eitaa logo
ایمانیسم | فاطمه‌ایمانی
29 دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
📝کوتاه‌نوشته های فاطمه ایمانی 🎶شعر/ 🎭داستانک/ 📜گزین‌گویه کم‌گوی و گزیده‌گوی چون دُر @fateme_imani_62
مشاهده در ایتا
دانلود
زودتر بیا در هوای شهر من نفس بکش یک قدم به چشمخانه‌ام گذار گر دلم نبود فرش راه پای پس بکش https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f
مثل ... مثل بچه‌ی شادی که تا ناف از شیشه بیرون زده مثل معلق بودن از سقف بالای تختخواب مثل گم‌شدن نصف سرویس طلا از توی گاو‌صندوق مثل دست دست کردن برای گرفتن چمدان سنگین کسی مثل دویدن قبل از سوختگی صد درصد مثل لبخند قبل از پیدا کردن جای گلوله در سینه نه؛ چندش‌آور تر مثل همین تکلیف سرگردان... بلاتکلیف مشکوک آویزان ۱۴۰۱/۱۲/۱۹ https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f
آزمودن می‌خواستم ببینم خورشید می‌‌شود که سر از مغرب برآورَد؟ می‌خواستم بدانم کبوتر می‌تواند که راه خانه را گم کند؟ می‌خواستم بپرسم که بی‌هوا می‌شود نفس کشید و ماند؟ می‌خواستم ببینم راهی هست برای دوست نداشتنت؟ ۲۹ اسفند آخرین روز هزارو چهارصدو ۱ .https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f
تکامل بر تنم می‌چکند چکه چکه چکه اشک‌های مذاب بی‌پایان و روزنه‌هایی می‌سازند برای عبور نور تا روزی که دیگر سایه‌ای نماند از من ... ۱۴۰۲/۱/۴
نیاسودگی آسوده نگذار و             آسوده نگذر از دست روزگار که بنشاند بر دامن بلندت پرهیبی از غبار براین رویاییِ حریر این باغ پر گل باغ  رویا ساز رویا نواز رویا پرداز درپای این حریر طلاکوب نشمرده‌ای مگر؟ چند پروانه چندین و چند                     شاه پروانه چندین و چند رویاهاشان را به گور برده‌اند... ۲۷فروردین ۰۲ https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f
قطره‌باران سرد و بی‌جان سرخ و سوزان اشک‌-باران بود این یا تیر-باران ؟ https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f
کی هنرمندتر است ؟ زنی که روبان‌دوزی بلد باشد؟ یا آن زن که پولک‌دوختن یا این که گل‌دوختن؟ یا من که لب‌‌دوختن؟ https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f @fateme_imani_62
اگر در رودخانه ای به دنیا می آمدم با گرداب ها دوستی نمی کردم حتماً با سنگ ها دوست می شدم به خاطر سادگی و صراحتشان. اگر در برکه ای به دنیا می آمدم با قورباغه ها دوستی نمی کردم حتماً با جلبک ها دوست می شدم به خاطر نوازش بی هیاهویشان. اگر در جنگلی به دنیا می آمدم با روباه ها دوستی نمی کردم حتماً با پلنگ ها دوست می شدم به خاطر خیال پردازی های شاعرانه شان. پنجاه و هشت سال پیش به دنیا آمده ام نه در رودخانه، نه در برکه، نه در جنگل در سرزمینی پر از گرداب های گیج کننده، هیاهوی قورباغه ها، حیله ی روباه ها برای همین است که دوستان اندکم را چنین دوست دارم. « حافظ موسوی » https://eitaa.com/joinchat/379388233C168866995f @fateme_imani_62
🦋 هیچ‌کس شاعر نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند مثل کودکی که می‌خندد یا درختی که غرق شکوفه است شعر بگوید. 🍀 🦋 شاعر وجود ندارد. تنها شعر وجود دارد. شعر هست؛ همانطور که دشت‌ها هستند و برف هست و فصل‌ها هستند. 🍀 🦋شعر زندگی زلال و بی پیرایه است؛ می‌آید و آرام، همچون بارش زمستانه، بر بام دل ما می‌بارد. 🍀 🦋 شعر از جنس دانسته‌های ما نیست؛ از جنس لبخند است. شعر، سخن نیست؛ سکوت است. ©عشق/ کریستین بوبن @paknewis paknewis.ir
📌نوشتن با احساسات «الیف شافاک» نویسنده‌ی کتاب ملت عشق، در یک سخنرانی تد این سوال را مطرح‌کرد:  چرا از نویسنده می‌خواهیم فقط آنچه را که هست یا آنچه را زندگی‌کرده ‌بنویسد؟ او معتقد بود این توقع، محدود‌کننده‌ی نویسنده و حتا به نوعی نابودکننده‌ی اوست. وقتی سخن از آزادی عمل و حذف محدودیت به میان می‌آید ناخودآگاه همه‌ی ما از آن جانب‌داری می‌کنیم اما سوال اینجاست که آیا نویسنده می‌تواند از چیزهایی بنویسد که با آنها پیوند احساسی عمیقی برقرار نکرده‌است؟ به عبارت بهتر آیا آثاری که با تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده فاصله‌ی زیادی دارند، می‌توانند ماندگاری و تاثیرگذاری لازم را به‌همراه داشته‌باشند؟ حقیقتی که می‌توان گفت در همه‌ی آثار ادبی بزرگ شاهدش هستیم این‌است که خلق شخصیت‌های ماندگار، معمولاً رابطه‌ی مستقیمی با تجربه‌های زیسته‌ی نویسنده‌ دارد. داستان های چخوف پر است از شخصیت‌هایی که در اطرافش می‌زیسته‌اند و داستان‌های مارکز از اعتقادات ماورائی او تاثیر پذیرفته‌اند. پس نوشتن از تجربه‌ی زیسته، به معنای محدودیت و بستن دست نویسنده نیست، بلکه به معنای عمق بخشیدن به آثار اوست. هرچند لازم نیست برای نوشتن، همه‌ی رنج‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی را تجربه کرده‌باشیم اما برای دوری از سطحی‌نگری و شعارزدگی بهتر است از احساساتی بنویسیم که خودمان آن‌ها را لمس‌کرده یا لااقل از نزدیک دیده‌ایم. این مساله نه تنها در داستان، که در همه‌ی انواع نوشتار از جمله مقاله و جستار نیز مطرح‌است. اگر نویسنده در مقاله‌ی شخصی خود از تجربه‌ی زیسته‌اش می‌نویسد، در حقیقت به آن جنبه‌ی عمومی تجربه که باعث تغییر یا تاثیری در او شده نظردارد و همین جنبه‌ی ماجراست که می‌تواند برای مخاطب مفیدباشد و او را به خواندن و اندیشیدن ترغیب‌کند. هنر نویسنده این‌است که با نوشتن از احساسات شخصی خود به احساسات خواننده پل‌می‌زند و او را با خود همراه می‌کند و این همان معنای سخن یونگ است که می‌گوید: «شخصی‌ترین چیزها عمومی‌ترین چیزها هستند.» پ.ن: با الهام از کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم/ نوشته‌ی ادر لارا . فاطمه ایمانی ۱۴۰۲/۳/۲۱