شهیدی که قوت قلب رزمندگان بود
🔹یکی ازهمرزمان شهید محمدرضا چنگانی از حضور وی در عمليات محرم چنين نقل میكند: " در مرحله سوم عمليات محرم با گردان امام صادق(ع) آماده شديم. در تپههای صد و هفتاد و پنج، باران روحيه بچهها را مكدر كرده بود. محمدرضا معاون گردان بود و خیلی به بچهها روحيه میداد و با آنها شوخی میکرد تا از آن حال و هوا خارج شوند.
🔹وی در ادامه خاطراتش بیان میکند " شب هنگام حركت كرديم و نزدیک خط دشمن رسيديم. بچهها خیلی جالب پيش میرفتند و متوجه شديم كه حدود دويست متر از خط دشمن گذشتيم. عراقیها چهار صد تانک معروف لهستانی وارد منطقه كرده بودند و میخواستند به ما حمله كنند. دستور حمله از مقامات رسيد و درگيری شروع شد. یک آتش بازی عالی ! آن قدر تانک منهدم گرديد كه روحيه بچهها دو چندان شد. وقتي وارد عمليات شديم، شش تانک داشتيم و هنگامی كه برمیگشتيم، بيش از چهل تانک به غنيمت گرفته و صدها تانک هم از دشمن منهدم كرده بوديم. نقش محمدرضا در اين عمليات بسيار موثر بود.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#پاسخ_به_شبهه
⁉️ از کجا بفهمیم اجسادی که کشف می شود ایرانی است یا عراقی
شاید برای عده ای سوال باشد خب از کجا باید بفهمیم پیکری که شما تفحص می کنید ایرانی است یا عراقی ؟
🔎عملیات تفحص شهدا بر اساس نقشه های عملیاتی زمان جنگ ،اطلاعات فرماندهان سطوح مختلف و حتی رزمندگان و ... انجام می شود یعنی کاوش شهدا بر اساس اطلاعات دقیق انجام می شود
✳️وقتی پیکری تفحص می شود نشانه های زیادی برای تشخیص ایرانی یا عراقی بودن این پیکر وجود دارد
🔶این پوستر بیانگر تعدادی از نشانه های عمومی و قابل تشخیص برای همه مردم می باشد که بدون داشتن تخصص خاص و با دانستن این اطلاعات می توان تشخیص داد پیکر کشف شده متعلق به شهید است یا جسد عراقی .
✔️نشانه های متعدد و تخصصی دیگری هم وجود دارد که جزو تجربیات و تخصص بچه های تفحص است
♦️در این پوستر QRCODE هایی قرارداده شده که می توانید فیلم های مرتبط را ببینید
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غریب گیر اوردنت
هدیه به روح پاک و مطهر شهدای مدافع حرم صلوات🌷
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
معامله با خدا
🔹شهید مصطفی ردانیپور در درگیری با خوانین منطقه و مبارزه با افرادی که به کشت تریاک مبادرت میورزیدند، از جمله کارهای اساسی بود که نقش تعیینکنندهای در سرنوشت آینده مردم مستضعف یاسوج به جای گذاشت.
🔹یکی از همرزمان شهید میگوید: " یکروز به محل کارش رفتم و گفتم «با فرماندتون کار دارم.» گفتند «الآن ساعت ۱۱ است، ملاقاتی قبول نمیکند.» رفتم پشت در اتاقش. در زدم، گفت «کیه؟» گفتم «مصطفی منم.» گفت «بیا تو.» سرش را از روی سجده بلند کرد، چشمهایش سرخ، خیس اشک. گفتم «چی شده مصطفی؟» زل زد به مهرش. گفت « ۱۱ تا ۱۲ هرروز را فقط برای خدا گذاشتهام، برمیگردم کارامو نگاه میکنم. از خودم میپرسم، کارهایی که کردم برای خدا بود، یا برای دل خودم."
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که اسم هر دو دختر خود را همنام حضرت زهرا سلام الله علیها گذاشت...
🌷شهید سعید انصاری🌷
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
هروقت دلت گرفت
توی خیالت
یه خونه بساز بالای یه درخت
پنجره هاش روبه ماه
دلتو بسپار به خدا
فقط یادخداست که
دلتو آروم میکنه.
#خدا را صدا بزن
📿 #نماز اول وقت
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_شانزدهم
این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ...
اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ...
پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود
بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ...
- هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ...
- به کسی هم گفتی؟ ...
یهو از جا پرید ...
- نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ...
دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ...
- تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ...
با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ...
- اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ...
گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد
توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت...
اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ...
این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ...
👈ادامه دارد…
#نوشته همسر و دخترشان
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شاهد حاضر
دیدن احوالات و افکار اشخاص
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم جدید از شکار خودروهای ارتش رژیم صهیونیستی توسط القسام
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran