میگفت: توی کرمانشاه یه مداحی بوده همه به نوکر حضرت رقیه س میشناختنش
میگفت رفتیم سوریه زیارت حضرت رقیه س
این آقا هرکاری کردیم نیومد داخل حرم
گفتیم اقا چی شده شما که کشته حضرت رقیه بودید چرا نمیاید داخل
کلی اصرار کردن که دلیلشو بیان کنه
اخر سر گفت یه سوالی از حضرت رقیه پرسیدم تا جوابشو نگیرم نمیام تو
میگفت روز اخری بود که سوریه بودیم
میخواستیم بریم حرم میگفت دیدم سید حالش زیاد خوب نیست چشماش پف کرده
رفتیم حرم انتظار داشتیم نیاد داخل
یهو دیدیم گریه کنان وارد صحن شد
سوال پرسیدیم سید جان جواب سوالت رو گرفتی؟
گفت اره گرفتم از خوب کسیم گرفتم
پرسیدیم چی بود سوالت از خانوم
گفت ازشون پرسیدم آیا واقعا راسته که همه بدنشون سیاه و کبود بوده؟
میگفت دیدم حضرت زینب س اومد به خوابم
گفت سید بیا داخل چرا دم در وایسادی؟!
گفت جواب دادم خانوم من جواب سوالم رو نگرفتم هنوز
گفت خانوم حضرت زینب جواب داد سید فقط بدون توی بدن رقیه فقط دندوناش سفید بوده💔
آسانترازآننيست،ولیماهِمحرم؛
دشوارترينكارجهانخوردنآباست! . .
#مخاطب_خاص