لَقَـدْ خَلَقْنَـا الْإِنْسَـانَ فِيكَبَـدٍ
به راستی که انسان را در رنج آفریدهایم.
که به راستی زندگی چیست جـز زیستن با رنـج ؟! امـا آقاجان یک چیزی را خوب میدانم ؛ اگر قرار نبود قلب هایمان به عشقِ شما در سینه بتپد ، روزی هزاران بار از شدت دردها و رنجها جاٰن میدادیم !
بهنظرم وقتی محتوای کانالی به کل میره سمت روزمرگی و این داستانها خیلی باید ترسید. ولی من میگم بذاریم به پای کمبود وقت و یا حتی کمبود محتوا .. ولی خب یه جاهایی هم محتوا تمام ماجرا نیست. شاید چیز دیگهایی مثلِ یه تنِ رنجور و تب دار !
یعنی حداقل برای من اینطور بوده.
وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ
إِن كُنتُم مُؤمِنينَ ..
و سست نشوید ، و غمگین نگردید ..
و شما برترید اگر ایمان داشته باشید !
آلعمران | آیه ۱۳۹
رها کردن و رها کردن واقعیت تکراری این روزهاست. به دلیلی که نمیدانم. اصلا چهکسی میداند چرا آدمیزاد به مرور از همه چیز انصراف میدهد و دور میشود ؟!
از موزیکها
از کانالها
از نوشتن
از کار
از آدمها از آدمها از آدمها ...
نمیدانم !
واژهها مدام در من میمانند و میمیرند. لال به تصویر آینه چشم دوختهام. نگاهش سرد است و انتقامجو ، جوری با او رفتار میکنم که انگار نه چشمی برای دیدن و نه گوشی برای شنیدن دارم. او عجیب مرا میترساند.
کمی از این روزها که فقط میگذرند.
حالا میفهمم چرا باید آهسته و پیوسته به زندگی کردن ادامه داد. من تمام جسارتم را خرجِ روزهایی کردهام که بیپروا به سوی آینده تاختم ، چه در انتهای آن خیابانِ تاریک و نمور دیده بودم که چنین دیوانهوار خـودم را گرفتار طوفان کردم ؟!
من اگر افکارم را تنها برای خودم نگه دارم میمیرم. من مُشتی غـمِ بیعرضهام ، جرئتِ مُردن ندارم. پس اجـازه دهید تا میتوانم بنویسم !
حق با نادر ابراهیمی بود که میگفت :
من ترکِ نشاط نکردهام ، فقط قدری افسردهام ای دوست !
اسپویلِ زندگی :
شما در هر بازهی سنی فکر میکنید دیر است ، اما در نهایت متوجه میشوید هرگز دیر نبوده و فقط بیخودی وقت خود را تلف کردهاید !
رسيدن من و تو وصلت دو ديوار است
چقدر عشقِ دو مغرور مردم آزار است
اگر چه درد زياد است در دلم امـا
نگفتن از تو برايم هنوز دشوار است
يگانه بودى و بسيار عاشقت بودم
ولى به چشم نمىآيد آنچه بسيار است
به خواب بىخبرى رفتهايم و در دلمان
هنوز هم كه هنوز است عشق بيدار است
سیدتقی سیدی
زمانی که داشتم سعی میکردم همه رو خوشحال و راضی نگه دارم ، خودم رو گم کردم. حالا که دارم خودم رو پیدا میکنم ، دارم همه رو از دست میدم ..
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر ، نامه رسان من و توست
گوش کن ، با لبِ خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبانِ من و توست !
جنآبِ ابتهاج
هدایت شده از - ناشناس -
مثنوی هفتاد مَن.
مَن اگر با مَن نباشم میشَوَم تنهاترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
مَن نمیدانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن
ای مَن غمگین مَن در لحظههای شاد مَن !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیدهای
مثل مَن وقتی که با مَن میشوی خندیدهای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن میشوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بیتأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانهتر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانهتر ؟!
زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آوردهام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آوردهام ؟!
در دهان مَن نمیدانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من
ناصرفیض🌱
روزهای عجیبی رو دارم میگذرونم. حسی بین خواستن و نخواستن ، گفتنها و نگفتنها ، بودن و نبودن مردد برای ماندن یا رفتن. روزهایم ختم میشوند به خوابهایی آشفته و ناآرام. قفلم. خودم ، مغزم. صداهای پراکنده توی سرم مدام گوش زد میکنند ، هرجا قفل کردی بگیر بخواب آدمیزاد ! اما نه ، باید بیدار شوم ، بیدار بمانم. من طاقت این همه سردرگمی را ندارم ، حداقل در این برهه از زمان ، نه.
ما آدمزاٰدهها برای زیستن در کنجِ این سیارهی رنج به عمر نوح ، صبر ایوب ، گنجِ قارون ، معجزات موسیٰ ، مقام عیسیٰ و گاهاً زبانِ سلیمان نیازمندیم. یادت نره همهی ما اولین بارمان است که زندگی میکنیم ، بیتجربهایم و تنها . . . پس اگر نمیتوانید مَرهم باشید ، زخم هم نباشید !
خــدا دری که قسمتِ تــو باشه رو
برات باز میکنه. حتیٰ بدونِ اینکه
نیـاز باشـه در بزنی . .
این خونه خراب کنِ مستطیل شکلِ تویِ دستتـون ، که به اِصطلاح بیجون خونده میشه و اتفاقاً از هر زندهای زنده تره ، بیشتـر از اون چیزی که فکرش رو بکنید خطرناکه !
📲 فلذا موقع استفاده ،
همـهی جوانب از دنیوی و اُخروی و
همچنین آثارِ ماتقدم و ماتاخُرِش رو
در نظر بگیرید.
لطفـاً . . . [ في امانالله ]
- اول با خودمم ، بعد شما -
هیچ وقت خودم رو به اندازهی این روزها ترسو ندیده بودم. که ندانم کجا ایستادهام و مقصدم کجاست ..