eitaa logo
امام موسی صدر
137 دنبال‌کننده
120 عکس
78 ویدیو
2 فایل
نکته گفته هایی از زندگی امام موسی صدر (قدّس الله نفسه الزّکیّة) منبع: مردی که زنده می‌مانَد. مؤلف: آقای حسن مولادوست (اماممان را دزدیدند و خیلی از بزرگان در خواب بودند...)
مشاهده در ایتا
دانلود
شادی روح آیت الله العظمی هاشمی شاهروی این مرد بزرگ و استوانه ی علمی حوزه‌های علمیه و‌ انقلاب اسلامی، ثواب تلاوت سوره حمد و توحید را به همراه صلوات بر حضرت محمد و خاندان پاکشان به ایشان هدیه می کنیم. @imamsadr
برنامه‌ی رادیویی افطار ماه رمضان به اهل‌تسنّن واگذار شد و مراسم سحرگاه به شیعیان. امام موسی خود، سحرگاهان در رادیو لبنان تفسیر قرآن می‌گفت. #آیت_الله_سید_محمود_هاشمی_شاهرودی می‌گفتند: 《وقتی بحث تفسیر امام موسی صدر در سحرهای ماه رمضان از رادیو بیروت پخش می‌شد، ما در نجف سعی می‌کردیم هر طور شده این برنامه را گوش بدهیم و استفاده کنیم.》 وی دعای 《ابوحمزه》 امام سجاد(علیه السلام) را نیز شرح می‌داد. پس از پخش این برنامه، انبوهی نامه به رادیو لبنان رسید که مخاطبان خواستار پخش ادعیه‌ی شیعیان در دیگر برنامه‌های رادیو بودند. یکی از مسؤولان رادیو با ناراحتی گفت: 《ما که نمی‌توانیم دائماً امام چهارم شیعیان را تبلیغ کنیم.》 برنامه‌های سحر ماه رمضان با نمایشی رادیویی درباره‌ی شخصیت‌های تاریخ اسلام ادامه می‌یافت و آن‌گاه اذان صبح پخش می‌شد. اذان کامل شیعیان با طنین شهادت به 《ولایت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب》 و 《حیَّ علی خیر العمل》. @imamsadr
#امام_موسی افزون بر #فقه و #اصول ، فلسفه هم می‌خواند. 《منظومه》 را با برادرش سیّد رضا خواند. وقتی شنید علّامه طباطبائی درس 《اسفار》 دایر کرده‌اند، انگار که مدّت‌ها منتظر این خبر باشد، بی درنگ سر درس حاضر شد و در شمار شاگردان ممتاز علّامه درآمد. علامه شهید مطهّری می‌گفت: 《آقا موسی از بهترین کسانی است که موضوعات پیچیده‌ی منظومه را با سرانگشت حل می‌کند. وی از بهترین افرادی است که حرف‌های ملّا صدرا را به درستی فهمیده است.》 @imamsadr
مجلّه‌ی مذهبی 《جامعه‌ی تعلیمات اسلامی》 در تهران منتشر شد. گروهی به قم‌ آمدند و از علامه طباطبایی خواستند که نظارت بر مجلّه را بر عهده بگیرد. علّامه دستی به پیشانی کشید و گفت: 《آقا موسی صدر شایسته‌ی این کار است. بروید سراغ ایشان.》 سال‌ها بعد که 《المیزان》 به چاپ رسید، امام موسی در لبنان بود. او به علّامه پیغام داد: 《از وقتی المیزان به دستم می‌رسد، کتابخانه‌ام تعطیل شده و فقط المیزان می‌خوانم.》 🆔 @imamsadr
امام موسی که در قم درس می‌خواند، بعد از فوت پدر گرامیشان آیت الله سید صدرالدین صدر، برای ادامه تحصیل و به خاطر برخی تنگ نظری‌ها در قم، بعد از مشورت با آیت الله بروجردی به نجف رفت. در درس خارج فقه و اصول آیت الله سیّد محسن حکیم، سیّد ابوالقاسم خویی، سیّد محمود شاهرودی و شیخ مرتضی آل یاسین حاضر شد. #فلسفه را هم با آقای صدرای بادکوبه‌ای خواند. آیت الله خویی عنایت ویژه به او داشت. وقتی موسی حوزه‌ی نجف را ترک کرد و به لبنان رفت، آیت الله خویی فرمود: 《او اگر دو_سه سال دیگر در نجف می‌ماند، یکی از بزرگ‌ترین شخصیّت‌های ارزنده‌ی علمی شیعه می‌شد‌.》 می‌فرمود: 《آقا موسی حیف شد. ای کاش او را نشناخته بودم.》 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🆔️ @imamsadr
علّامه شرف الدّین (زعیم شیعیان لبنان) امام موسی را به لبنان دعوت کرد. علّامه وقتی موسای جوان را دید، گویا گمشده‌اش را یافت. او پیش‌تر نگران زعامت بعد از خودش بود امّا با دیدن آقا موسی تمام نگرانی‌اش زایل شد. به افتخار موسی مهمانی می‌داد و او را در کنار خودش می‌نشاند. در محافل علمی، موسی را برای سخنرانی بر می‌گزید. و به هر ترتیب، نام موسی را بر سر زبان‌ها می انداخت. او صریحاً می‌گفت:《تنها کسی که می‌تواند شیعیان لبنان را نجات بدهد آقا موسی صدر است.》 موسی پس از این سفر کوتاه، به ایران بازگشت. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ 🆔 @imamsadr
در سن ۲۸ سالگی ازدواج کرد. نخستین فرزندش را به یاد پدر، 《صدر الدین》 نامید. او این بار با همسر و تنها فرزندش به نجف رفت. در مدّت کوتاهی در حوزه ی نجف به شهرت رسید. طلبه‌ها می‌گفتند: 《آقا موسی مُشارٌ بالبَنان(انگشت نما) است.》 او و چند طلبه‌ی دیگر ایرانی را نشان می‌دادند و می‌گفتند: 《فضلاء قم أفضل مِن فضلاء نجف!》 و این، حرفِ کمی نبود در آن زمان. 🆔 @imamsadr
animation.gif
297.8K
مشکل مالی موسی را رنج می‌داد. زندگی او در قم فقیرانه بود. آیة الله مجدالدّین محلّاتی می‌گوید: 《گاهی حتی دو تومان هم پول نداشت؛ دو تا یک تومانی! یک شب به منزل ما آمد و گفت می‌توانی پنج تومان به من قرض بدهی؟ گفتم قضیّه چیست؟ گفت: می‌خواهم برای همسرم هدیه‌ای بخرم و به تهران بروم.》 نجف امّا قم نبود. موسی این جا یادگار خاندان صدر و فرزند مرجع تقلید تازه درگذشته بود. مجتهد بود و کارشناس اقتصاد. به زبان عربی و فارسی و فرانسوی مسلّط بود و انگلیسی هم می‌دانست. با مردم عادی و دانشمندان خوب بُر می‌خورد و از همین رو منزلش در نجف، محلّ رفت و آمد همگان بود. هر شخصیت صاحب نامی که وارد نجف می‌شد به دیدار موسی می‌رفت. یک روز آقای انگجی با چند نفر از وکلای مجلس، روز دیگر آقای حائری و حاج آقا روح الله خرّم آبادی یک روز هم سرتیپ حسینعلی رزم آرا(مخترع قبله نما) با دکتر شیخ از اروپا به نجف آمدند و مهمان او شدند. حوزه ی نجف "شهریه" نداشت و روزگار موسی به سختی می‌گذشت. منزل او آبروی حوزه حساب می‌شد لذا سعی می‌کرد که ظواهر را هر طور شده، حفظ کند. یک روز کارد به استخوانش رسید. فرش جهازیه‌ی همسرش را در بانک رهنی گذاشت و وام گرفت. پول خرج شد و او قسط ها را دوبار تمدید کرد امّا باز هم توان پرداخت آن‌ها را نیافت. بانک، فرش را فروخت و پول وام را برداشت! @imamsadr
گرفته به نظر می‌رسید. بهتر از دیگران درس می‌خواند ولی فضای حوزه‌ی نجف و کمبود مالی، آرامشش را سلب می‌کرد. چارچوب‌ها برایش تنگ می‌آمد. وارد اتاق رفیقش شد. باز هم پیشانی اش به بالای درِ کوتاه حجره خورد. دست را روی شقیقه گذاشت و با خنده گفت: 《تنها تویی با این همه تنهایی‌ام؛ تنها تو می‌خواهی مرا با این همه رسوایی‌ام!》 @imamsadr
اخبار ناگواری از لبنان رسید‌. چهار سال پیش، اوایل دی ماه، موسی پدر را از دست داد و حالا علّامه شرف الدّین بار سفر آخرت را بسته بود. طبق وصیت علّامه قرار بود او را در نجف به خاک بسپارند. موسی در صف‌های میانی تشییع جنازه بود. پسران علامه شرف الدین به هر بهانه به او چشم دوختند و او را زیر نظر داشتند. بعد از مراسم موسی را در گوشه‌ای خلوت پیدا کردند و گفتند: 《خدا پدر را بیامرزد. بعد از ایشان مردم لبنان بی پدر شده‌اند. حالا کسی را می‌خواهند که به کارهایشان سر و سامان بدهد...》 @imamsadr
خیلی ها با رفتن موسی به لبنان مخالف بودند. پسر عمویش علّامه سیّد محمّد باقر صدر می‌گفت: 《اگر آقا موسی به سنّت حوزه پایبند باشد و در نجف بماند، مرجع وحید و علی الإطلاق شیعه می‌شود.》 و برخی معتقد بودند 《لبنان برای آقا موسی کوچک است. کسی که برای فردای جهان برنامه دارد، نباید خودش را در جای کوچکی محدود کند.》 او تمام این حرف‌ها را شنید. یک ماه آزمایشی به لبنان رفت تا اوضاع را از نزدیک بسنجد. در آن یک ماه به شدّت تحت تأثیر محرومیّت‌های مردم لبنان واقع شد. وقتی به قم برگشت، دیگر به فکر ماندن در حوزه و رسیدن به مقام مرجعیت نبود. به یکی از دوستانش گفت: 《همه در نجف مانده‌اند که مرجع بشوند!》 @imamsadr
آن روز ها یکی از آرزوهای امام موسی صدر و دوستانشان، انتشار مجلّه‌ی حوزوی بود. امام موسی می‌گفت: 《مطبوعات محرابی است برای پرستش خدا و خدمت به انسان‌ها؛ زیرا مطبوعات، افکار عمومی را شکل می‌دهد. فرهنگ آفرین است. خوراکِ روح را فراهم می‌آورد.》 شنیدند که چند نفر تاجر تبریزی به یکی از مراجع قول داده‌اند که اگر حوزه، مجله‌ی آبرو مندی منتشر کند، حاضرند هزینه‌اش را بپردازند. همین بهانه ی خوبی شد برای سیّد موسی و همفکرانش که آرزوی دیرین خود را عملی سازند. دوستان قدیم جمع شدند: علی دوانی، جعفر سبحانی تبریزی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، عبد الکریم موسوی اردبیلی، محمد واعظ زاده خراسانی، مجد الدین محلّاتی، مرتضی جزائری و موسی صدر. 🆔 @imamsadr