*اللهم صل علی محمدوال محمد وعجل فرجهم
باسلام وادب خدمت باسعادت عزیزان وتوفیق رسیدن به مرتبه عبادالصالحین
*اعمال صالح بندگان وَجهُ الله است*
*هرچیزی فانی پذیراست*
قرآن کریم میفرماید:
*کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ*
هر چیزی از بین میرود، جز وَجهِ او!
«وَجه» یعنی صورت و ظاهرِ هر چیزی.
یعنی اون قسمتی که دیگران با اون مواجه میشن.
امّا خدا که صورت نداره، چهره نداره..
پس «وجه خدا» یعنی چی؟!
*آنچه منسوب بخداست وجه الله است*
*«وجهُ الله»*
یعنی هر چیزی که منسوبِ به خدا باشه،
و دیگران رو متوجّهِ خدا کنه.
مثلاً اعمالِ صالح،
*«وجهُ الله»*
هستند،
چون ما رو متوجّهِ خدا میکنند،
و یادِ خدا میندازند..
و در مقابل، اعمالِ زشت
*«وجهُ الشیطان»* هستند.
یا مثلاً صفاتِ خدا مثل رحمت، هدایت، و...
«وجهُ الله» هستند.
چون خدا با این صفات با بندههاش روبرو میشه،
و بندگان نیز به وسیلهی این صفات به خدا رو میکنند.
*انسان ومقام وجه اللهی*
امّا انسان هم میتونه به مقامِ
*«وجهُ اللهی»*
برسه.
همونطور که در دعای ندبه، در فراقِ امام_زمان (ع) میخونیم:
*أَيْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذِی إِلَيْهِ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِياءُ؟!*
کجاست اون «وجهُ الله» که دوستانِ خدا به سوی او توجّه میکنند.
*مرتبه تسلیم محض*
کسی که خودش رو مطلق در اختیارِ خدا قرار بده،
تسلیمِ محضِ خدا باشه،
خودش رو خالی از هر گونه مَنیَّت و نفسانیّت کرده باشه،
صفاتِ الهی رو در وجودِ خودش پیاده کرده باشه،
آئینه خدا باشه،
و فقط خدا رو نشون بده،
و...
چنین کسی میتونه
*«وجهُ الله»*
باشه.
چرا که فرمودند:
*مَن کانَ لِله، کانَ اللهُ لَهُ.*
کسی که برای خدا باشه، خدا هم برای اوست.
*وجه خدافناناپذیراست*
کسی که به این مقام برسه، و برای خدا باشه،
*«وجهُ الله* »
میشه.
و وقتی که «وجهُ الله» شد،
نتیجه این میشه که دیگه هلاک نمیشه؛
زندهی جاوید میشه و به حیاتِ حقیقی دست پیدا میکنه.
کسی که خانهی دلش رو از همه چیز خالی کنه،
و از شرّ همهی تاریکیها خلاص بشه به بقای همیشگی و حیاتِ جاوید دست پیدا میکنه.
غیر از این گروه،
بقیه در خطر هلاکت و نابودی قرار دارند..
سوره قصص آیه ۸۸
دعای ندبه
اصول كافی، ج ۴، ص ۷۵، ح ۷؛
بحارالأنوار، ج ۹۴، ص ۳۵۹
#روایت
این سه را اگر داشته باشی!
«رسول خدا به ابىدرداء فرمود:
کسى که صبح تندرست و در امنیت باشد و خوراک همان روز را داشته باشد مثل این است که دنیا را به او دادهاند.»
مَن اَصبَحَ مُعافًى فی جَسَدِهِ آمِناً فی سَربِهِ عِندَهُ قوتُ یَومِهِ فَکَأَنَّما حیزَت لَهُ الدُّنیا.
خصال شیخ صدوق
در یک روایت دیگری شبیه به این روایت☝️ با کمی تفاوت دارد که👇
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
هر كه شب و روز خود را سپرى كند و از سه چيز برخوردار باشد نعمت دنيا بر او تمام شده است :
كسى كه بام و شامش را در تندرستى و آسودگى خاطر گذراند و خوراك روز خود را داشته باشد
و اگر چهارمين نعمت را هم داشته باشد، نعمت دنيا و آخرت را كامل دارد و آن نعمت ايمان است.
مَن أمسى و أصبحَ و عِندَهُ ثَلاثٌ فقد تَمَّت علَيهِ النِّعمَةُ في الدُّنيا : مَن أصبَحَ و أمسى مُعافىً في بَدَنِهِ ، آمِنا في سَرْبِهِ ، عِندَهُ قُوتُ يَومِهِ ، فإن كانَت عِندَه الرّابِعَةُ فَقد تَمَّت علَيهِ النِّعمَةُ في الدُّنيا و الآخِرَةِ ؛ و هُو الإيمانُ.
تحف العقول
یکی از علما سلامت و امنیت را به دو صورت تقسیم کرده است:
سلامت طبیعی
سلامت مصنوعی
امنیت طبیعی
امنیت مصنوعی
کسی که به صورت عادی تغذیه میکند به صورت عادی کار میکند و فعالیت دارد و خوابش بجا و همه چیزش بجاست او سالم است از جهت جسمی است و سلامتش سلامت طبیعی است.
اما کسی که مدام باید از این غذا و از آن میوه پرهیز کند و روزی چند تا قرص بخورد او هم به یک معنا سالم است ولی سلامتش مصنوعی است.
کلام در امنیت هم چنین است...
اینکه از ترس پلیس و از ترس زندان دزد دستش کوتاه است
اینکه بخاطر ترس از دوربین کسی تخلف نمیکند و آزاری به بقیه نمیرساند آنجا امنیت حاکم است ولی امنیت مصنوعی است.
امنیت طبیعی زمانی است که بر افراد از درون یه ترمزی حاکم باشد که بدون زور و بدون زندان خلاف نکنند....
🔴عاقبـت بی حــرمتی نسبت به والــدین
✍حجت الاسلام عالی:مرحوم آقا جمال گلپایگانی، از مراجع صاحب رساله بود و رفیق آقای بروجردی بودند؛ الان نوه هاش در تهران زندگی می کنند؛ زمانی که یک جوان را برای دفن به تخت فولاد آوردند؛از ایشان خواستند که به آن جوان تلقین کند؛ آقای گلپایگانی چشمانش باز بود مےگفتند: می دیدم برزخ جوان را، به جوان گفتم: بشنو! بفهم! این چیزهایی را که به تو می گویم؛ گفت نمی فهمم چی می گی! بعد دیدم یک شیطانک هایی در اطرافش می رقصند و می خندند، خوشحال هستند که این دم آخر می خواهند او را تو قبر بگذارند و زبانش بسته بست؛ خیلی ناراحت شدم.به هیچ کس چیزی نگفتم ؛
🔻بعد به یک کناری آمدم دیدم، خانمی دارد گریه می کند، فهمیدم که مادرش هست و کنار آن خانم یک آقایی است که او هم گریه می کرد؛
🔹سواال کردم گفتند:
🔻آنهاپدر و مادراین جوان هستند. پدرش را کنار کشیدم و قضیه را برایش تعریف کردم،گفتم: پسرتون توی زندگی خود گیر و مشکلی داشته با شما؟
🔹پدر جوان گفت:
🔻پسر ما! خیلی خوب بود. اهل نماز بود و متدین اهل محراب و منبر و مطالعه بود، ولی چون خیلی از چیزها را یاد گرفته بود مغروربود. لذا زمانی که میخواستم در مورد مسائل دینی اظهارنظر کنم به من می گفت: تو حرف نزن! چون سواد نداری! من با گفتن این حرف ها دو سه مرتبه دلم شکست.از اینکه توی جمع به من که پدرش بودم می گفت: توحرف نزن چون سواد نداری ومن ازش خیلی به دلم ماند.
🔹آقای گلپایگانی گفت:
🔻الان وقت این حرف ها نیست ازش راضی باشید و به زبان خود نیز جاری کنید ازش راضی هستید. زمانی که پدر جوان راضی شد، جوان را داخل قبر نهادند و روی آن را می پوشاندند.
🔻آقای گلپایگانی گفتند صبر کنید و خودشون وارد قبر شدند و تلقین آخر رو کردند؛
🔹باز برزخ جوان را دید که یک لبخند زد و جوان گفت:
🔻می فهمم و آن شیطانک ها دیگر دورش نبودند، زمانی که روی قبر را پوشاندند، دیدم امیر المومنین تشریف آودرند و فرمودند: از این به بعدش با من، آقای گلپایگانی گفتند: این صحنه هایی بود که من با چشم خود دیدم؛ جوان متدین اخر عمر ولی گیر داشت.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🔖منبر کوتاه🔖
#حضرت_ام_البنین عليهاالسلام
#استاد_کاشانی
📌تاریخ وفات حضرت امّ البنین صلوات الله علیها روشن نیست ولی اگر هر روز برای ایشان بزرگداشت بگیریم کم است. ما در کربلا غیر از اهل بیت علیهم السّلام کسی را نداریم که همهی دار و ندار خود را خرج کرده باشند. امّ البنین سلام الله علیها یک ویژگی دارد که هم چهار پسر خود را داد و هم اسم خود را داد. بعد از واقعهی کربلا اسم حضرت عوض شد، دیگر امّ البنین باقی نمانده بود.
«لَا تَدعونِي وَيكَ أمُّ البَنينِ
تُذَكَّرينِي بِليوثِ العَرينِ»[1]
📌میگوید: من را به یاد شیر بچّههایم نیندازید، دیگر مادر پسرانی باقی نمانده است. تا زمانی که آنها بودند شما هیچ وقت از سیّد الشّهداء صلوات الله علیه نمیشنوید که بگویند: «أینَ؟» من باز هم این جمله را تکرار میکنم و به این ایمان دارم ولی نمیخواهم بگویم چرا. اگر کسی میخواهد در این عالم معرفت پیدا کند، باید به امّ البنین سلام الله علیها توسّل کند. این خانم صاحب ادب و معرفت است. امیر المؤمنین سلام الله علیه دیدند اگر بخواهد عبّاس بن علی علیه السّلام به دنیا بیاید اینکه فقط پدر او علی باشد کافی نیست لذا گشتند و کسی را پیدا کردند که بتواند عبّاس بن علی تربیت کند و فقط هم نه عبّاس بن علی، اگر برادران حضرت ویژه نبودند به امّ البنین، امّ العبّاس میگفتند. آنها ویژگیهایی داشتند که کنار قمر بنی هاشم سلام الله علیه جمع بسته شدند؛ امّ البنین.
🔖در کربلا وقتی قمر بنی هاشم صلوات الله علیه دید یک به یک همه بر زمین افتادند، برادران خود را جمع کرد و فرمود: مادر ما با بقیه فرق میکند –این حرف من است- امّ البنین روی شما سرمایهگذاری کرده است. مباد سنگی یا تیری بر بدن پسر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بنشیند قبل از اینکه شما زنده باشید. بروید، میخواهم قبل از رفتن به میدان، جان دادن شما را هم ببینم، میخواهم هر چیزی که دارم در راه حسین علیه السّلام فدا کنم.
🔖وقتی یک پدر شهید بگوید: بریده شدن گلو و صدای خرخر کردن یک سر بریده آسانتر است تا شنیدن بدگویی به علی علیه السّلام، اینها دارند به پسر فاطمه سلام الله علیها دشنام میدهند. آنها آمدند مقابل سیّد الشّهداء سلام الله علیه ایستادند. این بچّهها در طول عمر خود خاک بودند. اینجا آمدند به سیّد الشّهداء سلام الله علیها پشت کردند و رو به دشمن کردند، سرها افراشته، «جَعَلوا یَقُونَه بِوُجوهِهِم» تیرها که میآمد، سرهای خود را به سمت تیرها میبردند، «و نحورِهم» گردنها را آسیب دادند تا اینکه یک به یک به زمین افتادند. وقتی یک به یک بر زمین افتادند، نوبت قمر بنی هاشم صلوات الله علیه رسید، آن کسی که همهی وجود خود را خرج امام حسین علیه السّلام کرده است، سربازی که امام صادق علیه السّلام در مورد او میفرماید: «أَشْهَدُ أَنَّكَ … غَايَةَ الْمَجْهُودِ»[2] تو نهایت تلاشی که میشد انجام داد را انجام دادی، «وَ نِهَايَةُ الْمَأْمُولِ[3]» از این بیشتر آرزو نداشت که کسی بتواند کاری انجام بدهد.
💠نگاه کرد، یک به یک سربازان او بر زمین افتادند. کسانی که رزمنده هستند و در جلسه حضور دارند میدانند هیچ چیزی سختتر از این برای یک فرمانده نیست که خودش سالم مانده باشد امّا یک به یک سربازان او افتاده باشند. یک وظیفه هم داشت که خیلی او را اذیّت میکرد، باید میآمد نزدیک خیمهها و از سیّد الشّهداء صلوات الله علیه دفاع کند، نگاه ملتمسانهی بچّهها که از او توقّع داشتند و مشک در دست آنها بود، وقتی میبینند نمیتواند وظیفهای که دارد را انجام دهد آمد و مقابل حضرت قرار گرفت. یک عدّه همینجا آمدند و در لحظات آخر به سیّد الشّهداء صلوات الله علیه گفتند: اگر کاری نداری ما برویم، دیگر نمیتوانیم برای تو کاری انجام دهیم. ولی عظمت عبّاس بن علی سلام الله علیه این است که (گفت) از اینکه نمیتوانم کاری برای تو انجام دهم شرمنده هستم، کجا بروم؟ گفت: «قَدْ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةَ الدُّنیا» از حیات دنیا بیزار هستم، «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي»[4] سینهی من سنگین شده است، بگذار بروم و جان خود را فدای تو کنم. هر کسی در این واقعه آمده با سیّد الشّهداء صلوات الله علیه وداع کند، هر کدام یک داستان دارند. اینجا یک مسئلهی عجیب وجود دارد. به محض اینکه آمد به حضرت گفت: میخواهم بروم جان خود را فدای تو کنم، نوشتهاند: «فَبَكَى الحُسَينُ عَلَیه السَّلام بَكاءً شديداً»…
.
✍پی نوشت :
[1]- شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج 3، ص 187.
[2]- تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص 66.
[3] در زاد المعاد – مفتاح الجنان، صفحهی 387.
[4]- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 45، ص 41.
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆مرگ در چشم انداز امام حسين عليه السلام
روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسين عليه السلام بسيار سخت شد، بعضى از اصحاب آن حضرت ديدند برخى از ياران امام عليه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده بدنهاى قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسيدن وقت شهادت و جانبازى آنها، رنگ چهره شان دگرگون گشته است و لرزه بر اندام آنان افتاده و ترس دلهايشان فراگرفته است . اما خود سيدالشهدا و تعدادى از خواص يارانش برخلاف آنها هر چه فشار بيشتر، و مرحله شهادت نزديكتر مى شود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سكون و آرامش بيشتر مى يابند. بعضى از اين شهامت فوق العاده تعجب كرده با امام حسين اشاره كرده ، به يكديگر مى گفتند:
به حسين نگاه كنيد كه ابدا از مرگ و شهادت باكى ندارد.
امام حسين عليه السلام متوجه گفتارشان شده ، فرمود:
اى بزرگ زادگان قدرى آرام بگيريد! صبر و شكيبايى پيشه كنيد! چون مرگ پلى است كه شما را از گرفتاريها و سختيها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمتهاى جاودانى مى رساند.
و اما براى دشمنانتان پلى است كه از قصر به زندان مى رساند. و كداميك از شما نخواهد از يك زندان به قصر مجلل منتقل گردد.
پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد، كه مى فرمود:
دنيا براى مؤ منان همانند زندان و براى كافران همانند بهشت است .
و مرگ پلى است كه مؤ منان را به بهشتشان ، و كافران را به جهنمشان مى رساند. آرى ، نه دروغ شنيده ايم و نه دروغ مى گويم .
📚بحار: ج 6، ص 154 و ج 44، ص297
نکته قرآنی
1⃣
جایگاه رفیع بسم الله
اهمیت و جایگاه بسم الله چیست؟
بسم الله بیانگر صبغه و رنگ الهی و جهتگیری توحیدی ماست.
امام رضا علیه السلام می فرماید: با گفتن بسم الله نشان بندگی خود را بر خود می نهیم. (تفسیر نورالثقلین)
بسم الله رمز بقا و دوام است؛ زیرا هرچه اخلاص و رنگ خدایی نداشته باشد فانی است. (( كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ )) قصص ۸۸
بسم الله رمز توحید است و ذکر نام دیگران به جای آن رمز کفر است و همراه آوردن نام خداوند با نام دیگران نشانه شرک.
نه در کنار نام خدا نام دیگری را ببریم و نه به نابجای نام او.
نه فقط ذات او بلکه نام او نیز از هر شریکی منزّه است. (( سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى)) اعلی ۱
شروع کردن کار به نام خدا و محمد صلی الله علیه و آله وسلم ممنوع است. ( اثبات الهدی ج۷ ص۴۸۲)
*اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
باسلام وادب خدمت باسعادت عزیزان وتوفیق رسیدن به مرتبه شناخت توحید وعظمت وجودی حضرت حق وتواضع وافتادگی درپیشگاه خداوند
*چرا در مقابل خدا اینقدر جسوریم وحرمت خدا را می شکنیم*
*خدایی بااین همه مهربانی*
یه آیه تو قرآن داریم که میگه:
آخه ای انسان!!!
چرا در مقابل خدا انقدر جسوری؟!!
اونم این خدایِ به این مهربونی،
خدایِ به این کریمی...
چرا انقدر در برابر خدا حیانمی کنیم ؟؟!!
آخه این غرورمان برای چیه؟؟!!
ما چی داریم؟؟ اصلاً به چی مینازیم؟؟!!
اصلاً ما فکر کردیم کی هستیم ؟؟!!
*يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ*
ﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ! ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭِ ﻛﺮﻳﻤﺖ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ است؟!
*جهل ونادانی آدمی*
ﺩﺭ ﺣﺪیث داریم که ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﻛﺮم (ﺹ) موقع ﺗﻠﺎﻭﺕ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
*ﻏَﺮَّﻩُ ﺟَﻬﻠُﻪ*
ﺟﻬﻞ ﻭ ﻧﺎﺩﺍنیاش،
ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻏﺎﻓﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ
عبارتهای ﺍﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻋﻠﻰ (ﻉ) هم ﺩﺭباره این آیه،
در نهج البلاغه خیلی عجیبه:
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻛﻮﺑﻨﺪﻩﺗﺮﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ،
ﻭ ﻗﺎﻃﻌﺘﺮﻳﻦ ﻋﺬﺭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺨﺺ ﻣﻐﺮﻭﺭ،
ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﻴﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﺴﻮﺭ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ است.
* عوامل ﺟﺮﺃﺕ برانجام گناه*
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻰﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:
ﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﺖ ﺟﺮﺃﺕ ﺩﺍﺩﻩ؟
ﻭ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ؟ ﻭ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﻋﻠﺎﻗﻪﻣﻨﺪ ﻧﻤﻮﺩﻩ؟
ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯِ ﺗﻮ ﺑﻬﺒﻮﺩﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟
ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻯ ﻧﻤﻰﺍﻧﺠﺎﻣﺪ؟
*چرابخودمان رحم نمی کنیم*
ﭼﺮﺍ ﻟﺎﺍﻗﻞ ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺣﻢ ﻣﻰﻛﻨیم
ﺑﻪ ﺧﻮﺩمان ﺭﺣﻢ ﻧﻤﻰﻛﻨیم؟
ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ببینی ﺑﺮ ﺍﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﻣﻰﺍﻓﻜﻨﻰ،
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺭﺍ ببینی ﻛﻪ ﺩﺭﺩ،
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺗﺮﺣّﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﻰ،
*چراترس ازنزول بلانداریم*
ﭘﺲ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﺖ ﺻﺒﻮﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ،
ﻭ ﺑﺮ ﻣﺼﻴﺒﺘﺖ ﺷﻜﻴﺒﺎ ﻧﻤﻮﺩﻩ،
ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﺩﺍﺩﻩ؟
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻰﺑﺎﺷﻰ.
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻧﺰﻭﻝ ﺑﻠﺎ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺮﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻧﻜﺮﺩﻩ،
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺍﻭ ﻏﻮﻃﻪﻭﺭﻯ،
ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﺳﻠﻄﻪ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻯ.
*درمان بیماری غفلت*
ﺑﻴﺎئیم ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯِ ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺍﺭﻭﻯِ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻭ ﻋﺰم ﺭﺍﺳﺦ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻛﻦیم،
ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺘﻰ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ،
ﺑﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﻯ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺳﺎﺯ،
ﺑﻴﺎ ﻣﻄﻴﻊ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻮ،
ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺍﻭ ﺍﻧﺲ ﮔﻴﺮ،
*عفوبخشش خداوند*
ﺧﻮﺏ ﺗﺼﻮّﺭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﻏﻔﻠﺘﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ،
ﺍﻭ ﺑﺎ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻰﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻭ ﺯﻳﺮ ﭘﻮﺷﺶ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺑﺮﻛﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﺪ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ همچنان ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻩﺍﻯ،
ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺭﻭ ﻣﻰﺁﻭﺭﻯ، ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻯ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻋﻈﻴﻢ، "ﻛﺮﻳﻢ" ﺍﺳﺖ،
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺣﻘﺎﺭﺕ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺮ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺍﻭ ﺟﺴﻮﺭﻯ!
نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۳
سوره انفطار آیه ۹
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#غيبت_پشت_سر_فرمانده...!!
🌷توی عملیات فاو، یکی از بچههای غواص زخمی شده بود. مدام تماس میگرفت: شفیعی حالش خوبه؟ گفتیم: باید هم خوب باشه. حالا حالا ها کارش داریم. اصلاً گوشی رو بده به خودش. به بچههای امداد بیسیم میزد بروند بیاورندش عقب. میگفت: حتماً يكى از پیغام هاش را نشنیدم. از بیسیمچیش پرسیدم: چی میگفت؟ گفت: بابا! حسین آقا هم ما رو کشت با این غواصاش.
🌷با غیظ نگاهش میکنم. میگویم: اخوی! به کارت برس. میگوید: مگه غیر اینه؟ ما اینجا داریم عرق میریزیم تو این گرما؛ آقا فرمانده لشکر نشستن تو سنگر فرماندهی، هی دستور میدن. تحمّلم تمام میشود. داد میزنم: من خودم بلدم قایق برانم ها. گفته باشم، یه کم دیگه حرف بزنی، همین جا پرتت میکنم توی آب، با همین یه دست تا اونور اروند شنا کنی!! اصلاً ببینم تو تا حالا حسین خرازی رو دیده ای که پشت سرش لغز میخونی؟ میخندد. میخندد و میگوید: مگه تو دیده ای؟
🌷باید اول خودش خط را میدید. میگفت: باید بدونم بچههای مردم رو کجا میآرم. گفت: حالا شما برید من اینجا نشستهام، هواتونو دارم بدوین ها. پریدم بیرون. دویدیم سمت خط. جای پایمان را میکوبیدند. برمیگشتیم. یکی افتاده بود روی زمین. برش گرداند، صورتش را بوسید. گفت: بچه تهرونه ها، اومده بوده شناسایی. دست انداخت زیرش، کولش کند. نمیتوانست، به ما هم نمیگفت....
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد حاج حسین خرازی
#راوى: رزمنده دلاور امیرحسین فرشادنیا
#دو_جور_فتنه_در_قران
🌸 در آیات و روایات از دو نوع فتنه سخن به ميان آمده است:
۱_ به معناي امتحان الهي يا کيفري که خداوند به گنهکاران مي دهد،
۲_ به معني آشوب و طغيان و ايجاد اختلال در نظم و ثبات جامعه که به وسيله قدرت طلبان و آشوبگران به وجود مي آيد.
1⃣🔹 فتنه به معناي اول کار خداوند است و آثار تربيتي دارد و افراد را به تلاش و کوشش و اصلاح حال خود وادار مي سازد و اين معنا در موارد متعددي از قرآن کريم آمده است مانند:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. عنکبوت/1.
آيا مردم گمان مي کنند که به صرف اينکه بگويند ايمان آورده ايم، به حال خود رها مي شوند و مورد امتحان قرار نمي گيرند؟
2⃣🔹فتنه به معناي دوم در قرآن کريم به عنوان چيزي که بدتر و شديدتر از آدمکشي است آمده است و جامعه اسلامي به جنگ با عاملان فتنه فراخوانده شده است؛
وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ. بقره/191
فتنه سخت تر از کشتار است. و در مقابله با فتنه گران می فرماید:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ. بقره،/ 193 با آنان بجنگيد تا فتنه اي باقي نماند.
برای دور ماندن از فتنه، نیاز به بصیرت داریم:
حالا مؤلفههای انسان بصیر چیست؟
این روایت کمک می کند تا بفهمیم
✳️اميرالمؤمنين علی عليهالسلام:
🔸اِنَّمـَا الْبـَصـيـرُ مـَنْ سـَمـِعَ فـَتـَفـَكَّرَ وَ نـَظـَرَ فـَاءَبـْصـَرَ وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً واضِحاً
🔹 انـسـان بـا بـصـيـرت كـسى است كه بشنود و خوب بينديشد و بنگرد و ببيند و از تجارب دنيا بهره گيرد، سپس در راه روشن حركت كند.
📚 نهجالبلاغه ، خ ۱۵۲، ص ۴۷۴