محبین
خانوم امشب اومدم در خونه شما با گریه با زاری... تو هنوزم وسط بازاری 😭
میدونی حرم خانوم حضرت رقیه وسط بازاره شامه؟
بابا همون شبی که رفتی دیگه نیومدی
نیمه شب عمه مارو جمع کرد
گفت عزیزای دلم اینا فکر کردن چون
مردای مارو کشتن میتونند مارو بنشونند
محبین
عمه گفت یه روز اومدن در خونمون که بابامون رو بشکنند...
من دیدم مادرمون چه جوری پشت بابام در اومد 😭