سوال – چطور ميشود در دل امام زمان (عج) جا بازکرد ؟
پاسخ – آن چيزي که بطور خاص براي امام زمان (عج) مهم است اين است که بر عهدمان با ائمه که همان عهد الهي است باقي بمانيم. عالمي در مشهد حدود 40 سال پيش فرمود که راننده کاميوني اين را براي من نقل کرده است. من باري براي مقصد دوري در زمستان زده بود. مقداري که از مشهد گذشتم ديدم که جاده پر از برف است ماشين را کنار زدم ولي ماشين را روشن نگه داشتم که در گرماي اتاقک ماشين باشم. چند لحظه ماشين خاموش شد و هر کاري کردم ماشين روشن نشد. خيلي ترسيدم که نکند من دراين هوا يخ بزنم. داشت خوابم مي گرفت و فهميدم که اگر بخوابم يخ مي زنم. يادم آمد که بگويم يا امام زمان (عج) کمک کن. خجالت ميکشيدم که با خدا حرف بزنم زيرا نمازهايم را درست نمي خواندم و معصيتي را مرتکب مي شدم. در اينجا با خدا عهد بستم که اگر نجات پيد کنم نمازهايم را اول وقت بخوانم و آن معصيت را ترک کنم. فردي را ديدم که آچاري دستش بود. فکر کردم اين هم راننده اي است که ماشينش خراب شده است. کنار ماشين آمد. گفت چه شده و برايش توضيح دادم و گفت که کاپوت را بالا بزن و هر وقت که گفتم ماشين را روشن کن و خلاصه ماشين روشن شد و گفت: خدا تو را به مقصد مي رساند و به او گفتم که حالا برويم ماشين شما را درست کنيم. گفت: نه من کمک نميخواهم. گفتم به شما پول بدهم گفت: من احتياج ندارم. گفتم: اين نامردي است. گفت: مردي چيست ؟ گفتم: اينکه اگر کسي کمک کرد ما هم به او کمک کنيم. گفت که اگر تو مرد هستي به عهدي که بستي عمل کن. گفتم: کدام عهد ؟ گفت: همان عهدي که با خدا بسته بودي که نمازت را اول وقت بخواني و معصيتي را ترک بکني. پيش خودم گفتم که من اين را به کسي نگفته بودم. فهميدم که استغاثه ام قبول شده است. چيزي که ما را به خدا نزديک مي کند همان عهدمان است. ما با خدا عهد داريم. با امام زمان (ع) عهد داريم. اي امام زمان (ع) عهد من اين است که کار شما را بر کار خودم مقدم بدارم و به کار شما اهميت بدهم. هر مقداري که مي توانم خودم و ديگران را به اين راه بياورم.
✨﷽✨
#داستانک_قابل_تامل
✅نتیجه ترجیح کار دنیا، برنماز اول وقت!
✍ یک آقای فرش فروش که اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازهٔ بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و میخواهم بروم.
هر چه اصرار کردم، دیدم نمیشود و گول شیطان را خوردم و پای معامله ایستادم.
یک مقداری که از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری که خیلی شیفتهٔ این معامله بود، گفت من باید قدری فکر بکنم.. و از خرید منصرف شد!
و اینجوری شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را...
امیرمومنان فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز میدارد...
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🔸تفاوت راه تقوا و راه گناه🔸
خانمها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره می آوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند به سرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند.
ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسه ات کنند که «چرا در این جاده ی سنگلاخ و تنگ آمده ای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جادهاش صاف بود و نرم ».
راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جاده ی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست میرسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نه تنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر.
👤 آیت الله حائری شیرازی
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در سال 1362 در شهر تبریز پسر مرد ثروتمندی ، شاگرد مغازه خود را که پسر بچه ای بود کشت. دادگاه به قتل عمد حکم و متهم را به اعدام محکوم کرد
پدر متهم 50 میلیون تومان حاضر شد پرداخت کند تا پدر مقتول رضایت دهد. با این مبلغ می شد 10 مغازه در بازار تبریز خرید.سرانجام صحنه اعدام حاضر شد و پدر مقتول با پای خود بر صندلی زیرپای قاتل زد. ناگهان بعد از 5 ثانیه، جلو رفته و پاهای قاتل را در هوا گرفت و پدر قاتل از خوشحالی از هوش رفت.
بعد از برگشتن قاتل به آغوش خانواده، پدر قاتل 50 میلیون تومان را با یک وانت سایپا پول نقد به دم در خانه او می آورد.پدر مقتول که بسیار مومن بود می خندد و با این که خانه اش اجاره ای بود ولی از پذیرش آن مبلغ سرباز می زند.
پدر قاتل می پرسد دلیل این کارت چیست؟ پدر مقتول می گوید: اگر انسان ثروتمندی نبودید می خواستم همان اول کار رضایت دهم. ولی چون مبلغ سنگینی پیشنهاد دادید نمی خواستم به خاطر پول رضایت دهم . چون ارزش این بخشش من بالاتر از پول است. پس منتظر شدم که قاتل جان دهد تا در آن لحظه بتوانم به خاطر خدا و رها کردن قاتل از رنج جان دادن و جوانمرگی نجات اش دهم. و اکنون که نیت مرا دانستید، پس دیگر پیشنهاد پول ندهید. دوم بدانید که همه جا پول کارساز نیست و به پول خود تکیه نکنید.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/Imamalipour
✨﷽✨
🌼چگونگی تقسیم کارها میان حضرت امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س)
✍ امام علی بن ابی طالب علیه السلام و زهرای مرضیه سلام الله علیها پس از آنکه با هم ازدواج کردند و زندگی مشترک تشکیل دادند، ترتیب و تقسیم کارهای خانه را به نظر و مشورت رسول اکرم (ص) واگذاشتند، به آن حضرت گفتند:«یا رسول الله ما دوست داریم ترتیب و تقسیم کارهای خانه با نظر شما باشد».
حضرت پیامبر اکرم (ص) کارهای بیرون خانه را به عهده علی (ع) و کارهای داخلی را به عهده زهرای مرضیه (س) گذاشت. علی (ع) و زهرا (س) از اینکه نظر رسول خدا (ص) را در زندگی خصوصی خود دخالت دادند و رسول خدا (ص) با مهربانی و محبت خاص از پیشنهاد آنها استقبال کرد و نظر داد، راضی و خرسند بودند.
مخصوصا زهرای مرضیه (س) از اینکه رسول خدا (ص) او را از کار بیرون معاف کرد خیلی اظهار خرسندی میکرد، میگفت: «یک دنیا خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از سروکار پیدا کردن با مردان معاف کرده است».
📚 استاد مطهری ، داستان راستان ، ج 2 ، ص 271 .
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
📝علامه مجلسی ملا محمدتقی ، پدرش رفته بود سفر ، دوتایی می آمدند درس جناب ملاعبدالله شوشتری خودش و داداشش. ملا عبدالله یک روز صدایش زد ، یک وجهی بهش داد گفت این مول را بگیر بده به مادرت برای کمک هزینه ی زندگیتان پدرت در سفر است . گفت اول اجازه بفرمایید من از مادرم اذن بگیرم من مادرم اجازه نمی دهد پول را از شما قبول کنم . مجاز نیستم هر پولی را از شما قبول کنم.
♦️آمد خانه به مادرش گفت ، مادر! استادمان ملا عبدالله شوشتری امروز خواست یک وجهی به ما بدهد برای کمک هزینه ی زندگیمان چه می فرمایید؟ فرمودند : قبول نکن پسرم . گفت چرا مادر ما که احتیاج داریم ؟
🔷فرمود بابایتان روزی که رفته سفر برای هر روز ما چهارده غاز(واحد پول آن موقع، صدتا یک غاز مثلا) پول گذاشته ، من هم زندگی را تنظیمش کردم با این چهارده غاز ، پول استادت که بیاید تو زندگی ما دو سه روز وضع مارا عوض می کند ماستی سر سفره می آید کباب می آید سبزی اضافه می کنیم میوه می آید ، چهار پنج روز می شویم خوب خور، پول استاد تمام می شود دیگر تو این چهار پنج روز هم ما خوب خور شدیم روز پنجم می خواهیم برگردیم سر سفره ی اول دیگر نمی توانیم آن موقع تو مجبور می شوی بروی خودت این دفعه دستت را دراز کنی بگویی استاد بِده! و این عزت نفس تورا و شخصیت تورا و خانواده ی تورا می شکند.
💠عزَّ مَن قنَع و ذَلَّ مَن طَمع . ذکر نگین انگشتر یکی از معصومین این حدیث شریف بوده : عزتی یافت هرکسی در زندگی قناعت کرد و ذلیل شد هرکسی در زندگی خویش طمع کرد.
استاد هاشمی نژاد
✨﷽✨
💠هفتصد درودِ خداوند...
✍روزی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«یا علی! میخواهی تو را به چیزی مژده بدهم؟»
حضرت علی علیه السلام عرضه داشتند:
بله، پدر و مادرم به قربانت! شما همیشه مژده دهنده هر چیزی بودید.
پیامبر فرمودند: «جبرئیل، نزد من آمد و از امر عجیبی مرا خبر داد. »
امیرالمومنین علیه السلام پرسیدند: امر عجیب چه بود یا رسول الله؟
پیامبر فرمودند: «جبرئیل خبر داد که هر کس از دوستان من، بر من توأم با خاندانم صلوات بفرستد، درهای آسمان به روی وی گشوده میشود و فرشتگان هفتاد صلوات به او میفرستند و اگر گناهکار است گناهانش میریزد همچنان که برگ درختان میریزد و خداوند متعال به او خطاب میکند: (لبیک یا عبدی و سعدیک).
سپس به فرشتگان میفرماید:
ملائکان من! شما به او هفتاد صلوات فرستادید، اما من بر او هفتصد صلوات میفرستم.»
📚 بحارالانوار، ج 94، ص 56
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🔴 مردگان از چه چيز حسرت مي خورند ؟
وَ قَالَ ص مَا مِنْ لَيْلَةٍ إِلَّا وَ مَلَكُ الْمَوْتِ يُنَادِي يَا أَهْلَ الْقُبُورِ لِمَنْ تَغْبِطُونَ الْيَوْمَ وَ قَدْ عَايَنْتُمْ هَوْلَ الْمُطَّلِعِ فَيَقُولُ الْمَوْتَى إِنَّمَا نَغْبِطُ المؤمنون [الْمُؤْمِنِينَ فِي مَسَاجِدِهِمْ لِأَنَّهُمْ يُصَلُّونَ وَ لَا نُصَلِّي وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ لَا نُزَكِّي وَ يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ لَا نَصُومُ وَ يَتَصَدَّقُونَ بِمَا فَضَلَ عَنْ عِيَالِهِمْ وَ نَحْنُ لَا نَتَصَدَّ
📚 [ إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 53]
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: هیچ شب و روزی نیست مگر اینکه ملک الموت ندا سر می دهد و می گوید:ای اهل قبور ، امروز غبطه و حسرت چه کسانی را می خورید ، در حالیکه مرگ را معاینه کردید و از اسرار با خبر شدید.
در جواب ، مردگان می گویند:
ما غبطه ی مؤمنین را می خوریم که در مساجد هستند ،
زیرا آنان نماز می خوانند و ما نمی خوانیم
و آنها زکات می دهند و ما نمی دهیم ،
و آنها روزه می گیرند و ما نمی گیریم ،
و صدقه می دهند و ما نمی دهیم
و آنها ذکر خدا را می گویند و ما نمی گوئیم
پس واحسرتا بر آنچه از دست داده ایم در عالم دنیا.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
سلام علیکم
ایام به کام
#حسد یعنی:
👈 تمناى زوال نعمتى از برادر مومن خود، همان نعمتهائى كه به صلاح اوست❗️
اما اگر آرزوی خرابی نعمتی را نکند و مثل آن را از براى خود بخواهد آن را «#غبطه» است!
و باز اگر زوال چيزى را از كسى بخواهد كه به صلاح او نباشد آنرا «غيرت» میگويند!
🔹 درمان و معالجه حسد:
چون دانستى كه مرض حسد از جمله مرضهای پلید و خبیث و هلاک کننده است، باید در صدد معالجهآن باشی❗️
👈 و علاج مرض حسد بوسیله داروی مركب از (علم و عمل) است❗️
.
🔺 اما علمى كه براى درمان مرض حسد نافع است:
اول:
۱. در بى ثباتى دنيا و فانی بودن آن فکر بکن!
۲. ياد مرگ خود باش❗️
و بدانكه اين چند روزه دنيا ارزش ندارد كه به واسطه آن بر بندگان خدا حسد برى❗️
به چشم بر هم زدنى هم حسود و هم حاسد مرده و در خاك پوسيده اند ❗️
.
دوم:
۱. بدانکه حسد تو سبب ضرر دين و عذاب آخرت تو مىشود، و خشم خدا و امیرالمومنین علیه السلام را بر می انگیزد❗️
۲. نفع دنيا و آخرت به کسی میرسد که تو به او حسادت میکنی!
چون اعمال خوب تو را در قیامت به او خواهند داد❗️
۳. حسد سبب دشمنی و ترك دوستى با برادر مؤمن ات میشود❗️
۴. با حسادت شریک شیطان شدی، و دین تو فاسد میشود، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند:
👈 آفت دين، حسد و عجيب و فخر است❗️
.
سوم:
با حسادت خویش میپنداری كه:
۱. افعال خدا درست نيست❗️
۲. خدا عادل نبوده❗️
۳. فکر کرده ای که خدا ظالم است❗️
👈 لذا اصل توحيد تو فاسد میشود، چنانکه خداوند در قران میفرماید:
آيا حسد مىورزند به دیگران بخاطر آنچه خدا از فضل خویش بر آنها عطا فرموده است⁉️
.
چهارم:
بدانکه حسود سبب خراب شدن دنیای خود هم میشود و دایما در نا امیدی و افسردگی بسر میبرد لذا
امام صادق علیه السلام فرمودند:
👈 حسد، آدمى را به غم و اندوه مبتلا مىسازد❗️
✅ و كمترين مردمان از نظر لذت کسی است که حسود است❗️
.
پنجم:
✅ بدانکه سبب و منشا حسد و مراتب آن بخاطر محبت دنياست❗️
🔺 معالجه حسد با عمل:
۱. باید بر خدا توکل کنی،
و اگر نعمتی را در دست کسی دیدی، از خدا - برای او - بهتر از آنرا نیز بخواه،
و او را دعا نما!
👈 و از خدا نیز بخواه که مثل آن را، و یا بهتر از آنرا - اگر صلاح است - به تو نیز عطا کند❗️
۲. باید با توسل به اهل بیت علیهم السلام از خدا بخواهی که آنها این مرض تو را درمان کنند!
👈 چون طبیب حقیقی نفوس محمد و آل محمد علیهم السلام هستند❗️
۳. در آیات قران و روایات که در باره حسد است تفکر کن و به آنها عمل نما!
👈 چون اگر حسد خود را با عمل درمان کنی هم به خود و هم به خانواده و هم اطرافیان خود خیر رسانده ای، و سبب انتشار خیرات در دنیا شده ای❗️
.
📚 معراج السعادة با كمي تصرف و روان سازي متن.
✨﷽✨
💠هفتصد درودِ خداوند...
✍روزی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«یا علی! میخواهی تو را به چیزی مژده بدهم؟»
حضرت علی علیه السلام عرضه داشتند:
بله، پدر و مادرم به قربانت! شما همیشه مژده دهنده هر چیزی بودید.
پیامبر فرمودند: «جبرئیل، نزد من آمد و از امر عجیبی مرا خبر داد. »
امیرالمومنین علیه السلام پرسیدند: امر عجیب چه بود یا رسول الله؟
پیامبر فرمودند: «جبرئیل خبر داد که هر کس از دوستان من، بر من توأم با خاندانم صلوات بفرستد، درهای آسمان به روی وی گشوده میشود و فرشتگان هفتاد صلوات به او میفرستند و اگر گناهکار است گناهانش میریزد همچنان که برگ درختان میریزد و خداوند متعال به او خطاب میکند: (لبیک یا عبدی و سعدیک).
سپس به فرشتگان میفرماید:
ملائکان من! شما به او هفتاد صلوات فرستادید، اما من بر او هفتصد صلوات میفرستم.»
📚 بحارالانوار، ج 94، ص 56
📝از مکه برگشته بود آمد مدینه تو مسجد النبی ، خوابید کیسه و بارو بنه را گذاشت زیر سرش و خوابید، بیدار شد دید یک آقایی آن گوشه ی مسجد نشسته نماز می خواند. شک کرد گفت من یک کیسه همیان داشتم هزار دینار توش بود ، نکند من خوابیدم این آمده پولم را برداشته؟ اتفاقا کیسه را گشت و دید کیسه پولش نیست . آمد یقه ی این بزرگوار را گرفت ، شروع کرد آقا را هول دادن پول من را بده ای دزد شروع کرد فحش دادن.
حضرت در تشهد بودند ؛ این نگذاشت آقا نمازش را تمامکند تو تشهد یقه آقا را گرفت ، پول من را بده . آقا نمازش تمام شد فرمود چی می گویی؟ گفت من خواب بودم کیسه ی هزار دیناری ام را تو دزدی، فرمود من دزد نیستم من برنداشتم توهم دقیق ببین ، گفت نه من دیدم ، بده ! خودت را به مظلومی نزن ، کسی نبود تو مسجد از حلقومت می کشم بیرون. پولم را بده
🔷حضرت فرمود: من برنداشتم اما اگر فکر می کنی من پولت را بر داشتم بیا برگردیم خانه بهت بدهم. آقا آمدند منزل و این هم دم در و خیلی هم احساس زرنگی که خوب شد فهمیدم تو مدینه پول هایم را می خواستند بزنند. حضرت رفتند یک کیسه ی صد دیناری آوردند گفتند بیا این هم پول هایت ولی من بر نداشتم اشتباه می کنی . پول ها را گرفت و بدون عذرخواهی آمد ، تو راه که داشت می رفت دوباره مسجدالنبی شک کرد، به خودش گفت : به این آقا نمی آمد که دزد باشد ،هرکاری به یکی باید بیاید، یک بار دیگر کیسه ام را بگردم ، کیسه را دید عه تو بارش دید کیسه ی پولش آن گوشه زیر رفته، اشتباه کرده ، خیلی ناراحت شد برگشت آمد به یکی گفت: آقا ببخشید صاحب این خانه کیه؟ گفت چطور؟ گفت یک مشکلی پیش آمده ! گفت چطور ؟ گریه ام گرفت ، گفتم من یک نفهمی کردم خوابیده بودم شک کردم یکی کیسه پولم را برداشته صاحب این خانه تو مسجد بود فکر کردم این آقا ... گفت چه کردی؟ گفت چطور؟ گفت این رییس مذهب امام صادق است ، تو رفتی به امام صادق گفتی دزدی؟ گفت من به خدا نمی شناختم. چه کنم؟ گفت بیا برویم درِ خانه اش. انقدر این خانواده با کرم اند ، انقدر این خانواده عزیز اند.
🔷آمد درِ خانه ی امام صادق در زد افتاد دست و پای امام صادق ، آقا ببخشید این هم کیسه ی هزار دیناری تان من غلط کردم. حضرت لبخندی زد فرمود ما خاندان اگر یک چیزی به یکی بدهیم دیگر پس نمی گیریم ، ولی برادر! تو قبل از اینکه عصبانی بشوی قبل از اینکه داد بزنی تهمت بزنی فحش بدهی ناسزا بگویی اول وارسی کن دقت کن توجه کن، مگر مسلمان نیستی؟ مسلمان نباید خیلی راحت حرف بزند خیلی راحت تهمت بزند.
استاد دانشمند
📝داشتم اذان می گفتم یک وقت تو یک خانه دیدم یک دختر خانم مثل پاره ی ماه دارد سرو صورتش را می شوید، خوب خانه را دیدم کجاست ؛ اذان تمام شد از بالای ماذنه آمدم پایین کسی که سالها اذان می گفت هر وقت هم اذانش تمام می شد از ماذنه می آمد پایین می آمد پشت سر آقا برای نماز جماعت ، دیگر نرفت تو مسجد رفت تو محله آمد درِ خانه ی دختر خانم را زد. بابایش آمد پشت در. کیه؟گفت منم، چکار داری؟ گفت آمدم خاستگاری دخترت . گفت ما گَبریم مسلمان نیستیم دختر به مسلمان نمی دهیم. گفتم چکار کنم که به من دختر بدهید گفت باید گبر بشوی! گفت ما گبر شدیم ، گفت مگر تو موذن مسجد نیستی؟ گفت بودم التماس دعا. با یک نگاه . گفت طوری نیست حالا که گبر شدی خانه و زندگی هم بهت می دهیم ؛ مثل اینکه گبر منتظر همچین فرصتی بود.
🔷 خانه ای که آماده کرد برای شاه داماد دو طبقه بود حجله طبقه ی دوم بود . این بیچاره داماد است هول کرده آمد از پله ها برود بالا دوتا یکی می رفت بالا، بیچاره که از هول حلیم می افتد توی دیگ ؛ دوتا یکی می رفت بالا تا برود وارد اتاق بشود رسید به پله ی آخر ، پایش لغزید از آن بالا با مخ افتاد پایین درجا مُرد. گبر از دنیا رفت کسی که سالها موذن بود، برای یک نگاه ، برای یک لحظه هوسرانی.
استاد دانشمند
✨﷽✨
✳ قیامت این چیزها را نمیداند!
✍آیت الله جاودان: مرحوم شیخ مرتضی زاهد اواخر عمر دیگر نمیتوانستند با پای خود جایی بروند و چون وسیلههای امروزی نبود، ناچار کسی ایشان را کول میگرفت و به این طرف و آن طرف میبرد. این کار مشکلی برای کسی نداشت چون بدن ایشان در آن ایام لاغر و نحیف شده بود.
یک روز جایی میرفتند. در کوچهی شترداران کسی که ایشان را کول کرده بود، ظاهرا خسته میشود و مرحوم شیخ مرتضی را کنار کوچه به زمین میگذارد. بدن ایشان به دیوار کاهگلی خانهی مجاور برخورد میکند و کمی خاک و پر کاه روی زمین میریزد. ایشان با نگرانی درب آن خانه را میکوبند. صاحبخانه در را که باز میکند شیخ مرتضی را میشناسد. شیخ مرتضی میگویند من به دیوار خانهی شما تکیه دادهام و کمی از خاک و کاهگل دیوار به زمین ریخته. بفرمایید چقدر باید بدهم تا جبران شود. صاحبخانه که به شیخ مرتضی ارادت داشت، میگوید اختیار دارید. منزل من متعلق به شماست. آقا در جواب میگویند #قیامت این چیزها را نمیداند. یا باید رضایت بدهی و حلال کنی یا باید خسارت بگیری».
📚 کتاب سیره و خاطرات علما ص 48
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#موضوع:غفلت از یاد خدا
#آیه
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
ﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﻛﻨﻨﺪ،ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ[ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ] ﻏﺎﻓﻞ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ،ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﻧﺪ.
📚سوره مبارکه #منافقون آیه ٩
وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ
ﻭ[ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ]ﮔﻮﻳﻨﺪ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﻢ،ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ[ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ] ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻳﺪ،ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺘﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻳﺎﻭﺭی ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
📚سوره مبارکه #جاثیه آیه٣٤
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ.....َ
ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎنی ﻣﺒﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻲ ﻛﺮﺩ.....
📚سوره مبارکه #حشر آیه ١٩
#حدیث
پیامبر #اكرم صلى الله عليه وآله وسلم
ما مِن ساعَةٍ تَمُرُّ بِابن آدَمَ لَم یُذکَر اللهُ فیها إلّا حَسِرَ عَلَیها یَومَ القیامَةِ
هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد و او به یاد خدا نباشد روز قیامت حسرتش را خواهد خورد.
📚نهج الفصاحه صفحه 707 حدیث 2677
امام #علی عليه السلام
مَن طالَت غَفلَتُهُ تَعَجَّلَت هَلَكَتُهُ
هر كه غفلتش به درازا كشد،هلاكتش شتاب گيرد.
📚 غرر الحكم حدیث ۸۳۱۸
امام #صادق عليه السلام
أَوحَى اللّه عَزَّ و َجَلَّ إِلى موسى عليه السلام يا موسى: لا تَنسَنى عَلى كُلِّ حالٍ وَ لا تَفرَح بِكَثرَةِ المالِ، فَإِنَّ نِسيانى يُقسِى القُلوبَ، وَ مَعَ كَثرَةِ المالِ كَثرَةُ الذُّنوبِ
خداى عزوجل به موسى وحى كرد:اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش نكن و به ثروت زياد شاد نشو،زيرا از ياد بردن من دلها را سخت مى كند و همراه ثروت زياد،گناهان زياد است.
📚تحف العقول صفحه ۴۳۹
#داستان
حضرت سلیمان همسران متعددی برای خود انتخاب کرد و هدفش این بود که از آن همسران،دارای فرزندان متعددی شود تا در اداره مملکت و جهاد با دشمن،به او کمک کنند،بر همین اساس گفت:من با آنها همبستر میشوم و به زودی فرزندان متعددی نصیبم شده و همه آنها،یاران من و رزمندگان در جبهه جهاد خواهند شد.
او در این گفتار،تنها به همسران و خودش اتکا کرد،خدا را از یاد برد و [انشاءالله_اگر خدا بخواهد]نگفت و به این ترتیب بر اثر یک لحظه غفلت،لغزش پیدا کرد و تَرک اَوُلینمود،از این روی وقتی که به سراغ همسرانش رفت،تنها دارای یک فرزند از آنها شد،آن هم ناقص الخلقه بود،جسد مُرده آن فرزند را آوردند و روی تخت او افکندند.
سلیمان (ع) دریافت که در این آزمایش الهی،لغزیده است،توبه کرد و از درگاه خدا تقاضای بخشش نمود،و گفت:خدایا مرا ببخش،و به من حکومت بی نظیر عنایت کن،خداوند حکومت بسیار با اقتداری به او داد،باد را تحت فرمان او نمود،تا به فرمان او درآید،و او را دارای مقامات ارجمندی کرد.
📚قصه های قرآن به قلم روان،محمد محمدی اشتهاردی
#غفلت_از_یاد_خدا
عزیزان من! یکی از مشکلات تاریخی بشر، جهل است و دیگری غفلت. این دو با هم فرق دارند؛
جهل نادانستن است؛
اما غفلت این است که انسان به مسائل اساسی زندگی اش بی توجه باشد و به آنچه که باید توجه کند، توجه نکرده
و به آنچه که باید اهمیت بدهد، اهمیت ندهد و مسئله ای را که اولویت دارد، کنار گذاشته، و آن را که اولویت ندارد، با اهمیت تلقی کند. بازیها را به جدی و جدیها را به بازی گرفته باشد؛ این غفلت است.
غفلت از جهل حساس تر است؛
چرا که جهل با علم زدوده می شود؛
ولی غفلت با آموزشگاهها و دانشگاهها، رفع نمی گردد.
اگر کسی در مقطعی عالم شود، دیگر جاهل نیست؛
اما قلمرو غفلت، بیماری فراگیر و خطرناکی می تواند باشد که حتی دامنگیر عالمان نیز بشود.
تفاوت در این است که برای برطرف شدن جهل به علم نیاز است؛ ولی برطرف شدن غفلت، نیاز به ذکر دارد.
یکی از مسائل مهم در باب غفلت این است که چه چیزهایی باعث غافل شدن ما می شود؟ بنده در ادامه عرایضم به بخشی از این علل فهرست وار اشاره می کنم:
یکی از چیزهایی که باعث غفلت ما می شود، امر تماشاگری است که امروز در دنیا رایج شده.
انسانِ امروز چشمانش را به تماشا سپرده است. وقتی در خیابان راه می رویم و هرچیزی را می بینیم، دل به تماشای آن می سپریم؛ وقتی که به خانه می رسیم: اینترنت، تلویزیون و امثال اینها ما را به تماشا می خوانند.
طبیعی است که اگر انسان غرق تماشا شود، غافل می شود؛ غافل از خویش، خدا، سرنوشت و مرگ خویش.
او دیگر فراموش می کند که حساب و کتابی هست، و او پا به دنیا گذاشته است تا خود را بسازد.
این مسئله شرح مفصلی دارد. اگر ما بخواهیم از غفلت نجات پیدا بکنیم، باید خودمان را از تماشاگری نجات بدهیم. بزرگان و عارفان و سالکان برای اینکه در خیابان غرق تماشا نشوند، چگونه راه می رفتند؟
در فرصت ماه رمضان که در آن ثواب اعمال مضاعف می شود، انسان هوشیار چه می کند؟ ایا غیر از این است که سعی می کند حداکثر استفاده را از این ایام ببرد؟ اما درست در همین ایام، تماشاگری باعث غفلت بعضیها می شود؛ سریالهای ماه رمضان آن قدر او را غرق تماشاگری می کند که غافل از اهمیت این شبها می شود.
از ناصرالدین شاه جمله ای نقل شده است که: «کی شود که ماه رمضان برسد تا شکم سیر زولبیا بامیه بخوریم.» این جمله شرح حال عده ای است که با خودشان می گویند: «کی شود ماه رمضان برسد تا حسابی سریال ببینیم.»
#عوامل_غفلت
#نصایح
#پرسش_و_پاسخ
❓برای زیاد شدن عقل و بالا رفتن عقلانیت در کارها چه کنیم ؟
✅ قرآن زیاد بخوانید. آدم داستان یوسف و برادرهایش را که می خواند عاقل می شود، داستان اصحاب کهف همین جور است، اتفاق هایی که برای اصحاب سبت و اصحاب اخدود افتاد.
✅ شما وقتی سرگذشت گروه های مختلف را در قرآن می خوانید، اینکه چه رفتارهایی کردند و چه بلاهایی به سرشان آمد، باعث عبرت می شود و عقل زیاد می شود.
✅ حضرت فرمودند: هر موقع پیش ما آمدید، از خدا عقل بخواهید. در هر حالتی از خدا عقل بخواهید.
✅ وقتی عقل آمد بقیه ی چیزها هم می آید ، ولی وقتی عقل نباشد بقیه ی چیزها پا در هواست.
#داستان_آموزنده
🔆ايثار پيرزن و عكس العمل امام
روزى امام حسن مجتبى و برادرش حسين عليهم السلام به همراهى شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مكّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدينه خارج شدند.
در مسير راه آذوقه خوراكى آن ها پايان يافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همين طور به راه خويش ادامه دادند تا به سياه چادرى نزديك شدند، پيرزنى را در كنار آن مشاهده كردند، به او گفتند: ما تشنه ايم ، آيا نوشيدنى دارى ؟
پيرزن عرضه داشت : بلى ، بعد از آن هر سه نفر از مَركب هاى خود پياده شدند؛ و پيرزن بُزى را كه جلوى سياه چادر خود بسته بود، به ميهمانان نشان داد و گفت : خودتان شير آن را بدوشيد و استفاده نمائيد.
ميهمانان گفتند: آيا خوراكى دارى كه ما را از گرسنگى نجات دهى ؟
پاسخ داد: من فقط همين حيوان را دارم ، يكى از خودتان آن را ذبح نمايد و آماده كند تا برايتان كباب نمايم ؛ و آن را ميل كنيد. لذا يكى از آن سه نفر گوسفند را سر بريد و پوست آن را كَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحويل پيرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوى ميهمانان عزيز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند.
و هنگامى كه خواستند خداحافظى نمايند و بروند گفتند: ما از خانواده قريش هستيم ؛ و اكنون قصد مكّه داريم ، چنانچه از اين مسير بازگشتيم ، حتما جبران لطف تو را خواهيم كرد.
پس از رفتن ميهمانان ناخوانده ، شوهر پيرزن آمد؛ و چون از جريان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبيخ قرار داد كه چرا از كسانى كه نمى شناختى ، پذيرائى كردى ؟!
و اين جريان گذشت ، تا آن كه سخت در مضيقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدينه رفتند، پيرزن از كوچه بنى هاشم حركت مى كرد، امام حسن مجتبى عليه السلام جلوى خانه اش روى سكّوئى نشسته بود، پيرزن را شناخت .
حضرت مجتبى عليه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پيرزن فرستاد، وقتى پيرزن نزد حضرت آمد فرمود: آيا مرا مى شناسى ؟ عرضه داشت : خير.
امام عليه السلام اظهار نمود: من آن ميهمان تو هستم كه در فلان روز به همراه دو نفر ديگر بر تو وارد شديم ؛ و تو به ما خدمت كردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى .
پيرزن عرضه داشت : پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم ؛ و انتظار چيزى نداشتم .
حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و يك هزار دينار به پاس ايثار پيرزن تحويلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسين عليه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پيرزن كمك نمودند.(1)
1- بحار الا نوار: ج 43، ص 341، ح 15، و ص 348، اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 565.
📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
📝 من اولین کتابم که چاپ شد کتاب کلبه ی عشق، در ارشاد تهران رد کردند . گفتند این کتاب اشکال دارد و مهر نزدند که چاپ شود. رفقای قم که دنبال چاپ کتاب بودند به آن خانم گفته بودند مشکل کتاب چیه؟ گفته این کتاب فقط یک اشکال دارد ؛ یک اشکال اساسی دارد.
شماره را گرفته بودند و خانم به ما زنگ زد گفتم که نویسنده ی کتاب منم ممنون می شوم اگر اشکالی دارد بفرمایید من حلش کنم. گفت صفحه ی اول این کتاب اشکال دارد؛ گفتم کجایش؟ گفت اینجا که نوشتید ثواب اینکتاب را هدیه می کنم به روح پر فتوح استاد بزرگوارم مرحوم آیت الله سید احمد فقیه امامی و روح پدر عزیزم مرحوم حاج اسماعیل دانشمند. گفتم این اشکالش کجاست؟ گفت اول پدر را باید بنویسید بعد استاد را ، گفتم خانم ببخشید شما ظاهرا خبر از حدیث امام صادق ندارید ، گفت حدیث امام صادق چیه ؟ گفتممگر نمی دانید که امام فرمود : استاد را از پدر باید بیشتر دوست داشت و احترام گذاشت؟ گفت چطور؟
💠 گفتم امام می فرماید : پدر تو را از عرش به فرش آورده ولی استاد است که تورا از فرش به عرش می برد. حرمت استاد از بابا بالاتر است . شما از امام صادق بهتر می گویی؟ گفت عجب ! اینجوری است ؟ چقدر حرف حرف قشنگی است تایید کردند و حل شد .
استاد دانشمند