خرداد ۱۳۸۵ ، دانشگاه تہران حضرت آقا درحال گفت‌و‌گو با استاد محمد تقۍشریعتۍ در حاشیہ مراسم سالگرد درگذشت دکتر علۍشریعۍ هستن...🙂 ----––––––—— ᎒🌿𓏬 ——––––––---- اللھـم‌ عجـل‌ لولیـڪ‌ الفـرج‌ بہ حق‌ِ زینـب‌ ڪبـرێ‌ «س» ˺ #ایلیا ˻‌ ˺ #رهبرنا✨ ˻‌ 「 @iliya_52 」

بعضے‌ها با نامش مست و رها مۍ‌شوند ، چون یادش مثل شراب طهور است!🕯✨ ----––––––—— ᎒🌿𓏬 ——––––––---- اللھـم‌ عجـل‌ لولیـڪ‌ الفـرج‌ بہ حق‌ِ زینـب‌ ڪبـرێ‌ «س» ˺ #ایلیا ˻‌ ˺ #حسیـن‌ِعلیہ‌السلام‌_مَـن♥︎° ˻‌ 「 @iliya_52 」

بلہ ولۍ متاسفانہ بعضیا نہ گوش میدن نہ عمل میکنن...! ----––––––—— ᎒🌿𓏬 ——––––––---- اللھـم‌ عجـل‌ لولیـڪ‌ الفـرج‌ بہ حق‌ِ زینـب‌ ڪبـرێ‌ «س» ˺ #ایلیا ˻‌ ˺ #رهبرنا✨ ˻‌ 「 @iliya_52 」

سال ۷۳ رهبرۍ یک سخنرانۍ درمورد این موضوع داشتن و گفتن نسبت به هیچ مسئله‌ای نگرانۍ ندارم جز مسئله فرهنگ... و خب افرادۍ که در این زمینه فعالیت میکنن رو با ۳۱۳ نفر جنگ بدر مقایسه کردن و اشاره کردن چقدر این موضوع مهمه! و باید تخصصۍ بهش پرداخته بشه...🙂 از اون سال تا الان خیلی مۍگذره.... نمیشه گفت کار فرهنگۍ نشده ، شده ولۍ به اون اندازه که باید ، نه! خودتونم اثراتشو دارین میبینین😶 نمیخوام ناامیدۍ بدم چون در آخر سپاه حق پیروزه اما بلاخره دشمنم نباید دسته کم گرفت و باید قبول کرد در زمینه فرهنگ واقعا کم‌کارۍ داشتیم .... البته الانم دیر نیست و آینده تو دست ما نوجووناس... و خب ما قطعا آینده رو بدست‌ مۍگیریم🤝💪🌱 کتاب ‌"دغدغه‌های‌فرهنگی " هم سخنرانۍ‌هاۍ رهبرۍ درمورد فرهنگ هست که مۍتونید برید و مطالعه‌اش کنید📚

انتظـار فـرج را یـک نـوع عمـل تلقے کرده‌اند، نہ یـک حالـت درونے و قلبۍ. 🌝🤌🏻 - دکل📚> ----––––––—— ᎒🌿𓏬 ——––––––---- اللھـم‌ عجـل‌ لولیـڪ‌ الفـرج‌ بہ حق‌ِ زینـب‌ ڪبـرێ‌ «س» ˺ #ایلیا ˻‌ ˺ -#ڪتابخـانہ_ایلیـا📓🔦- ˻‌ 「 @iliya_52 」

چـرا ایـن داداشمـون انقـدر حـق گفـت😁؟ ----––––––—— ᎒🌿𓏬 ——––––––---- اللھـم‌ عجـل‌ لولیـڪ‌ الفـرج‌ بہ حق‌ِ زینـب‌ ڪبـرێ‌ «س» ˺ #ایلیا ˻‌ ˺ #سیاسۍ‌🗞 ˻‌ 「 @iliya_52 」

اشڪ میریزید یا خون گریہ مۍڪنید؟:)🖤🤌🏼 ----–––––—— ᎒🌿𓏬 ——–––––---- اللھـم‌ عجـل‌ لولیـڪ‌ الفـرج‌ بہ حق‌ِ زینـب‌ ڪبـرێ‌ «س» ˺ #ایلیا ˻‌ ˺ #حبیبنـا🫀✨ ˻‌ ˺ #حسیـن‌ِعلیہ‌السلام‌_مَـن♥︎° ˻‌ 「 @iliya_52 」

حسین‌جان ! بیا برگردیم.. رنگ‌ها رنگ خزان است ؛ بیا برگردیم.. این سفر بار گران است؛ بیا برگردیم.. صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود،خواهرت دل‌نگران است؛ بیا برگردیم.. چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده قصه‌ی مرگ جوان است؛ بیا برگردیم..💔

𖥸 پرده اول ؛ روز است یا شب؟ نمیدانم ، این روزها شب و روز همرنگ هستند ، مردم خورشید را از شهر و دیار طرد کرده اند.. چشمانم چیزی نمیبیند ، ظلمت همه جا را فرا گرفته . صدایی شنیده میشود ، هق هقی بلند شده در گوشه ای .. گویی نوزاد قصه دیر زمانیست که قلبش از فراق آغوش مادر به تنگ آمده... کسی چه میداند؟حقیقت داستان را.. آهای ! کیستی تو ؟ سر از دامن گریان خویش بردار .. نمی شنود ... انقدر غرق صدا زدن است که صدایی به گوشش راه ندارد،،

◉✾◉ راستی ؛ آبروی دو عالم کیست؟ مدام با زجه صدا میزند : آبروی دو عالم... آبروی دو عالم ‌.. نفسش میگیرد .. با هق هق تکرار میکند : آه..ب‌ب روی د دد و عالم... موجود آبی و خاکی داستان ، او معنای به هر در زدن و نرسیدن را نمیفهمد ... چه میگویم؟ راست میگویم ... او حسین بن علی علیه السلام را صدا میزند .. إبن الزهرا.. وارث زهره دین ..

پس حق دارد با کلمه نرسیدن نا آشنا باشد .. ندایی میشنوم : " جَريحٌ وَلكنْ إنْ أتاكَ الجُرح بِجُرحِه إلتَئَم حُسین . ‌. " حسین من! تو تنها غمی هستی که آدمیزاد؛ برای به سینه کشیدنش مشتاق است . . ابا عبدالله ... امام حسینم ... یا امام حسینم!!! و باز صدایی نمی اید .. روزهاست کارش همین شده ، که فرزند علی بن أبی طالب را صدا کند و از فرش تا عرش را ... روزهاست که کارش شده همین ، فریاد خود را از فرش به عرش میرساند ، سر خمیده و دل شکسته است ... اما باز مقبول نمی افتد این توبه نامه ..