آقا موسی زبان خارجی میدانست و پیشتر ناظرنشریهی جامعه تعلیمات اسلامی بود. لذا در همان اوّل کار، به سر دبیری و دبیری سرویس مقالات مجله انتخاب شد.
او مطالبش را برای اعضای تحریریه میخواند و نقد هایشان را میشنید. میگفت: 《سردبیر نباید تکرو باشد.》
اوّلین شمارهی مجلّهی "درسهایی از مکتب اسلام" در آذر ۱۳۳۷ منتشر شد. کارها به خوبی پیش میرفت.
یکی از نویسندگان مجلّه به او گفت: 《بالأخره شما هر طور که بود ما را صید کردید و با هر نفشهای که بود ما را کشاندید به کار مجلّه》
و او حواب داد: 《نه؛ این نقشه نبود. این طبیعت من است.》
🆔 @imamsadr
سر مقالهها را خودش مینوشت ولی بنابر قرار تحریریه، نام نویسنده ذکر نمیشد.
"سیر اسلام در اروپا" را اوایل با نام خودش و بعد ها با نام مستعار 《مصدر》 (موسی صدر) منتشر کرد.
مقالات 《اقتصاد در مکتب اسلام》 (کار = سرمایه = ابزار تولید) که بعد ها بهصورت کتاب چاپ شد، به قلم او بود.
#آیة_الله_مطهری دربارهی مقالات اقتصادی او گفت: 《اینها امروز حرفهای لازم و ضروری ما است.》 میگفت: 《آقا موسى ۵۰ سال از زمان خودش جلوتر حرکت میکند.》
🆔 @imamsadr
مرحوم آقای صادق طباطبایی:
در یکی از شبها، آقای مطهّری باز از آقا موسی اسم بردند و گفتند: 《کسی که امروز در تبیین موضوعات به درد میخورد آقا موسی بود.》
شاید در همان موقع بود و یا در وقتی دیگر، که حتی اشک در چشمشان جمع گردید!
آقای مطهّری دستی به محاسنشان کشیدند، بر زانوی خود زدند و گفتند: افسوس! شما هنوز نمیدانید که ما چه کسی را از دست دادیم. ما یکی از بزرگترین ارکان فکری و سیاسی انقلابمان را از دست دادیم.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_113828/خاطرات_سیاسی-_اجتماعی_دکتر_صادق_طباطبایی/ج_2/شهید_مطهری_از_امام_موسی_صدر_می_گفت?utm_source=tg
🆔 @imamsadr
آقای مطهری شروع کردند به غبطه خوردن از اینکه آقا موسی در صحنه نیست.
میگفتند که اگر آقا موسی الآن بود، چون دنیا را دقیقاً میشناخت، میتوانست کسی باشد که وضع جهان را برای امام تشریح کند و به عنوان یک کارشناس قوی، احکام، موضوعات و نیازها را بگوید و در خدمت امام و انقلاب باشد! ایشان تأکید داشتند که احکام فقهی ما واضح هستند و اشکال همه ماها در عدم شناخت موضوعات است. بعد وارد یک سری خصوصیات شدند. گفتند که آقا موسی یک ادیب تمام عیار است. در شعر اینجوری است، در تاریخ ادب و عبارتپردازی رودست ندارد. در موسیقی ذوق و تبحّر دارد. زبان فرانسه بلد است و از منابع، مستقیم استفاده میکند. به سیاست وارد است. میداند که با هرکس چگونه صحبت کند. اگر با دو سیاستمدار مخالف دیدار کند، خواسته خودش را بر هر دو تحمیل میکند.
اینها را گفتند تا به فلسفه رسیدند. گفتند که ایشان بر موضوعات پیچیده منظومه تسلط عجیبی داشتند و اضافه کردند که ایشان از بهترین افرادی است که حرفهای ملاصدرا را به درستی فهمیدهاند.
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_113828/خاطرات_سیاسی-_اجتماعی_دکتر_صادق_طباطبایی/ج_2/شهید_مطهری_از_امام_موسی_صدر_می_گفت?utm_source=tg
🆔 @imamsadr
روزی چند نفر از تاجران خیّر تبریزی به جلسهی تحریریهی مجلّه آمدند.
آقا موسی مقالهی اقتصادی ای را برای حاضران میخواند.
یکی از تاجران که خودش اقتصاد دان بود، به زبان ترکی چیزی به بغل دستی اش گفت.
آقا موسی لبخند زد و گفت: 《نشد آقایان. ما ترکی بلد نیستیم آن وقت شما غیبت ما را میکنید؟》
تاجران خندیدند و گفتند چیز مهمّی نیست.
آقا موسی با حالتی که شوخی بود و نبود گفت:
《اگر نگویید چه میگفتید، ادامهی مطلب را نمیخوانم.》
تاجر اهل اقتصاد گفت: 《عرض میکردم که آقایان آخوندها تا حالا فقط در اقتصاد نظر نمیدادند که این هم بحمد الله حل شد.
جناب صدر! شما دربارهی مفاهیم پیچیدهی اقتصادی طوری حرف میزنید که جای سخنی برای اقتصاد دانها نمیماند.》
تاجران تبریزی بعد از این جلسه تحت تأثیر آقا موسی واقع شدند. آنها هفتهی بعد ۱۰ طاقه پارچهی فاستونی اعلا را که نظیرش کم پیدا می شد، برای همهی اعضای تحریریه هدیه فرستادند.
🆔 eitaa.ir/imamsadr
تیمور بختیار(معاون ساواک) توی اتاق کارش نشسته و پاهایش را روی میز گذاشتهبود. مجلّهی مکتب اسلام را ورق میزد و دائماَ سبیلش را میجوید.
ناگهان مجلّه را به گوشهی اتاق پرت کرد و فریاد زد:
《از حلقوم قم هم نالهی کمونیستی بلند شده است! موسی صدر کیست؟ احضارش کنید ببینم.》
آقا موسی عازم تهران شد و به سازمان اطلاعات و امنیت کشور رفت.
گفت: 《با آقای تیمور بختیار کار دارم. بگویید موسی صدر از قم آمده.》
وارد اتاق بختیار شد و در را بست.
وقتی از اتاق بیرون آمد، تیمور دست پاچه، گوشی تلفن را برداشت و به وزیر کشور گفت:
《مجوز مکتب اسلام [که موقّت بود] را دائمی کنید!》
🆔 eitaa.ir/imamsadr
گروهی به آیة الله بروجردی(ره) گفتند:
《باید هرچه زودتر جلوی این نشریه را گرفت. این کار ها در شأن حوزه نیست. حوزه را چه به مجلّه نویسی؟! 》
آیة الله بروجردی گفتند: 《چند شماره از این مجلّه را بیاورید.》
آوردند. آنها را ورق زد و چند مطلب را خواند و گذاشتشان روی کرسی. آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: 《من هم میخواستم مجلّهای در حوزه باشد. حالا که آقایان این کار را انجام دادهاند و خوب هم از کار درآمده، مورد تأیید من است.》
بعد دستش را برد زیر تشک و دو هزار تومان درآورد و گفت: 《این را هم بدهید به آقایان.》
🆔 eitaa.ir/imamsadr
خانوادههای متدیّن به فرزندانشان اجازهی درس خواندن نمیدادند. میگفتند: 《در مدارس دولتی به جای درس، به بچّهها فسق و فجور یاد میدهند.》
بعضیها هم فقط تا پایان دبستان اجازه میدادند و اقلّیّتی هم وارد حوزه علمیّه میشدند.
آقا موسی میگفت: 《با مبارزهی منفی و درس نخواندن، کارها پیش نمیرود.》
یک مدرسهی ملّی راه انداخت.
در 《دبیرستان ملّی صدر》 دانشآموزان علاوه بر درسهای معمولِ آن روز، با مسائل دینی هم آشنا میشدند و در محیط مذهبی تربیت مییافتند.
بعضیها البتّه موافق کارهایی از این دست نبودند. میگفتند: 《آخوند و مدیر مدرسه شدن؟! آخوند باید برود کار آخوندی بکند.》
🆔 eitaa.ir/imamsadr
هدایت شده از سیره علما
....تخيلات نويسندگان
🔶سید علی صدر، برادر امام موسی صدر
ما عادت داشتيم براي گردش و تفريح به بيرون شهر برويم. در يكي از اين گردشها آقا موسي از من جدا شد و سراغ عدهاي از بچهها رفت و مدتي در كنار آنان نشست و سپس برگشت. با تعجب از اين رفتار ايشان سؤال كردم، چرا كه آن بچهها غريبه بودند و با ما نسبتي نداشتند. ايشان جواب دادند: رفتم نصيحتشان كنم تا مبادا بازيشان به قمار منجر شود.
.
.
🔶سيد جواد طباطبايي، خواهرزاده امام موسي صدر
من در آن زمان مشغول مطالعهي يك رمان بودم.
.
🔶داييام كه توجه و سرگرم شدن مرا ديد، گفت: اين داستانها براي شما جذاب است، اما در آينده به سبب اينكه وقت خود را با خواندن اين كتابها تلف كردهايد، احساس ندامت خواهيد كرد. سپس چندين كتاب براي مطالعه به من پيشنهاد كرد كه يكي از آنها كتاب تاريخ تمدن بود. ايشان ميگفت: مطالعهي چنين كتابهايي، ذهن را باز ميكند.
.
🔶در آن زمان قصههاي دنبالهداري در مجلات چاپ ميشد و ما همه منتظر چاپ آنها بوديم. حتي بعد از آنكه اين قصهها به صورت كتاب هم چاپ ميشد، آنها را دنبال ميكرديم. اين مجلات و كتابها دست به دست ميگشت.
.
🔶ايشان متوجه اين مسئله شدند و به ما گفتند كه اين نوع داستانها ساخته و پرداختهي تخيلات نويسندگان آنهاست. اين نويسندگان آن قدر غرق در تخيل خود ميشوند كه از مرگ قهرمان خودساخته متأثر ميشوند. اين داستانها تخيل شما را پرورش ميدهد، اما لازم است كه شما در اين سن و سال كتابهايي را نيز بخوانيد كه تعقل شما را پرورش دهد.
.
🔶پس به خواندن اين گونه كتابها اكتفا نكنيد و كتابهايي را هم كه براي پرورش تعقل شما مفيد است، بخوانيد. ايشان فقط نميگفتند كه نخوانيد بلكه كتابهايي هم براي خواندن معرفي ميكردند. خودشان كتابهايي داشتند و به ما هم ميدادند. برخورد ايشان ملايم بود و فقط منع نميكردند، بلكه راه مناسب را هم معرفي ميكردند.
منبع: كتاب گذارها و خاطرهها، صفحه ۵۷ ـ ۵۸
کانال سیره علما @sireolama
هدایت شده از سیره علما
....امام موسی صدر
🔶عبای مشکی، لباده ای خاکستری، عمّامه ای تمیز پیچیده...کفش هایی مشکی...همیشه واکس زده!
.
🔶همیشه خوش لباس بود... و هست!
.
🔶عبا و عمّامه همیشه بر آن قامت بلند برازنده بود...و هست!
.
🔶اما عجیب است که با همۀ اصراری که در خوش لباس بودن دارد، هیچ وسواسی در تمیز نگاه داشتن و آلوده نشدن عبایش نیست!
.
🔶بی محابا، از تپه ها بالا می رفت! در مزارع می گشت، در کنار کشاورز پیر می نشست!
.
🔶بی دغدغه، در میانِ خرابه های حاصل از بمب های بی رحم...کنارِ زخمی ها و آوارگان...
.
🔶روی خاک می نشست و دل هایشان را به سلامی ...گرم می کرد!
.
🔶کودکانِ یتیم را در آغوش می کشید...می بوسید... می بویید... اشک هایشان را پاک می کرد...
.
🔶برایشان دعا می کرد...
.
🔶دل نگران نبود از این که لباسِ تمیز و مرتبش آلوده شود یا کفش هایش خاکی!
.
🔶وقت نماز هم...همان عبای مشکین، حکم سجّاده را داشت برایش! کجا و در چه حالت؟! فرقی نداشت!
.
🔶بی هیچ اضطرابی کفش هایش را در می آورد و مشغول نماز می شد!
.
🔶حتی، گاهی، میهمانی را آن چنان عزیز می داشت، که عبایش را روی زمین پهن می کرد و او را بر عبایش می نشاند!
.
🔶حیف از آن عبای تمیز و اتو کشیده نبود؟
.
🔶گفتم: جای سید ما بالاتر از روی خاک نشستن است...
.
🔶می گوید: «ما فرزندان ابوترابیم!»
.
🔶خاطره سید حسین موسوی-ابو هشام-عضو شورای فرماندهی حزب الله لبنان: در گفتگو با گروه روایت فتح
کانال سیره علما @sireolama