حالِ من بعد از تو مثلِ دانشآموزیست که ،
خسته از تکلیفِ شب خوابیده روی دفترش . . .
این چند روز اینقدر بدوبدو داشتم و از استرس معدهم داشت خودکشی میکرد که ساعت ۱۲ ظهر سرمو به دیوار تکیه دادم خوابم برد ، همه اینجوری بودن که : 😶
هدایت شده از مَغزهایِپوسیده ؛
داره بارون میزنه ، بوی خاک نم خورده تو کل خیابون پیچیده 🛐🛐
امروز هیئت داریم ، تم هیئت آبی آسمونی ، خوشگل ، رزقها آماده واهااای .😭💙
مَغزهایِپوسیده ؛
رفتم رز آبی بخرم واسه مراسم ، میکه شاخهای ۲۵۰ من : 🙏
همینکه از تموم گلفروشیهای شهر فاصله بگیرم همه چی عادی میمونه مخصوصا رابطه منو و بابا