مطلوبیت این مسئله که برسی خونه و با خوش ذوقیِ کتاب فروش روبرو بشی :

- برنامه ها آن طور که باید پیش نرفته بود و همین باعث کلافگی شدیدم گشته بود . روبروی مسجد منتظر پدر ایستاده بودم که خانمی صدایم زد . حوصله ای برای پاسخ دادن نداشتم ولیکن لبخندی روی چهره ام نشاندم و سمتش چرخیدم - شما اون گیره هارو دادین به بچه ها ؟ منتظر هرگونه انتقادی بودم ، جمله هایی مثل چقدر بی برنامه بودید ، چقدر کارتون نامنظم بود ... همه را در ذهنم ردیف کرده بودم - دستتون درد نکنه ، اجرتون با حضرت معصومه بچه ها آنقدر خوششون اومده بود ... اصلا انتظار نداشتیم . آب روی آتش ریخته بودند انگار . تمام عصبانیتم به آنی فروریخت ، جایش را لبخندی عمیق پوشاند ... بعداً به گوشم رسید که خیلی های دیگر هم از اینکار استقبال کردند !؛)

شروع رسمی امتحانات رو بهتون تسلیت عرض میکنم

- به ریحانه ی خلقت - سلام علیکم عزیزِ دردمند ... باید عذر تقصیر کنم که دیروز خدمتتان نرسیدم و روزتان را به شما تبریک نگفتم حال هم میدانم که این مراسلِ نمی‌تواند مافاتِ این کوتاهی بنده باشد ولیکن که ببخشایید که بخشش از بزرگان است . اصل مطلب ، هرچه زودتر ادا شود ، بهتر خواهد بود پس بی‌چون و چرا سراغ همان میروم ، همان که می‌دانید! انکار نکنید که آیینمان را دچار تزلزل خواهید کرد !؛اشاره می‌کنم به تنها مهمِ این جهان ، وجودِ شما ! منظور شمای نوعیست ولی سرانجام که مهم فحوای کلام است . کجا بودم ؟ آه ، بله ؛ وجودِ شمایِ نوعی .. اصلا میدانید اگر نبودید ، باید لبخندِ ماه را به چه تشبیه میکردم ؟ یا شب را به کدام چشم ؟ یا اصلا باید گلِ محمدی که همان رزِ فِغانسیست را مکمل از چه چیزی جز سرخی گونه هایتان قرار میدادم ؟ باشد همه ی اینها سر جایش ، اگر نبودید.. که زبانم لال ! عسل را به کدام ملاحت طبعی جز سخنوری شما ارتباط میدادم ؟ حال که فکر میکنم ، اگر نبودید بنده حتی از استعمال ریحان هم عاجز میگشتم .. زیرا که وقتی ریحانه ی جهان نیست ، من دل خوش به کدام ریحانِ دروغین کنم ؟ آه عزیزِ لطیف و ظریف من ! حال که هستید و ما هم لبخند ماه را در صورتتان می‌بینیم ، هم شب را در چشمانتان . رز های صورتی را در گونه هایتان میکاریم و زبانِ سرختان را به عسل ، شیرین . حتی همراه با اشکنه ی ملوک السلطنه پز هم ریحان میزنیم و یاد شما می‌کنیم.. خدارا صدهزار بار مرتبه شکر ، که سایه ی شمارا بر سر ما مستدام قرار داده است .. انشاالله که عفو کنید و این نامه را به صندوقچه ی قلبتان بی اندازید !؛) باقی بقایت،جانم فدایت آغوش‌به‌پیوست‌است ایهام '

اگه میتونستی به گذشته برگردی... یه روزِ خاص از زندگیت* و اون لحظه رو دوباره تجربه کنی ؛ اون لحظه رو واسم توصیف کن :) https://abzarek.ir/service-p/msg/1182905 @nagofteman

روزِ میلادِ بابا حسینِ امسال .. از همون صبحش حواسش بهم بود ، تنها روزی بود که واقعی زندگی کردم .. ؛)))

حضرت‌معصومہۜ با پاشیدنِ بذر معـرفت و ولـایت موجـب شد کهـ شھر قم به عُنوان پایگاھِ اصلیِ معارف اهل‌بیت[؏] بدرخشنـد. • رهبـر انقلـاب •

با شعر رسیدم خدمتتون ؛) مدت مَدیدی میشد که جوهر شعر نویسیم خشک شده بود و هرآنچه از دیده می‌گذشت کلمه نمیشد بیاد رو کاغذ .. تا اینکه امروز موفق به سعی بسیار گشتم :>>>

تورا ازدور هم دیدن برایم میشود رویا !