مشرکان از این وقایع خوشحال نبودند
ولید فهمیده بود که آنها مسلمان شدهاند و هرروز به محضرِ حضرتِ رسول ﷺ میروند،
حالا وقتِ انتقام بود👀!
او به ابوجهل و یارانش خبر داد...
یاسر را دستگیر کرده و او را تا میخورد، زده بودند!
سمیه با دیدنِ این صحنه از هوش رفت...
زمانی که چشم باز کرد، خود و خانوادهاش را در میانِ صحرا دید. نفسش گرفت و جسمی سنگین و بزرگ را روی خود احساس کرد. مشرکان تخته سنگهایی بزرگ بر روی هر کدام از آنها گذاشته بودند 🪨!
ایلیا🇵🇸 ༄
یاسر را دستگیر کرده و او را تا میخورد، زده بودند! سمیه با دیدنِ این صحنه از هوش رفت... زمانی که چ
هرروز شکنجهها سخت تر میشد...
یک روز زره آهنی در زیرِ آفتابِ سوزان و ریگهای داغِ بیابان بر تنِ آنها کردند💔.
آنها را شلاق میزدند و گرسنه و تشنه میگذاشتند...
چند تن از افرادی که در آنجا و در زیرِ شکنجه بودند، دین و پیامبرِ خود را انکار میکردند و آزاد میشدند!
آنها نیز میتوانستند اینکار را انجام دهند، اما نکردند...
روزی پیامبر ﷺ مخفیانه به دیدار آنها آمد؛ با آنها سخن گفت، با محبت با آنان برخورد کرد و در حقِ آنان دعا کرد🙂🌱.
یک روز ولید پا روی گلوی یاسر، همسرِ سمیه گذاشت
کمکم نفسش گرفت، صورتش کبود شد و.... :)🚶🏻♂️
تمامِ دارایی سمیه، یاسر بود!
فردای آن روز که هنوز پیکرِ بیجانِ یاسر در آن بیابان و در میانِ زره آهنین بود، سمیه به سخن آمد و تنفرِ خود را نسبت به ولید و مشرکان ابراز کرد🌾!
ابوجهل با شنیدنِ این حرفها به آتش کشیده شد.
دستور داد تا سمیه را از زره بیرون کشند و هرکدام از پاهای او را به سمِ اسبی گره بزنند و اسبان را هِی کرد...
سمیه به هر سو کشیده میشد، اما دست از عقایدِ خود برنمیداشت :)🐎
دیگر طاقت ابوجهل تمام شد و ناگهان نیزهی یکی از سربازان را در قلبِ سمیه فرو کرد و سمیه چشمهایش را برای همیشه بست...!
هدایت شده از رسانه طلوع صبر🇵🇸
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک طوفان..
تحولی بزرگ در جهان امروز.
ماجرا چیست؟
ذهن ها، بی صبرانه به دنبال حقیقت پنهان!
صحبت از اتفاقات پشت پرده درجهان؛ حق توست که بدانی!
افشاگری از یک نامه ی قدیمی؛ به زودی...
https://eitaa.com/joinchat/346161763C52c224154c