eitaa logo
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
127 دنبال‌کننده
1هزار عکس
145 ویدیو
24 فایل
🌱_در‌پی‌یافتنِ‌حقیقتِ‌طریقتِ‌بشریت ! متوسل‌به‌ایه‌ی‌۲۸۶‌سوره‌ی‌بقره - . شاید مذهبی ، شاید ادبی ، شاید سیاسی و شاید فرهنگی ! ایهام ؛ ارایه ایست که یک معنی نزدیک دارد و یک معنی دور و اغلب معنی نزدیک آن برداشت می‌شود. -گروه‌فرهنگی‌مهتدین‌؛ @MOHTADIN128 -
مشاهده در ایتا
دانلود
خداحافظی با محرم رو بذاریم برای فردا ، هنوز نمیتونم باور کنم این دهه ی عشق تموم شده .
اصلا محرمِ حسین -ع- همه اش روضه است و بس . دختر بچه های چادر به سر ، شش ماهه های تازه گردن گرفته ، تازه داماد های هیئتی ، برادر های شانه به شانه ، آب خوردن های بی وقفه ، ماه های هرشب ، اصلا محرم حسین -ع- همه اش عشق و عاشقیست .
ریان‌بن‌شبیب جدمونو ، غریب گیر ، آ،ور،دن
ریان‌بن‌شبیب آبو‌ ، واسه‌ ، حبیب دیر ، آ،ور،دن
تو شیب گودال ، سرازیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد
ظهر عاشورا محرم ۱۴۴۵ *
پرونده ی دهه ی اول رو با روایتِ ماه و آه ببندیم .
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
[ روایت ماه و آه ] گرد نشسته بودند و هم نوا با صدای حاج محمود ضرب دستشان روی سینه می‌نشست و دوباره دست بعدی حرکت می‌کرد و جای قبلی را پر . چشمه ی اشک یکی می‌جوشید و دیگری صدایش را بلند تر می‌کرد ، یکی آن وسط پر سوز تر میزد و یکی پر سوز تر می‌خواند . همه‌یشان اما زن بودند . اصلا عاشورا را زنان رقم زدند ، آنهم به واسطه ی شجاعت عمه جانشان . اصلا عاشورا از همانجا شروع شد که زینب -س- کاخ یزید را به رجز خانه ی خویش تبدیل کرد .
اصلا مارو چه به نشستن سر میزِ مدرسه ؟ مکتب حسین آدممان کرده و بس است ؛
متاسفانه ، نکته سنجی خوب است و به جا ! بعضی چیزها شاید الان افراط به نظر بیاد ، ولی اسلامِ کامل همونه . مثل اینکه از بچگی برای بچتون جا بندازید که مچ پا و دستش رو باید بپوشونه .
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
[ روایت ماه و آه ] یک غذا بیشتر روی میز نمانده بود و نزدیک به ده نفری از خدام می‌شدیم که غذا نگرفته بودیم . از سمت آقایون کسی آمد و جویا شد که غذا اضافه داریم یا نه ، پاسخش را کمی مکدر دادیم و بلند شدیم بساط را جمع کنیم . هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که با ده بسته غذا برگشت و آنها را بی حرفِ پیش روی میز گذاشت . لبخندمان عمیق شد و رویمان شرمنده .
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
پرچم حرم امام حسین رو آوردن...:)
[ روایت ماه و آه ] از همان اول که آمدیم تو یک پلاستیک کِدر دست مسئول خدام بود و مدام اینطرف و آنطرف میچرخید . جویا که شدیم فهمیدیم پرچم است . دل دل میکردیم که برسد دستمان و شده حتی بویش را نفس بکشیم . نشد . سرمان به آنی انقدر شلوغ شد که فرصت نکردیم حتی نذورات و هدایا بگیریم . چه برسد به دیدن رخِ قرمز پرچم . چند شب آخر بود که دوباره پرچم آوردند و اینبار اول از همه نوبت به ما رسید . .
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
[ روایت ماه و آه ] غذا کم آمده بود ، در را دیر بسته بودیم و جمعیت بیشتر از حد نصاب بود . مجبور بودیم به خانواده های کم جمعیت یک غذا و به پرجمعیت ها دو غذا بدهیم ؛ شعارمان هم شده بود " امشب غذا برای بچه هاست " نمی‌دانم چندمین نفر بود ولی غذا را که دستش دادیم ، نگاهی به سبد ها کرد و تشکر کرد و رفت به ثانیه نکشید که برگشت و میخواست با التماس غذایش را بدهد ! می گفت اگر کم است بماند برای بقیه !! نفس در سینه ام حبس شده بود .
محرم ۱۴۴۵ . شکرِ‌خدا *
انسان بداخلاق از عبادتش بهره نمیبرد؛ نمازش باعث عروجش نمیشود؛ ممکن است عبادات و مستحباتی انجام دهد اما با یک غضب و سوءخُلق، همه را از بین میبرد! نباید گفت: دست خودم نیست! این سخن شیطان است که بر زبان انسان جاری میکند. چندبار که خود را وادار به خوش‌خلقی و کظم غیظ کنیم، آسان میشود. - آیت‌الله‌_فاطمی‌نیا
همه چیز خوب بود تا اینکه اون کلب زینب رو دیدم . .
فکر نکنید اگه با نامرد برید سراغِ خانومای چادری اتفاقی میوفته ، شیرزن تحویل جامعه دادیم ما ؛
- إیـــــــهامٓ - 🇵🇸
فکر نکنید اگه با نامرد برید سراغِ خانومای چادری اتفاقی میوفته ، شیرزن تحویل جامعه دادیم ما ؛
باب شده انگار ، تا تذکر کوتاه میدی و رد میشی میرن و با یه نامرد هیکلی برمیگردن . هیکل ؟ ما نوجوون ۱۳ ساله تو جنگ دادیم رفت . کسی که اسلحه اش هم قد خودش بود . بچه این مگه ؟