eitaa logo
فارِس🇮🇷
888 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
80 فایل
🦋امام صـــادق علیه‌السلام: اگر من در دوران قائم بودم تمام عمرم را به او خدمت می‌کردم... ایشان کـــه امام بودند و حجت بشر، آرزوی خدمت به امام زمان ما را داشتند ، پاشو رفیق فرصت ارزشمندی پیش روی توست... 📱رسانه مهـــدوی فارِس💙 پُل ارتباطی: @fares_gap
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 فراموش نمی‌کنم وقتی از اتوبوس پیاده شدیم، هر دومون روسری روشن سرمون بود و بهت گفتم فائزه نصف آدم‌ها روسری مشکی سر کردن، زشت نیست؟ بهم گفت: نیت مهمه زهرا خانم! من تا زمان انفجار به فکر روسری تیره بودم ولی تو با نیت خالصانه‌ت، با اون روسری سفیدت به سمت روشنایی پر کشیدی و عاقبت بخیر شدی. ⚘تصاویر از پروفایل های شهیده رحیمی⚘ ‹ @YARALII_128
رفیقش مۍگفت'' درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدامۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌ختم‌قرآن‌رابه‌اومۍ‌دهند''🩵✨ ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌مۍشود..🦋 @YARALII_128
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ‌.. ♡ ❤️ ‹ @YARALII_128
خاطره ای از شهید حسین محمد بانی حاج حسین مجروح شیمیایی بود.کمیسیون پزشکی تصویب کرد که برای درمان بره خارج از کشور. حاجی مخفیانه با پزشک معالج خودش تماس گرفت. ازش خواست صادقانه با او در مورد بیماری اش صحبت کنه. دکتر گفت: هیچ درمانی برای بیماری اش وجود نداره و اعزامش بی فایده است. حاج حسین هم بلا فاصله با مسئولین مربوطه تماس گرفت و گفت: حاضر نیستم بیت المال رو صرف کاری کنین که نتیجه نداره... منبع : کتاب حافظان بیت المال، صفحه ۱۴۵ 💌 @YARALII_128
خلاصه ای از زندگی : سلام علیکم جهاد مغنیه فرزند حاج عماد مغنیه هستم که در خانواده ای مبارز در لبنان به دنیا آمدم و پدرم نام برادر شهید خودش را روی من گذاشت . همواره در کنار پدرم که از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان بود ، حضور داشتم و پس از شهادت ایشان ، رابطه تنگاتنگی با سید حسن نصرالله و سردار سلیمانی پیدا کردم . تحصیلات عالیه را در رشته‌ مدیریت در دانشگاه آمریکایی بیروت ، یکی از بهترین دانشگاه های خاورمیانه شروع کردم . تنها یک درس باقی مانده بود تا مدرکم را بگیرم اما مبارزه و جهاد اجازه نداد . در طول سال های جنگ داخلی سوریه ، حزب الله توانست به کمک ایران و سوریه زیرساخت های مرزهای جولان را به دست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر کند . مسئول اول این پایگاه من بودم . حزب الله خطوط دفاعی گوناگونی را در این منطقه به وجود آورده و نزدیک به هزار نفر را در آن خطوط مستقر کرده است تا به این ترتیب از عبور بنیادگراهای سنی از سوریه به خاک لبنان جلوگیری کند و به همین دلیل این منطقه اهمیت زیادی دارد . اسرائیلی ها که تاب این قضیه را نداشتند در هشتم بهمن ماه ۱۳۹۳ در حالی خودروی من را در بلندی های جولان توسط حمله موشکی بالگرد های خود به شهادت رساندند که هنوز ۲۳ سالم به اتمام نرسیده بود . در این واقعه چندتن از نیروهای حزب الله لبنان و یکی از پاسداران انقلاب اسلامی ایران نیز به شهادت رسیدند . سخن شهید : ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدند . وطنی که ما شرم داریم آن را رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد ؛ ما سربلند می ایستیم و افتخار می کنیم که میوه های سالها جهاد با چشمانی باز هستیم ، با اختیار و اخلاص ، چشمانی که با عشق و اراده با شهادت بسته شدند . ما فرزندان مدرسه ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم ، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی کنیم ؛ ما حق خود را با خون هایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است ، باز پس می ‌گیریم . ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری ، برده ای خواهی شد در بازار برده فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست . ♥️💌 ‹ @YARALII_128
فرزندِ‌امام🥺:) ♥️ ‹ @YARALII_128
شاید شهادت آرزوی همه باشد ..🌿 @YARALII_128
گفت‌بہ‌خانم‌هابگوحجاب‌همانند چتری‌است‌که‌انسان‌رادربرابر بارانی‌ازگناه‌حفظ‌می‌کند.☂؛! -شهیدمحمد‌هادی‌ذوالفقاری🔖 @YARALII_128
موقعی که از این عکسا مُد نبود شما میگرفتین🥺❤️😍 @YARALII_128
دستنوشته شهیده فاعزه رحیمی پشت عکس رهبری🥺✨ از شهدای حادثه تروریستی کرمان💔 @YARALII_128
خاطره ای از شهید مصطفی چمران هتل در اختیار امام موسی صدر بود . گفت : « برو ببین دکتر مصطفی کجاست » . هر چه گشتم پیداش نکردم . برگشتم و گفتم : « خبری از او نیست . » امام موسی گفت : « کجاها روگشتی ؟ » گفتم : « اتاق ها رو دیگه . » گفت : « اون کـه تـوی اتاق نمی‌خوابه ، برو روی نیمکت ها رو بگرد ، یا بین اون هایی که روی زمین خوابیدن . » آمدم توی سالن ، دیدم روی یکی از نیمکت‌ها خوابیده و کتش را کشیده روی سرش ... منبع : کتابِ مرگ از من فرار می‌کند 💌 @YARALII_128
خاطره ای از شهید داوود دانایی دستش را می گذاشت روی دهان طرف مقابل و نمی گذاشت حرفی بزند. طرف دیگر چیزی نمی گفت . حرفش را می خورد . همه می دانستند داوود بدش می آید کسی از او تعریف کند . منبع : کتاب یادگاران / جلد ۳۲ 💌 @YARALII_128