eitaa logo
حانون
250 دنبال‌کننده
244 عکس
59 ویدیو
2 فایل
ناگفتنی‌های من؛ یه کم از همه چیز. روان‌شناسی، شعر و روزمره های یک آدم معمولی. ادمین: @Hanoon_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق می‌خواستم بهت بگم ما، خیلیامون، خسته‌ی کارِ نکرده‌ایم خسته‌ی راه نرفته خسته‌ی زندگیِ نَزیسته! هیچ چیز به اندازه‌ی سکون خسته کننده نیست یه برنامه‌ای بریز یه راهی رو پیش بگیر یه کاری بکن! حتما نباید پیچیده و سنگین و بهترین باشه همینکه جاری بشی ... خستگی از تن و روحت میره و کم کم راه میفتی . از کارای ساده شروع کن اینو هیچوقت یادت نره به راهِ بادیه رفتن به از نشستنِ باطل...
اگه یه روزی غمات تموم شد. شادی کردن بلدی..!؟
بی خوابی و بارون یواشکی نصف شبِ زمستون]]]]
‏یه دوستی دارم که هر چند وقت یه بار تماس می‌گیریم باهم، امروز لا به لای حرفامون گفت: [می‌دونی.. اکثرِ نگرانی‌هامون صرفا فکره، قرار نیست اتفاق بیوفته می‌ریم جلو می‌فهمیم] ‏چقدر نیاز داشتم به شنیدنش.
بچه ها امروز تو یه موقعیتی قرار گرفتم، فهمیدم مهارت دروغ گفتن ام از بین رفته. هر چند وقت یبار بیایین تمرین دروغ گفتن کنیم. بعضی وقتا لازم میشه و من دقیقا انگار بدنم یادش رفته بود یه مکانیسم دفاعی وجود داره به اسم پنهان کاری و فریب. خلاصه که مثل من نباشید.
ماه قشنگ من، رسیدن بخیر]]]]]
هجده سالگی، دلم سفر می‌خواست اما کفگیرم خورده بود ته دیگ، آدم رو زدن به خانواده و کسی هم نبودم و نيستم. تو خیابون بودم یهو رفتم گوشواره مو فروختم، فرداش رفتم سفر. راستش هنوزم نتونستم گوشواره ام بخرم، اما حال خوبم تو اون سفر وصف‌نشدنی بود و البته از کرده خود دل شادم... خیلیا عمر میکنن ولی زندگی نه من توی این سکانس زندگی کردم و از این بابت خوشحالم.
اون سکانسی که زندگی کردی اگه دوست داری اینجا واسم بنویس: https://daigo.ir/secret/9553925947
بچه ها الان یادم اومد ۳سال پیش هم یه وام گرفتم باهاش رفتم مسافرت😌😎 مبلغ وام هم کم نبود، و چون از اتوبوس خوشم نمیومد به خودم احترام گذاشتم با قطار رفتم... خیلی خوش گذشت، ولی دروغ چرا؟! تا آذر همین امسال داشتم قسط می‌دادم😂🚶‍♀🚶‍♀ شاید بگین ارزشش داشت، ۱۲ روز سفر و ۳سال قسط؟! بلههههه بسیار
حانون
اون سکانسی که زندگی کردی اگه دوست داری اینجا واسم بنویس: https://daigo.ir/secret/9553925947 #ناشناس
اره خیلی وقتایی که به حرف دلم احترام میگذارم حالم خیلی خوشه شاید بقیه بگن دیونگیه ولی من عشق میکنم وقتی تو ۱۸ سالگی با کسی که دوستش داشتم و میدونستم این مرد زندگیمه همه میگفتن پشیمون میشی زوده! اما الان بعد گذشت ۱۰ سال عشق میکنم که جوونیم و کلی تجربه های زندگیم تنهایی نبوده و با کسی بوده که دوستش داشتم. چند وقت پیشم کل پس انداز حقوقم رو که جمع کرده بودم دادم یه تیکه طلا خریدم همه میگفتن آخه این نازکه و فلانه...اما حال دل من باهاش خوش بود هرچند نازک و کوچیک
حانون
اون سکانسی که زندگی کردی اگه دوست داری اینجا واسم بنویس: https://daigo.ir/secret/9553925947 #ناشناس
وقتی گفتی طلا تو فروختی یاد خواهرم افتادم یه بار گردنبندش رو فروخت و با دوستاش از طرف مدرسه رفت اردو😄