مذهبی ، شاید ادبی ، شاید سیاسی و شاید فرهنگی ! ایهام ؛ ارایه ایست که یک معنی نزدیک دارد و یک معنی دور و اغلب معنی نزدیک آن برداشت می‌شود. -گروه‌فرهنگی‌مهتدین‌؛ @MOHTADIN128 -
مشاهده در ایتا
دانلود
مفتخرم که ساندیس نظام رو در تمام زندگیم نوش جان کردم !__
سلاماً علی من حاربَوا الیل و عِند الصّباح بالاکفانِ قد عادوا.. سلام بر کسانی‌ که شب را میجنگند و صبح هنگام، با کفن باز میگردند..!
مادرِ بزرگ قصه هآم : خدایا اضطراب هارو از ما دور نگه دار .
تَقسیمِ شآدئ هآئِ خود میآن سِیلِ مُشکِلآت مَردُم اَز اَفضَل تَرینِ کآرهآستّ ‌.
نامت مُحمد؛ لقبت‌امین آخرین فرستادھٔ خدا بر زمین تبارک اللّٰھ احسن الخالقین ! - پیامبری ات مُبارک کہ روحِ انسانیت را در باغ جان ها شکوفا کردۍ‌ .
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
عَلقَمهِ ... چهِ میکُنئ بآ چِشمّ ؟
ء_. بدن خسته اش را به دست زمین وسیع سپرد و به دوستانش چشم دوخت که خسته تر از او به سمتش قدم برمیداشتند . چشم به اروند دوخته بود که صدای ارام دوستش اورا به خود کشاند - قبله کدوم وره ؟ سر چرخاند و نگاهش کرد طولی نکشید که با به یاد اوردن جهتی که آن مردِ سردآر نماز خوانده بود قادر به پاسخگویی شد + مستقیم یه ذره مایل به راست دختر سرش را ارام تکان داد و عزم رفتن کرد + میخوای نماز بخونی ؟ وایسا بیام قیام کرد و همراه دختر همقدم شد نگاهش اینبار به مکانی افتاد که آن مردِ سردآر نماز خوانده بود مکانی صاف و یکدست میان حصار ها . + اونجا بخونیم ؟ با تایید دوستش ارام قدم برداشتند و کفش هایشان را از پا رهانیده و به صلاه بر روی خاکِ علقمه مشغول گشتند گوش به مداحی روح نوازی سپرده بودند که همان مرد روبرویشان ایستاد - اگه نمازتون تموم شده ممکنه من نماز دوممو بخونم ؟ هردو به سرعت سر تکان دادند و قیام کردند هنوز کامل به حرکت نیوفتاده بودند که صدای مرد آنهارا متوقف کرد - اینجا جاییه که شهید محمد احمدی جوان نماز حاجت میخونده هردو سر جایشان میخکوب شدند هیچکدام را میل حرکت نبود کالبدش توانایی نگه داری روحش را نداشت و این شد که جسمش روی عرضِ خدا سقوط کرد و چشم هایش زبان باز کرده و گونه هایش را اب میدادند قامت مرد را بار دیگر بالای سر خود ملاقات کرد مرد به یکباره خم شد و سنگ کوچکی را در دستانِ دختر گذاشت - نمازاشو با این میخونده از آن پس بود که آن سنگ شد جزوی از وجودِ خاکی دختر شد تمامِ دختر حالا میدانست با دعوتنامه ی چه کسی قدم در آن سفر گذاشته است او آنهمه راه امده بود که هدیه اش را بگیرد و برود !__؛
-1702093053_665192283.mp3
14.48M
منم یه مادرم . . پسرمو دوسش دارم ! :)