eitaa logo
مسجد امام سجاد (علیه‌السلام)
623 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
132 فایل
❁ ﷽ ❁ 🔊 رسانه مسجد امام سجاد (عَلَیْہ‌ِٱلْسَّلَام) 🔰 پایگاه مقاومت بسیج شهید کاظم خدادادی(رَحْمَۃ‌ُٱللّٰہ‌ِعَلَیْہ) 📍قم، پردیسان، هزاره نهم‌ و دهم، خیابان شهید ایمانی 📲 ارتباط با ما : @Montazer63 امام جماعت مسجد۰۹۳۵۲۳۱۹۲۶۹
مشاهده در ایتا
دانلود
خرید میکروفون یقه ای برای مسجد👆👆👆
💠امام خامنه اي (حفظه الله): "و َالعاقِبَةُ لِلمُتَّقين" عاقبت يعني چه؟ هم پایان کار دنیا متعلق به متّقین است. هم پایان کار آخرت متعلق به متّقین است، هم در میدان جنگ اگر بخواهید بر دشمن پیروز بشوید باید متّقی باشید.
🍃🍂 ازدواج ڪن シ 🍃🍂 🖊 دو ركعت نمازے که شخص متاهل بخواند در پيشگاه خداوند از هفتاد ركعت نماز فرد مجرد برتر و بالاتر خواهد بود
احکام شرعی_a.hka.m.apk
8.86M
نرم_افزار_اندروید 💠احکام شرعی جدیدترین نرم افزار پاسخ به سوالات شرعی که با طراحی زیبا و ایده ای نو به پاسخ سوالات شرعی شما پرداخته است. بیان احکام شرعی در تمام موضوعات دین اسلام
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🎧 داستان ملاقات علامه جعفری با امیرالمومنین علیه السلام 🔺وقتی عکس دختر زیبا را به من دادند و گفتند بین ازدواج با این دختر و دیدن جمال امیرالمومنین، کدام را انتخاب میکنی ؟؟ 📚برگرفته از کتاب "دیدار با علی (ع)" 🎙حجت الاسلام امینی خواه
با تو بودن را همیشه می نویسم در میان دفتر دل مشق هر روز من است این نکته تا روز ابد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ● فیلمی که سردار سلیمانی اجازه پخشش را نداده بود... ●ماجرای آخرین خداحافظی سردار دل‌ها با مادرش 🌷 (علیه‌السلام) ╭═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╮ @imamsajjadmosque ╰═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╯
کتاب سفارش شده در مورد امام عصر عج👆👆👆
سید حسن نصرالله: طرح اصلی رژیم صهیونیستی، اشغال کل فلسطین است و وطن جایگزین برای آوارگان فلسطینی، اردن تعیین شده است 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷════════ ✾ 🌹 ✾ (علیه‌السلام) ╭═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╮ @imamsajjadmosque ╰═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╯
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمینه ( شمس الضحی ... ) السَّلام علیک یا به بهانه بازگشایی درب های حرم مطهر ( علیه السلام ) ‏☑️ حاج محمـود کریـمی
📜✨ ° ° °🌿• بیراهه میرَوَم تو مَرا سَر به راه کن از دوری‌اَت همیشه بد آوَردِه اَم حُسین...🌱 ♡🌿 ------------✨ 🗞️----------
✍️ برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!» فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
✍علت برخی درباره نماز: ❌برخي (نماز اول وقت را ترک می کنند چون) نگرانند که خود را از دست داده و درآمد و کم مي ‌شود. ❌ بعضی نگرانند که مبادا خود را از دست بدهند. ❌بعضی (دعوت به نماز نمی کنند چون) نگرانند که به سخنان و حرفشان ‌اعتنایی شود. ❌عده ای....... ♨️جای است که افراد در هر شرایطی سیگارشان را همراه دارند، ولی برخي افراد نمازگزار همین که جایشان تغيير كرد، به راحتی نماز را کنار می ¬گذارند و می ‌گویند: در آن فضا بود! 📚شیوه های دعوت به نماز؛ استاد قرائتی؛ ص 21 و 22
🔆 از بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ⁉️ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻦ! ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ مےگذاری، ﺣﺎﻟﺶ ﺭﺍ مےپرسی، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﯿﻒ ﻭ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﺍﻭ نمےروی، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ مےپرﺳﯽ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ مےکنی، ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺟﻮﯾﺎ مےشوی،ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺩﻋﻮﺍ نمےکنی.. 💥 ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ. ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ مالکیت! 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷════════ ✾ 🌹 ✾ (علیه‌السلام) ╭═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╮ @imamsajjadmosque ╰═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╯
♦«بریجید آیلوارد»، تازه مسلمان ایرلندی مهربانی زنان باعث گرایشم به شد. 🔹«بریجید آیلوارد»، شهروند اهل «مولیناوات» ایرلند که در سال ۲۰۰۸ شد، امّا تا دو سال بعد، زمانیکه شروع به پوشیدن کرد، خود را به‌طور کامل عضوی از جامعه جدیدش حس نکرده بود. 🔸به مدّت دو سال حجاب نداشتم و احساس بدی داشتم زیرا به عنوان یک مسلمان شناخته نمی‌شدم. این بخشی از من بود. الان به داشتن حجاب می‌ورزم. 🔹هنگامی‌که به عربستان رفتم، فکر می‌کردم که زنان کاملاً از حضور در جامعه منع شده‌اند و چگونه می‌توانند خود را اینگونه بپوشانند اما سعی کردم که ذهنم را باز نگهدارم. هنگامیکه در بخش کودکان کار می‌کردم توانستم، با زنان محجبه بیشتر آشنا شوم. آن‌ها فقیر اما مهربان بودند و منش و مهربانی آنان بود که مرا کرد بیشتر در مورد دین اسلام بدانم. 🔸برخی فکر می‌کنند به خاطر همسرم حجاب دارم اما نه، این امر کاملاً تصمیم شخصی بوده است. هیچکس نمی‌تواند بدون تمایل قلبی کاری را انجام دهد. اگر به خاطر همسرم یا به اجبار او حجاب می‌گذاشتم از آن متنفّر می‌شدم.. 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷════════ ✾ 🌹 ✾ (علیه‌السلام) ╭═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╮ @imamsajjadmosque ╰═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
را باید با کارکردهایش تبلیغ کرد نگاه کنید👆 پیشنهاد نشر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷════════ ✾ 🌹 ✾ (علیه‌السلام) ╭═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╮ @imamsajjadmosque ╰═ ❁ 🍃 ๑ ❤️ ๑ 🍃 ❁ ═╯
✅ حکم #روزه_مستحبّى و #واجب_موسع #زن بدون اذن شوهربه فتوای آیت الله #مکارم. ✳️ پرسش : آیا زن می تواند #بدون_اذن #شوهر روزه ی مستحبّی بگیرد؟ 🍃 پاسخ : روزه گرفتن زن (روزه مستحبّى) در صورتى كه حقّ شوهرش از بين برود بدون اجازه او جايز نيست، و اگر حقّ او از بين نرود نيز، بنابر احتياط واجب بايد با اجازه شوهر باشد ✳️ اجازه ی شوهر براي #روزه_قضای همسر ✳️ پرسش : آیا زن برای گرفتن روزه ی قضا، باید از شوهرش اجازه بگیرد؟ 🍃 پاسخ : در روزه هاي قضايي که وقت آن کم است(مثلا 10 روزه قضا از رمضان گذشته مانده و 10 روز نيز تا رمضان فرصت دارد) نيازي به اجازه شوهر نيست و بايد روزه بگيرد. 🔻 ولي در روزه هاي #نذر و روزه هاي قضايي که تا ماه رمضان وقت کافي دارد و روزه گرفتن مزاحم حقوق شوهر مي شود بايد از شوهر اجازه بگيرد. 🔺البته در قضاي روزه رمضان که وقت کافي دارد اگر بدون اطلاع شوهر روزه گرفت و بعد از اذان ظهر شوهر تقاضاي تمکين و مانند آن نمود زن بايد روزه خود را ادامه دهد. 🔹منبع : https://b2n.ir/889989 https://b2n.ir/718098 ❤️ @ahkamerouz احکام روز
22.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #احکام_بورس 💠 قسمت #اول ادامه دارد.... با کارشناسی استاد محمد تقی علوی 🔰 عضو کمیته فقهی سازمان بورس کشور 🔰عضو موسس ستاد ملی ترویج احکام 🔰دارای تحصیلات عالیه علوم اقتصادی کانال مسیر الهی(هادی یوسفی) https://eitaa.com/joinchat/1407451184C3a9849af89۰