Amir Kermanshahi - Man Sare Ghararam To Kojae (1).mp3
7M
یکدم قرار ، این دودقیقه و پنجاهُاندی
ثانیهی بهشدت محبوب و غم ِ موجود.
داشتهباشید این فایلِ عزیز رو . . .
* همین
🎧• #صاحبنا
[ ۷:۱۳ ] ، ۲۳ اُمین روز از آبانماه/صفردو
جاده میرفت و کِش میآمد شاید هم مَـن ! من میدویدم برای رسیدن یا جاده ؟! برای رسیدن به مقصد ، شوقِ دیدار چهکسی خرسندم کرده بود ؟! میروم اما سخت گلهمندم و همین کافیست برای یک سکوت. گلایه دارم از قلمی که این روزها نمینویسد ، از قلمی که مدام حول محور یک ماجرا میچرخد و خستهام از نامههایی که نخوانده گوشهای رها میشوند. کلماتِ یک نویسنده تمام داراییاش است. همان اندک سرمایهام را ریختم درون چمدان و راه افتادم با چمدانی که خالی بود ، اما آن را هم به غارت بردند و حالا یک مَـنم و یکجاده ، یکمَن خسته ، یکمَن جامانده ، یکچمدان خالی ، یکغم و خیالاتی که شرح داده نمیشوند.
انزجار دارم از این مشتهای پُر از هیـچ.
✍🏻 #موسوی
اگر برای خودت کتابخانهای نداری ، اگر تلویزیون خانهات بزرگتر از کتابخانهات است و درحال حاضر کتابی وجود ندارد تا چشمانت با دیدن دریای جملاتش بر موج کلمات سوار شوند و جلای روحت باشند. اگر در سبد خرید ماهانهات در کنار خوراک ، پوشاک ، تفریح و . . . هزینـهای برای #کتاب در نظـر نمیگیری ! کتـابی که غذای روحت میشود ، جامـهی ادب و شخصیت به لحنت میپوشاند و همسفر لحظه به لحظهی زندگیات میشود. برای خودت نگران شو ، مغز تو درحال تخریب خودشاست و در کمترین زمان ممکن میپوسد. من نگران این هستم تا به خودت ، روح و قلب لطیفت آسیب بزنی !
عجالتاً در چینین روزگار پرتلاطم و بحرانی
بیشتـر به حـرفهایـم فکـر کن . . . 📚🤝🏻
« دو دریا در امتداد یکدیگر »
✍🏻 #موسوی
نامهای نوشتم عجیب و متفاوت ، بدون مهر و موم و حتی بدون پاکت ، با زبانی ساده و بیشیلهپیله ، روی یکتکه کاغذ ... قرار شد به دست صاحبش برسد ، شاید هم تا الان رسیده باشد. وقت تنگبود و حرف بسیار به همان چند سطر بسنده کردم و سپردمش به دستانی که برایم غریبه بودند. [ *لبخند آغشته به اندکیغم ]
دید خورشید که در بردن این [ نامه ] ،
شدم دست بر دامنِ هر ذرّه که پایی دارد !
- بسی ناتمام - 💌
📫 #ناشناس
سلام میشه بگی قضیهی نامهها چیه؟!
خیلی ذهنمو مشغول کرده🙂
__
💬 #me
شاید واقعا منتظر این سوال بودم !
و اما ماجرای نامهها . . .
بهنظرم یکی از مزخرفترین اختراعات بشر ایجاد این صفحههای چتِ بیخودیه که نه روح دارند و نه احساس. قبلترها ملت قلمو دواتشان را برمیداشتند و میرفتند گوشهای در دلِ تاریکیشب با اندکروشنایی یکشمع شاید هم چراغِنفتی برایهم نامه مینوشتند. بعد هم آغشتهاش میکردند به عطرِ یاس ، گاهی هم گلِمحمدی در پاکت جا میگذاشتند. مهر و موم میکردند و میسپردندش به دست یکقاصد. روزها و ماهها انتظار جواب ِنامهی خود را میکشیدند. عاقبت یکروز به دستشان که میرسید با دلشورهی ریزی اندرون وجودشان ، بازش میکردند. به سینه میفشردند و گاه اشک میریختند بارها و بارها آنرا میخواندند. آنقدر برایشان محترم و مملو از احساس بود که به هنگامهی خواندنش صدای فرستنده در سرشان جولان میداد. اما حالا چه ؟! اصلا تو بهجای من ، قلبت فشرده نمیشود گر طومار بنویسی و در جوابت دو خط بنویسند خواندیم ، یا علی ... ؟! یا اگر یک ایموجیِ بیریخت را به سمتت حواله کنند ؟! غَمَت گین نمیشود اگر این همه احساس نادیده گرفته شود ؟! یا حتی یکسری چیزها مانع بروز احساسات واقعی تو باشند ؟! دیدی عزیزِ من هیچچیز جای آن نامههای قدیمیرا نمیگیرد. جای آنهمه دلشورهی شیرین را ... هرچند این سیاهیهای من نمیتوانند جایگزین خوبی باشند ، ولیولی من مینویسم و مدام بایگانی میکنم. آخر دلِ دل راضی نمیشود آنها را به دست صاحبان اصلیشان برسانم و این برایم دردآور است ، خیلی زیاد ! مخاطب یکسری از نامهها [مَن] است ، دقیقا مصداق این بیت که میگوید :
خود نامهای برای خودم مینویسم و
آنرا همیشه پست بهجای تو میکنم
وقتی که نامه میرسد از سوی من به من
میخوانم و دوباره هوای تو میکنم . . .
نامههایی از جنسِ نــ✨ــور :
آخر شبها یکنامه مینویسم و میگذارمش روی میز ، راستش را بخواهید یکجور گزارش ِروز است. نامههای شبانه که عجیب عزیزند و بوسیدنی از همانهایی که حتما خوانده میشوند و اتفاقا به پایش امضا میخورد. با این تفاوت که این امضاها را من و تو نمیتوانیم ببینیم. [برای امامتان بنویسید ، بیشك خوانده میشود]. نامههایی که هرگز خوانده نمیشوند بعضیهایشان هم نادیده گرفته میشوند ، نامههایی که به دستان مـوج سپرده میشوند و نامههایی برای مــ🌙ــاهِ مَن ووو
💌 نامه آغاز کن و قصه به پایان برسان !
فراموشت نشود که من پابهپای ماهِ آسمان به انتظار جوابِ نامهات خواهم نشست حتی اگر بهقدر یکعمر طول بکشد.
میگماا ؛ همیشه هم دل به دل لولهکشی نیست !
گاهی اوقات هم دلامون نشتی داره ، مدام ازش
[دلتنگی] میچکه . . . برا همینه که شاعر میگه :
دل به دل راه ندارد هرگز !
مردمان میگویند : دل به دل راه قشنگی دارد
که درونش همه عشق است و وفا
و ندارد راهی به در بسته خاموش جفا
حال من میگویم : دل به دل راه ندارد هرگز !
به یقین دل به دل راه اگر داشت ، تو میدانستی . . .