بسمهتعالی
نباید دینداری به مناسک فروکاسته شود.
نباید دینداری را به سویه مناسک و آیینهای بیرونی آن فروبکاهیم؛ بلکه نسبت آن با باطن دینداری را هم باید ببینیم. بهعلاوه، در این ایام کرونایی، باید زایش این باطن و ایجاد آیینها و فعالیتهای نوین اجتماعی مبتنی بر دین را مشاهده کنیم. امری که نمونهٔ قبلی آن را در کنشهای گستردهٔ دیندارانه در پشتیبانی از جنگ تحمیلی سراغ داریم.
در گذشته هم هستهٔ اسلام سنتی، توسط علما بر مراسمات و آیینهای نوپدید اشراف داشته و انحرافات آن را کنترل کرده است. چنین نیست که مناسک نوپدید ارتباطی با دینداری عالمان نداشته باشد. از منظر دیگر، پدیدهای مانند تقیه نشان میدهد که با وجود از دسترس خارجشدن مناسک مورد قبول دین در شرایط تقیه، بازهم امکان حفظ دین وجود دارد. تحلیل این همه در شرایطی است که توجه شود دین و دینداری نباید به ظاهر و لایه مناسکی دین کاسته شود.
رایاهمایی (وبینار) «دینداری اجتماعی در [ماه] رمضان کرونایی»، با حضور حمید پارسانیا و تقی آزادارمکی برگزار شد:
mshrgh.ir/1064180
@hparsania
بسمهتعالی
تغییر مفهوم واژهٔ قرآنی «ملت» در دوران معاصر
🔹 مفهوم ملت در معنای تاریخی آن، در مقابل نحل، بر مجموعهای از انسانها اطلاق میشود که بر مدار املای الهی و وحی خداوند، وحدت و انسجام پیدا میکنند.
🔹 فارابی در رسالهٔ الملة، «ملت» را همان «مدینهٔ فاضله» میداند. از دیدگاه او، عقل و وحی مراتب ظهور حقیقت واحدهای هستند. وحی الهامی است که صاحب عقل مستفاد بهعنوان رئیس اول و یا رئیس مماثل از آن بهره میبرد. عقل مفهومی در مراتب تجریدی و تجربی خود، در تعامل با عقل مستفاد و وحی، خصوصاً در شرایط غیبت رئیس مماثل، کنشهای مدینهٔ فاضله را که همان ملت است سازمان میدهد.
🔹 از منظر فارابی، «مدینهٔ فاسقه» با عدول عملی و «مدینهٔ ضاله» با تحریف نظری و «مدینهٔ جاهله» با حذف معرفت عقلی و وحیانی پدید میآید.
🔹 در دوران معاصر، بهدلایل اجتماعی و تاریخی قابلبررسی، در فارسی کلمهٔ ملت معادل nation و ملیگرایی معادل ناسیونالیسم قرار گرفته است. این در حالی است که در زبان عربی برای ترجمهٔ آن از شعب و قوم و مانند آن استفاده کردهاند.
🔹 کلمهٔ nation ریشه در کلمهٔ ناسیو دارد و ناسیو از تبار و خون مشترک حکایت میکند؛ اما معنای مدرن آن محصول بازخوانی و بازسازی صورت تاریخی کلمه است. بُعد اجتماعی این کلمه در گذشتهٔ تاریخ، بیشتر از یک تفسیر اسطورهای بهره برده است. این کلمه در جهان مدرن با چشمپوشی از ابعاد قدسی هستی، هویتی سکولار و دنیوی پیدا کرده است. ترجمهٔ فارسی آن به ملت، با آن که خود محصول برخی از عوامل اجتماعی و تاریخی است، چالشهای فرهنگی و معرفتی و هویتی مهمی را در تاریخ معاصر ایران به دنبال آورده است. شهید مطهری بحث انتقادی خود را نسبت به ناسیونالیسم برای تبیین و حل همین چالشها سازمان داده است.
@hparsania
بسمهتعالی
عقل سرخ
یادنامهٔ علوم اجتماعی ایران برای حاج قاسم سلیمانی و جهان پس از شهادتش زیر نظر حمید پارسانیا و به اهتمام سید مجید امامی و آرزو نیکوئیان منتشر شد.
در این کتاب، مقالهها و یادداشتهای اصحاب علوم انسانی و اجتماعی در باب شخصیت و جهانمردی شهید سلیمانی، ابعاد و احوال ظهور دوبارهٔ یک قهرمان و پهلوان در سپهر فرهنگ و سیاست، پیروزی خون بر شمشیر، ... جمعآوری شده است.
علاقهمندان به تهیهٔ کتاب میتوانند به وبگاه انتشارات دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) به نشانی http://ketabesadiq.ir/ مراجعه کنند.
#شهید_سلیمانی #کتاب
@hparsania
﷽
اگر شهید مطهری اکنون حضور داشت، بر چه مسئلهای تمرکز میکرد؟ (بخش یکم)
شهید مطهری [متفکری ذیل] سنت فلسفی فعالی است که در شیعیان وجود دارد. سنت عقلیفلسفی جهان اسلام هنگام مواجهه با جهان مدرن، بهتناسب دهههای مختلف، مسائلی که برایش به وجود میآید را مطرح میکند.
مثلاً در دههٔ ۳٠، این سنت چه مسئلهای داشت که مطهری کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت؟ دههٔ ۴٠ چه مسائلی داشت؟ بیشتر جنبهٔ سیاسی آن فعال شد. جبر و اختیار و حسینیه ارشاد و بحثهای انقلابی اسلام بود و بحثهای فلسفی در حاشیه آن قرار گرفت. در دههٔ ۵٠ دوباره مباحث جدی فلسفی (اسفار و بحثهای حرکت) مطرح شد. اواخر دههٔ ۵٠، موضوعات تغییر یافت و میتوانیم سؤال کنیم که در دههٔ ۶٠ چه موضوعاتی مطرح میشد؟
اگر مطهری اکنون حضور داشت، چه چیزهایی برایش مسئله بود؟ مثلاً مطهری در دههٔ ۵۰ ضمن استقبال از اقبال [لاهوری] یکمرتبه شروع به نقد میکند و یا در دههٔ ۴۰ بیشتر نگاه تعیینی دارد و بعد نگاه انتقادی مییابد. ابتدا نگاهش به شریعتی انتقادی نیست اما بعدها بحث «فطرت» را در برابر بحث «بازگشت به خویشتن» شریعتی مطرح میکند. با مارکسیستشدن مسلمانان و بازگشت آنان، یکمرتبه بحثهای سیاسی فروکش میکند و مسئلهٔ «حرکت جوهری» در برابر «حرکت دیالکتیکی» مطرح میشود و از این موضع وارد بحث میشود.
چالشهای حوزهٔ حکمت اسلامی بهلحاظ اندیشهٔ اسلامی را میتوان در سه سطح جهانی و جهان اسلام و ایران دید. مثلاً در دههٔ ۵۰، در سطح جهانی، جریان پوزیتیویسم غالب است و اگر از حکمت اسلامی بپرسید که چالش آنها در این فضا چیست، ناخوانی با جریان پوزیتیویسم را میگویند.
البته باید توجه داشته باشیم که ما در دهههای ۴۰ و ۵۰ مواجههٔ جهانی نداشتیم و با مارکسیسم مواجه میشدیم. آن هم به این علت که از طریق شوروی وارد استانهای شمالی شد و بازتابی داشت.
اولین مسائل ما در سطح جهانی، مسئلهٔ فناوری و بعد دانشگاه بود که دارالفنون را درست کردیم و بحثهای حقوقی و بحثهای فلسفی آنها خیلی دیرتر آمد. اولین بار سیر حکمت در اروپا را در دههٔ ۲۰ جناب فروغی مینویسد و قبل از او مرحوم شعبانی تاریخ فلسفه نوشته بود.
در مشروطه بیشتر قدرت سیاسی و نظامی و این مسائل مطرح بود. آشنایی ما با غرب واژگونه بود. ذیل جریان اندیشهٔ معرفتی غرب، صدر جریان ایران بود. یعنی در حالی که یک تفکر یا مدرنیته باید با جریان اندیشههای فلسفی و هنری خودش بیاید و بعد انقلاب صنعتی و سیاسی آن، اما ابتدا استعمار را میبینیم و بعد صنعت و در آخر متوجه لایههای عمیقتر نظری آن میشویم.
مسائل مطرح در سطح جهان، عقلانیت مدرن و ویژگیهای آن است. یعنی مرگ متافیزیک، سوبژکتیوشدن معرفت، تاریخیشدن آن و غیره است؛ هرمنوتیکهای مفسرمحور است. حوزهٔ ارتباطات است که در حال اصلقرارگرفتن است و جای متافیزیک را گرفته. بحث ساختارگرایی و پساساختارگرایی است.
آن چیزی که در جهان مدرن میبینیم آلتوسر مطرح میکند و بهدنبال آن، جامعه/فرد به صورت کنشگر/ساختار مطرح میشود. یعنی با غلبهٔ ساختارگرایی، بهجای جامعه ساختار میآید و بهجای فرد از عامل صحبت میشود. شروع این مسئله از حوزهٔ علوم ادبی است.
اگر اقتضائات حکمت صدرایی را دنبال کنید، اندیشه دقیقاً واژگونه میشود. یعنی مطهری اجازه نمیدهد که بحث عامل و ساختار جای فرد و جامعه را بگیرد. در حوزهٔ تفکر فلسفی، ساختار روابط است و رابط نمیتواند ذات ایجاد کند؛ بلکه ذات، رابط را ایجاد می کند. در واقع مرگ ذات و ذاتگرایی که در آنجا رخ میدهد را قبول نمیکند. ما با دیدن ذاتهای جدید، حکایت از ذوات جدید میکنیم. لذا اگر ساختاری را میبینیم که قابلتقلیل به ذوات ما نیست، میفهمیم که یک کل دیگر و ذات دیگری غیر از ذات افراد وجود دارد که با همه ترکیب شده است.
یعنی در نگاه مطهری به دورکیم که برای جامعه وجودی قائل است، کل به عنوان یک ساختار دیده نمیشود؛ بلکه کل به عنوان یک ذات دیده میشود و ساختار در حاشیه آمدن ذات است.
بحثهایی که در تئوریهای زبانی وجود دارد که قاعدتاً چالشهای جدی است و مواجههٔ با اندیشههای آنسوی آب بیشتر میشود. شهید مطهری باید وارد این بحثها میشد.
مثلاً آن موقع علامه طباطبایی با هگل و مارکسیسم از طریق ادبیات عرب آشنا میشود اما شهید مطهری هگل را از طریق استیس و ترجمهٔ آقای عنایت میشناسد. مطهری نقطهٔ فلسفی آن را میگیرد و بر آن تأمل میکند. آنجا مواجههٔ مستقیم نداریم اما اکنون فرق کرده است.
#مرتضی_مطهری
@hparsania
اگر شهید مطهری اکنون حضور داشت، بر چه مسئلهای تمرکز میکرد؟ (بخش دوم)
علامه طباطبایی به کانت توجه دارد اما شهید مطهری بهعلت حضور مارکسیستها در صحنه، بهجای کانت به مارکس میپردازد.
شهید مطهری عمدتاً در داخل ایران بهمیزانی که اندیشههای غرب می آید، با آن مواجه میشود. قرائتهایی که از مارکس میشود، قرائت تقی ارانی است که یک قرائت مارکسیسملنینیسم و متعلق به حزب توده است و از این زاویه برخوردها انجام میشود.
در اینجا قرائت آلتوسری و هگلیان جوان را نداریم و بعدها در دههٔ ۵٠، فرانکفورتیها اولین بار است که وارد میشوند و شهید مطهری با آنها مواجه میشود. البته مواجههٔ با آنها از طریق شریعتی است. شریعتی که در دههٔ ۶۰ در فرانسه است و بحث «خویشتن» را مطرح میکند و به اینجا میآید. مطهری با این اندیشهها تعامل میکند و بحث «فطرت» را بیان میکند.
در واقع، در آن مقطع، غرب واردشدهٔ باواسطهٔ داخل ایران را میبینند و از موضع حکمت صدرایی با آن مواجه میشود و یک نوصدرایی است. اصلاً انتقال غرب در ایران مسئله ایجاد کرده است. مارکسیسم وارد شده و لوازم خود را بسط میدهد و نیرو جذب میکند.
در مقطع قبل مارکسیسم ندارید و مسئله آدمهای است که سرخابسفیدآب میکنند، دارالفنونیهایی که فلسفه غرب نمیفهمیدند و جاذبههای زندگی آن طرف را مشاهده میکردند و به آن طرف تشبه میورزیدند و (خاطرات صادق هدایت) فرزندانشان غربی میشدند. حل این مسئله مهم است.
محمد شاه اولین گروه را به غرب فرستاد. دستور داد آدمهای متدین را بفرستند که تحتتأثیر قرار نگیرند و بنویسند مرگ بر لامذهب و در همین حد بود. توجه نداشتند این نحوه از سبک زندگی در همهچیز خوابیده است؛ اما در این مقطع، مواجههٔ مستقیم با غرب پیدا کردهایم که به برخی مسائل آن اشاره شد.
همین مسائل در جهان اسلام هم منتقل شده است. یعنی ما در جهان اسلام پدیدهای بهنام نومعتزلی داریم. اولین مواجههٔ شهید مطهری با نومعتزلیان، با اقبال لاهوری و کسانی است که میخواهند برای نوعی عقلانیت مدرن تاریخچه بیابند یا تاریخچه ندارند و میآورند. بحثهای هرمنوتیک مفسرمحوری که میآید و آن زمان جدی نبود و فرهنگ جای همه امور را میگیرد و تفکر برساخته میشود. یعنی آنچه که در جهان مدرن است، میآید.
لایهٔ اولی که عرض شد، در زمان شهید مطهری حضور نداشت. یعنی متفکرین عرب در دهههای ۳٠ و ۴٠ و ۵٠، در فضای سنتی خویش بودند و اینکه اندیشههای غربی را پوشش دینی بدهند، تضعیف شده بود.
ناسیونالیسم، مارکسیسم و غیره خیلی صریح و عریان آمده بودند؛ اما بعد از خیزش فرهنگی دینی جهان اسلام، بخش قابلتوجهی از متفکرین عرب مانند حسن حنفی، جابری، ابوزید، آرگون در فضای اوجگرفتن بازگشت بهسوی حیات دینی، سعی میکنند با نوعی عقلانیت مدرن این فضا را تفسیر کنند.
پنجشش سال بعد از انقلاب ما، که جنگ بود، آنها مسائل فکری داشتند و تولید کردند. بعد وارد ایران شد و دقیقاً این مسائل، مسائل امروز شهید مطهری میشد. او نباید میرفت سراغ بحث حرکت اسفار؛ بلکه باید سراغ بخش اتحاد عاقل و معقول اسفار میآمد تا مسئلهٔ سوژه و ابژه را حل کند.
مشکل امروز مطهری بحث دفاع از عینیت و فهم حقیقت و نوکانتیها میشد و دیگر مارکسیستها نبود. چیزی که احساس میکرد در بحث اعتباریات علامه، قرائت نوکانتی شود که این امر دارد اتفاق میافتد و چالش جدی است و یک نوع خروج از حوزهٔ تفکر و بنیادهای فلسفی جهان اسلام دارد. شناسایی اینکه چالشهای جدی نظری سنت فلسفی امروز ما در چند دههٔ این قرنی که در آن هستیم، چیست.
#مرتضی_مطهری
@hparsania
بسمهتعالی
پیوند به کانال استاد در پیامرسان «بله»:
https://ble.ir/hparsania
@hparsania
بسمهتعالی
اولین همایش مجازی «روششناسی علوم انسانی، چالشها و راهکارها»
زمان: سهشنبه ۳تیر۱۳۹۹، ساعت ۹ تا ۱۲
#اطلاعیه
@ENOEnsani
@hparsania
بسمهتعالی
رایاهمایی (وبینار) چرایی دانش اجتماعی مسلمین
۲۴ تا ۳۱تیر۱۳۹۹
سخنرانی استاد پارسانیا:
زمان: ۲۸تیر، ساعت ۱۰ تا ۱۱:۳٠
موضوع: حکمت دانش اجتماعی مسلمانان
پیوند ورود:
http://elc.razavi.ac.ir/razavi_public/
ویژۀ آشنایی طلبهها و دانشجویان داوطلب رشته
#اطلاعیه
@hparsania