امام خمینی و کاپیتولاسیون.mp3
4.12M
🔸بخشی از سخنرانی حضرت امام(ره) در مورد کاپیتولاسیون مورخ چهارم آبان 1343 🔸
image_2018-04-22_11-58-49.png
1.17M
, غرفه فصلنامه 15 خرداد در نمایشگاه مطبوعات
🔸به یاد رادمردی از رهروان راستین امام 🔸
🔹رحمت و مغفرت الهی بر اسوه مقاومت، پایداری و دلاوری، حجت الاسلام و المسلمین، حاج شیخ جعفر جوادی شجونی، دلاور مردی که عمر شریف خویش را در راه مبارزه با ظلم و خودکامگی و استبداد و استعمار به پایان برد، و به راستی پیرو مکتب حسینی و رهرو راستین راه خمینی بود.
از بزرگترین ویژگی شجونی واعظ، صراحت و قاطعیت بود، با رژیم دیکتاتور و ستم پیشه شاه، ستیزی نستوه و خستگی ناپذیر داشت و زندان و شکنجه نتوانست او را از رسالت مقدس ظلم ستیزی باز بدارد و به سکوت و تسلیم وا دارد.
مبارزات شجونی بر پایه جو، غرض و منافع شخصی و... نبود. امروز می بینیم که برخی از کسانی که به ظاهر با رژیم شاه مبارزه می کردند و ادعا داشتند که ظلم و ستم او به ملت ایران را برنمی تابند، می بینیم امروز در برابر ظلم هایی که برخی از دولتمردان به ملت مظلوم ایران روا می دارند بی تفاوتند، دم فرو می بندند، سکوت می کنند و در برابر آن بی تفاوت می گذرند، لیکن شجونی قهرمان در برابر لغزشها، ستمها و نادرستی های برخی از دولتمردان هیچگاه دم فرو نبست و نشان داد که مبارزه او علیه رژیم شاه بر پایه جو، نبوده است، او به درستی می دانست آنهایی که با رژیم شاه از روی اعتقاد دینی و بر پایه ظلم ستیزی، به رویارویی برخاستند امروز نمی توانند، در برابر برخی از ستم هایی که بر مردم محروم ایران روا داشته می شود، بی تفاوت بگذرند. آنهایی که امروز ظلم ها و دستهای دولت فعلی را می بینند و سکوت می کنند و بی تفاوت نشسته اند ؛ آیا میتوان باور کرد که در دوران ستم شاهی به راستی دنبال ظلم ستیزی بوده اند . چگونه امکان دارد انسان آزاده که ظلم ها و جنایت های رژیم شاه را برنتافته است، امروز در برابر این دولت بی تفاوت بنشیند و یا از ستمگری ها و خودکامگی های دولت حمایت کند . این سکوت و بی تفاوتی به اصطلاح مبارزان دیروز یا از روی جوزدگی و خودنمایی بوده و یا ناخودآگاه به گونه ای پایشان به سیاست و مبارزه کشیده شده است و حضورشان در صحنه سیاسی براساس اعتقاد قلبی و دینی نبوده است. اما شجونی با رفتار، گفتار و کردار ارزشمند و پرافتخار خود نشان داد که با ظلم و ظالم که در هر لباسی باشد مبارزه ای آشتی ناپذیر دارد، نه با شاه و رژیم ستمشاهی پدر کشتگی داشته و نه با تازه به دوران رسیده ها خودپرست و قدرت طلب که با دروغ پردازی و پشت هم اندازی ها و حرام خواری ها به حقوق ملت تجاوز کرده و می کنند، عقد اخوت خوانده است
روح او شاد و راهش پر روهرو باد
عاش سعیدا و مات سعیدا🔹
🔸اسنادی که در پی می آید نمونه ای از فداکاری ها، رنج ها و مقاومت های واعظ متعهد شیخ جعفر شجونی می باشد.🔸
🔸سیاست آمریکا در قبال ایران در اسناد لانه جاسوسی🔸
🔹1. ما احتیاجی نداریم که روی مسئله اهمیت ایران برای غرب ایستادگی کنیم، کافی است بگوییم استقلال و ثبات ایران از هر چیز دیگری، حالا برای ما از زمان شاه بیشتر ارزش دارد.🔹
🔹2. ما میخواهیم برای ایرانی کار کنیم که میانهرو باشد و ناسیونالیستهای مخالف روحانیت، تسلط بیشتری در اداره مملکت، داشته باشند و در ضمن تا قبل از استقرار دولت جدید ما میتوانیم طریق نفوذ در ایران را امتحان کنیم. بایستی موقعیت توأم با اطمینان و احترام در ایران رواج دهیم. ما معتقدیم که بایستی حالا شروع به رفع مسایل دو طرف بکنیم و پیشنهادهای زیر را ارائه دهیم. ( از ساندرز به نیوسام شهریور 58)🔹
🔹3. مادامی که جهت سیاسی دقیق ایران اتخاذ نشده و مادامی که قدرت روحانیت توسط دیگر گروهها کم نشده، ما باید طوری رفتار کنیم که با جناح روی کار آمده، بتوانیم سازش کنیم و این در حالی است که یک پیوند محکم بتوانیم با دیگر گروههای مخالف سیاسی برقرار کنیم.🔹
🔹4. در این موقع حساس هیچ دولتی قادر نیست که حکومت ایران را سرنگون کند. پس باید از در مسالمت آمیز با ایران درآمد و به گسترش کارهای علمی کمک نمود. جلب عناصری در ارتش و گروههای میانهرو مذهبی که در آینده نقش حساسی خواهند داشت و جلب اعتماد رژیم در جهت کاهش عکسالعملهایی که در آینده به نوبه خود در ثبات موثر خواهد بود. 🔹
🔹5. در مدت زمان کوتاه میخواهیم همه مسائل گذشته حل شود و از هرگونه مجادله دوری شود. در این مدت ما یک معامله را با دولت موقت جدیدی که امیدواریم دارای قدرت موثر بیشتری شود خواهیم ریخت. ما میخواهیم در عرض این مدت سوءظن رهبران را برطرف و تا جایی که ممکن است با آنها طرح دوستی بریزیم.
با توجه به مشکلاتی که آمریکا در ایران دارد و شناخت موضع امام خمینی و مردم در مقابل آمریکا و استحکام انقلاب، به این نتیجه میرسد که این حکومت را نمیتوان از طریق معمول و آنچه که در کشورهای دیگر از طریق اشغال و کودتا عمل مینمودهاند سرنگون کند. لذا دست به طرح یک سیاست بلند مدت میزند تا بعد از چند سال بتواند دوباره سلطه سیاسی -اقتصادی خود را بر ایران حاکم کند.🔹
🔹6. مسایل مورد علاقه ما در ایران عبارت است از حفظ تمامیت ارضی ایران و استقلالش؛ دوم، حفظ و اداره کار صنعت نفت ایران؛ سوم، سیاست خارجی ایران که مانع از نزدیک شدن زیاد ایران به عناصر رادیکال غیر متعهدها میشود
( از نامه لینگن به وزارت امور خارجه 29 مرداد 58 )🔹
—------------------------------------------------ اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد اول، ص 69-70
🔸برگی از زندگی نامه میرزا ملکم خان🔸
🔹میرزا ملکم خان پسر میرزا یعقوب خان از ارامنه جلفای اصفهان بود. در ده سالگی رهسپار پاریس برای ادامه تحصیل شد. پدرش از جاسوس های انگلیس بود که تأثیر خود را بر پسر گذاشت. هیچ قرار داد استعماری وجود نداشت که ملکم خان در آن نقش نداشته باشد . قراردادهای استعماری که در سالهاى 1290 تا 1307 ق. بر ايران تحميل شد ملکم خان، با گرفتن رشوههاى كلان از كمپانىهاى انگليسى در بستن آن قراردادها، نقش دلال را ایفا کرد . در سال 1306 ق. در سومين سفر ناصرالدين شاه به فرنگ، ملكم او را وادار كرد كه امتياز لاتارى را در ايران به مدت 75 سال به يك كمپانى انگليسى بدهد و از اين بابت نيز از آن كمپانى 40 هزار ليره رشوه دريافت كرد. ملكم خان براى پيشرفت نقشههاى فراماسونرى در ايران، در سال 1281 ق براى ازدواج با دخترى ارمنى از مسلمانى سر باز زد و ديگر بار به آيين مسيحيت گرويد و طبق قانون ارمنىها مراسم عقد و ازدواج را در كليسا انجام داد.
از مهم ترین مشخصه ها برای شناخت ملکم خان، ارتباط وی با تشکیلات فراماسونری است. وی با به راه انداختن تشکیلات فراماسونری در ایران، به اسلام ستیزی برخاست. سازمان فراماسونری از نخستین پیامدهای موج غرب گرایی و روشنفکری در ایران بود. ملکم خان نیز مانند دیگر ماسون های قلم به دست به یک سلسله نگارش های ضد اسلامی و فرنگی مآبانه دست زد.
میرزا ملکم خان، نخستین سازمان فراموسونری در ایران را در سال 1237 ش به نام «فراموشخانه» بنیاد کرد. رهبریت این سازمان، به پدر او میرزا یعقوب خان واگذار شد. با پیدایش این سازمان، علما و روحانیان از آن جمله حاج ملا علی کنی به مبارزه با آن برخاستند. از این رو وی حکم به تکفیر ماسون ها داد و یورش به مرکز ماسون ها را رهبری کرد ؛ همچنین مردم مسلمان به دستور او آن مرکز را به آتش کشیدند . ناصرالدین شاه تحت فشار علما برای مبارزه با ماسون ها، کارگردان های آن را به ظاهر به خارج از ایران تبعید کرد اما ملکم خان به شکل پنهانی در ایران ماند و سازمانی گسترده به نام «جامع آدمیت» را بنیاد نهاد. این مجمع به طور پنهانی زیر نظر یکی از جاسوسان انگلیسی به نام «میرزا عباسقلی خان قزوینی» معروف به آدمیت فعالیت می کرد و از این درصدد اجرای طرح هایشان بر ضد اسلام و روحانیت برآمدند و در این راستا از هیچ ترفند و حیله ای کوتاه نمی آمدند.(1)🔹 —---------------------------------------------------— 1. سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج3، چ5، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1382، صص45-32
دکتر سید حمید روحانی
🔸حق حیات تنها از آن دلبستگان به برجام بی فرجام؟!!🔸
🔹خدعه و نیرنگ و دروغ پردازی و پشت هم اندازی، فریب کاری و جوسازی از خوی و خصلت ننگ بار تسلیم طلبان و بی وطنانی است که در کشور ما زیر عنوان فریبنده «اصلاح طلبان» بازیگر صحنه شده اند. و به این عنوان نان می خورند و کاسبی میکنند و آن روز که به قدرت دست یابند فاشیستی ترین و خودکامهترین حکومتها را برپا می کنند و در راه به دست آوردن قدرت و تداوم آن، کثیف ترین و پلیدترین روشها و شگردها را به کار می گیرند، به ظاهر از آزادی دم می زنند، مظلوم نمایی می کنند و برای آزادی قلم و بیان اشک تمساح می ریزند، از اعتدال و انصاف سخن می گویند، لیکن تحمل کوچک ترین انتقاد سازنده و دلسوزانه را ندارند، اگر جرئت و قدرت داشته باشند، دهان منتقدین را پر از سرب می کنند و اکنون که توان چنین جنایت های شاهانه و لیبرال منشانه را ندارند تلاش می کنند انتقاد کنندگان را با فحش و ناسزا: بی سواد، بی شناسنامه، دنیا ندیده، عقب مانده کودک های تازه به دوران رسیده و ... و... و... از صحنه بیرون برانند، قلم ها را بشکنند، زبان ها را ببرند و نفس ها را قطع کنند.
بررسی آمار و ارقام سانسورها و بستن و تعطیل کردن روزنامه ها و کارشکنی ها بر ضد سخنرانان آزادیخواه، غیور و پیروان راستین اسلام ناب محمدی (ص) که در این سه سال و اندی که از حکومت کثیف لیبرالیستهای تسلیم طلب می گذرد، از مجال این فرگرد بیرون است، لیکن آنچه بر خودم در این مدت گذشته است، بایسته است به صورت اشاره و گذرا بازگو شود:
به دنبال سخنرانی من در دانشگاه آزاد شیراز در تاریخ 5/3/93 رئیس دانشگاه و اساتید و دیگر مسئولان به جرم اینکه پای سخنرانی من نشسته بودند، از آن دانشگاه اخراج شدند و از آن تاریخ به دانشگاه های آزاد سراسر کشور بخشنامه شد که حضور من در آن دانشگاه ها برای سخنرانی قدغن است. از این رو، در تاریخ 1/8/93 از برگزاری یادواره شهدای دامغان که قرار بود در دانشگاه آزاد آن شهرستان برگزار شود، به رغم اینکه رئیس آن دانشگاه مجوز داده بود، برای جلوگیری از سخنرانی من، از برگزاری آن مراسم، ممانعت کردند و دانشجویان عزیز و غیرتمند، ناگزیر شدند آن مراسم را در جلوی آن دانشگاه برپا دارند، جایگاه بزنند، فرش پهن کنند، صندلی بگذراند و یادواره شهدای دامغان را با سخنرانی این حقیر در خیابان و بیرون دانشگاه برگزار کنند که ننگ و رسوایی این کارشکنی و بی فرهنگی هیچگاه از دامان آلوده سردمداران سانسورچی و دیکتاتور مآب دانشگاه آزاد اسلامی زدوده نخواهد شد. به دنبال آن، از برگزاری سخنرانی من در دانشگاه های آزاد، مشهد، نیشابور و چند دانشگاه دیگر جلوگیری به عمل آمد و هیچ فریادی نیز از خود باختگان و تسلیم طلبانی که همیشه برای آزادی قلم و بیان اشک تمساح می ریزند برنخاست.
اما اکنون که یک آقازاده فریب خورده و بی اراده را به علت اهانت او به ساحت مقدس حضرت رضا (علیه آلاف التحیه و الثنا) از سخنرانی در مشهد مقدس بازداشته اند، می بینیم چه جار و جنجالی به راه انداخته اند، قلم به مزدان واداده که در مکتب فاشیستی – امپریالیستی آمریکا و غربی ها درس جوسازی و حقه بازی آموخته اند، آه و فریاد راه انداخته اند که واویلا چه نشسته اید که آزادی و دموکراسی در معرض خطر قرار گرفته است!! رئیس جمهور که دیروز در راه دفاع از دزدان بیت المال و حرامخواران و تجاوزگران به حقوق محرومان تمام قد به صحنه آمد و با دستاویز اینکه کارشناسان، صاحب نظران و حقوقدانان باید به بررسی کارشناسانه بپردازند که چرا شماری از مدیران حقوق نجومی گرفته اند و نباید فوراً دار و درفش برپا کرد، اجازه نداد که دزدان تبهکار بیت المال مجازات شوند در این مورد یادش رفت که کارشناسان و حقوقدانان را به بررسی و ارزیابی کارشناسانه فراخواند تا بررسی کنند که ریشه این برخوردها و واکنشهای منفی در برابر یک آقازاده لیبرال منش که همچون پسر نوح اصالت خانوادگی خود را گم کرده است، چه می باشد و چه مشکلی در کار است، فوراً دستور پیگیری و تعقیب را صادر کرد. او در فرمان «به کار گرفتن دار و درفش» آورده است: «... اتفاقی که در شهر مشهد رخ داد مایه شرمساری است»!! باید از او پرسید آیا آنچه که در شیراز، دامغان و خیلی از جاهای دیگر رویداد که به دستور مقامات دولتی از سخنرانی غیرتمندان انقلابی و دلاورمردان اسلامی، جلوگیری به عمل آمد مایه افتخار است؟! آیا از دید او آزادی بیان برای کسانی است که زبان آمریکا را در دهان دارند و به غیرت و شرافت و عزت و استقلال وطن چوب حراج زده اند؟! آیا از دید او دفاع از ارزشهای اسلامی – ملی و انقلابی مایه شرمساری است اما سرسپردگی به شیطان بزرگ مایه افتخار است؟ آیا به نظر او در این کشور تنها وابستگان به آمریکا و دلبستگان به برجام بی فرجام حق حیات دارند؟!
زهی تأسف.🔹
🔸برگی از زندگینامه میرزا حسین خان سپهسالار 🔸
🔹میرزا حسین قزوینی ملقب به مشیرالدوله و سپهسالار در سال 1243 ق در مازندران متولد شد. وی فرزند میرزا نبی مازندرانی الاصل مشهور به قزوینی بود. همچنین میرزا نبی از آنجایی که در خدمت میرزا رکن الدوله پسر فتحعلی شاه دلاکی می کرد به دلاک نیز معروف بود.
میرزا حسین خان سپهسالار به علت پوشیدن لباس فراماسونری و تابعیت از لژهای فراماسونری به صورت بزرگ ترین خدمتگزار انگلیس درآمد. سپهسالار نخستین دولت فراماسونری را در ایران تشکیل داد. البته برای واگذاری این منصب سیاسی به وی، انگلیسی ها شرط و شروطی گذاشتند که او نیز بی هیچ قید و بندی پذیرفت. این شروط عبارت بودنداز: 1- حکومت انگلستان را در سیستان و بلوچستان به رسمیت بشناسد، زیرا استعمار انگلیس برای تسلط بر هند، از سیستان و بلوچستان به عنوان یک شاهراه استفاده می کرد که می خواست به آن رسمیت بخشد.2- قرارداد رویتر را امضا کند،3- ناصرالدین شاه را وادار سفر به فرنگ سازد تا او را مجذوب و شیفته فرنگ سازند و از این طریق راه دستیابی به امتیازات را در ایران هموارتر نمایند.
میرزا حسین خان سپهسالار با قبول این شروط به مقام صدارت ناصرالدین شاه رسید.
قبل از آنکه سپهسالار به صدارت برسد، انگلیس و روس ها امتیازات زیادی از ناصرالدین شاه گرفته بودند اما با روی کار آمدن سپهسالار تمام منابع حیاتی کشور به نام امتیاز بارون جولیوس رویتر به انگلیسی ها بخشیده می شود و ناصرالدین شاه به اروپا می رود و با آوردن افسران روسی، قزاقخانه ایجاد می شود و همچنین تمام شیلات را به روس ها اجاره می دهد. (1)
لرد کرزن راجع به دوستی سپهسالار و انگلیس چنین می نویسد:«شوق و شعف برای دوستی با انگلیس، صمیمیت و وفاداری نسبت به دولت انگلیس هیچ وقت به این درجه در ایران بالا نرفته بود که در زمان صدارت میرزا حسین خان سپهسالار بالا گرفت.» (2)
اعتماد السلطنه در کتاب خلسه خود آورده است:«سپهسالار برای دادن امتیاز رویتر پنجاه هزار لیره و ملکم هم همینطورها از انگلیس ها رشوه گرفته اند.» (3)
با امضای قرارداد رویتر موج مخالفت در ایران به رهبری علما و حاج ملا علی کنی بالا گرفت. در نتیجه با بازگشت ناصرالدین شاه از اروپا و با دریافت نامه علما در بندرانزلی، سپهسالار را از صدارت عزل کرد.
به این ترتیب اعمال سپهسالار باعث شد جای پائی برای بیگانگان در داخل ایران فراهم شود و بعد از آن امتیازات بی شماری از ایران گرفته شود.🔹
—-------------------------------------------------------------------
1 . برگرفته از سخنرانی دکتر سید حمید روحانی، 25/5/1395
2 . ابراهیم تیموری، عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، تهران، اقبال1332، ص52
3 . همان، ص52
♦️آفتاب آمد دلیل آفتاب♦️
🔹در تاریخ 3 آذر ماه آقای دکتر سید حمید روحانی طی یادداشتی این پرسش را مطرح کرد که آیا آزادی بیان تنها از آن کسانی است که زبان آمریکا را در دهان دارند و به گونهای سخن میرانند که مورد خشنودی شیطان بزرگ باشد؟
به دنبال آن، سخنرانی آقای روحانی در دانشگاه پردیس قم و دانشگاه اصفهان به جهاتی لغو شد و همچنین سخنرانی ایشان در شهرستان رفسنجان و در روز دانشجو با جار و جنجال تسلیم طلبان فاشیست مواجه شد. فاشیستها در دانشگاه ولیعصر رفسنجان تلاش کردند سخنرانی جناب روحانی را به هم بزنند لیکن به علت هوشیاری و مقاومت دانشجویان آگاه آن دانشگاه ناکام ماندند و ناگزیر جلسه را ترک کردند. اینجاست که آشکار میشود که از نظر برخی دولتمردان و عناصر تسلیم طلب آزادی بیان و قلم تنها برای کسانی است که رو به قبلهگاه کاخ سفید به نیاز ایستادهاند زبان آمریکا را در دهان و قلم آمریکا را در دست دارند آفتاب آمد دلیل آفتاب .
این نکته نیز در خور توجه است که جناب سعید حجاریان خوابنما شده است که سید حمید روحانی به رئیس جمهور گفته « شما انگلیسی هستید » ضمن تکذیب این ادعا لازم است دستگاه قضایی نامبرده را به جرم اشاعه اکاذیب تحت تعقیب قرار داده و روزنامه ایران را که این دروغ را انتشار داده است طبق قانون مطبوعات تحت پیگرد قانونی قرار دهد. 🔹
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (1)🔹
🔸زندگی در یک محیط پر زرق و برق و مرفه 🔸
🔹... من « قدس ایران » در شناسنامهام خدیجه ، فامیلی ثقفی متولد 1292.ش در صبح دوم ربیع آلاخر 1333.ق در ناحیه 9 تهران در خانواده مرفه به ثمر رسیدم که از طرف پدری همه از علمای درجه اول محسوب میشوند... جد اول، مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم کلانتر ... جد دوم مرحوم حاج میرزا ابوالفضل ثقفی تهرانی... و پدرم... آقای حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی که مردی فاضل، ادیب و اهل علم میباشد... از طرف مادری... تا سه پشت وزیر بودند البته در زمان ناصرالدین شاه میرزا کریم خان- وزیر داخله، غلامحسین خازن الممالک - وزیر خزانه، میرزا هدایت الله- مستوفی خزانه ... مادرم دختر خازن الممالک است که ... اورا « خازن الملوک » نامیدند.
من از طفولیت پیش مادر بزرگم دختر میرزا هدایت الله و زن خازن الممالک که نامش خانم مخصوص بود بزرگ شدم. او ثروتی سرشار و دارای املاک فراوان ... بود. زندگانی پرزرق و برق و بریز و بپاش و ولخرجیهای عجیب و غریب و مرفه داشت ...
من با اولین خواهرم یکسال، و تقریباً همینطور با آخری با کمی تفاوت، اختلاف سنی داریم. از نظر لباس و لوازم مدرسه و زینت آلات، بسیار اختلاف داشتیم، چرا که من پیش مادربزرگم زندگی میکردم و آنها نزد پدر و مادر، من یکدانه مادربزرگ بودم ... بیشتر لباسهای من و همیشه کفشهای من خارجی بود و مال آنها از ایران عزیز خودمان بود، من همیشه کفش شیک «گیو» میپوشیدم که قیمتش در آن زمان 6 تومان بود. همیشه چادر سرم اطلس بود... من وقتی در کوچه بودم هر چیزی اراده میکردم فوراً خریده میشد هر چه بود و هر چه قیمت داشت. 🔹
—----------------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 11-12 و 16
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (2)🔹
🔸ماجرای خواستگاری🔸
🔹... امام تا بیستوشش سالگی در قم به تنهایی مشغول تحصیل بود و بههمان مقدار پولی که از خمین برایش میرسید قناعت میکرد و شهریه آقایان را قبول نمیکرد و تا آخر هم قبول نکرد دوستی داشت ...[ به نام ] آقای سید محمد صادق لواسانی و برادر بزرگش آقای سید احمد لواسانی [ که] از دوستان پدرم بودند. اقای سید محمد صادق لواسانی از آقا سئوال میکند چرا ازدواج نمیکنید؟ جواب میشنود از خمین میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی میگوید: دختر آقای ثقفی... همسر آقای سید احمد لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا ... دیده بود. وقتی آقای سید محمد صادق لواسانی میگوید دختر آقای ثقفی، به قول خود آقا گویی آقا مهر محبت به دل او میخورد... روزی آقای سید احمد لواسانی آمد پیش پدرم و اظهار میل خودش و آقا روح الله را مطرح نمود یعنی برای ایشان خواستگاری کرد ...
خوب فکر کنید دختری که این گونه زندگی کرده است چگونه زن طلبهای میشد که از نظر معیشتی به اصطلاح هشتش گرو نه بود ... دختری که با آن روش پرورش یافته است با طلبهای از قصبه دور افتاده خمین کجا و تهران کجا! ... بالاخره مسئله خواستگاری طرح شد، آقا یعنی امام سیدی بود ساده و بیآلایش، دارای عمامه با نعلینی کهنه و لباسی از کرباس، قیافه معمولی و لاغر ( اول بار او را اینگونه دیدم ) آمده بود تا دختری با آن خصوصیات را که اشاره کردم ببیند و بپسندد.🔹
—----------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 21-28
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (3)🔹
🔸خوابهای بیدار کننده🔸
🔹... خواستگاری ده ماه طول کشید. من در این مدت خوابهای بسیار دیدم که به شرح سه خواب میپردازم ... خواب دیدم در خانهای کوچک اتاقی است که سه مرد در آن نشستهاند و روبروی ان نیز اتاقی که من و یک زن کامل که چادر مخصوصی داشت در آن بودیم... زن کامل... به سوالهای من که از پشت شیشه اتاقمان مشغول نگاه کردن به مردها، در اتاق روبرو بودم، جواب میداد. پرسیدم اینها چه کسانی هستند؟ گفتند« روبرویی پیغمبر (ص) است که عمامه مشکی دارد، در کنارش امیرالمومنین (ع) که شال سبز بر سر بسته است و طرف دیگر امام حسین (ع) که او هم عمامه مشکی دارد. من شدیداً خوشحال شدم و با همان حال پرسیدم پس اینان پیغمبر و امامان من هستند؟ با تلخی گفت؟ «تو که اینان را قبول نداری»! در حالی که مشت بر سینهام میزدم با تشر پاسخ دادم : چه میگویی؟ آنان را شدیداً دوست دارم و خود را از امت آنان میدانم و هرچه گفتهاند گوش دادهام و به هرچه بگویند گوش میدهم. در همان حال از خواب بیدار شدم... صبح آن شب خواب را تعریف کردم. خانم مخصوص گفت: دختر جان از قسمت نمیتوان بگریزی، سید روحالله سیدی است واقعی و آدم با حقیقتی است و مخالفت همه ما باعث شده است تا آنها را در خواب ببینی و واسطه شوند که قبول کنی. آنان بهوسیله آن زن کامل توانستهاند به تو بفهمانند که دوری از سید روح الله دوری از آنان است و اضافه کرد که من تصمیم گرفتهام دیگر حرفی در مخالفت نزنم....
خواب دیگر... دیدم مرد عربی دهانه شتر را در مقابل منزلمان گرفته است، من از منزلمان بیرون آمده و بر شتر - که به حال نشسته بود – سوار شدم و آن مرد عرب شتر را بلند کرد و حرکت کردیم در حالی که افسار شتر دست مرد عرب بود. همه فامیل: مادر، مادربزرگ، عمه، خاله و بقیه همه مرا بدرقه کردند...
خواب سوم: ... حضرت زهرا را خواب دیدم که امام حسین (ع) را به دستم داد و بسیار با مهربانی با من برخورد کرد و کاسهای از شربت برایم آورد که مادر بزرگم در تعبیر این خواب نیز باز گفت: عروس زهرا شدی ...🔹
—-------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 39-42
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (4)🔹
🔸سکوت، علامت رضا🔸
🔹... صبح بود، در زدند، آقاجانم بود، بدون اطلاع آمده بود، خیلی گرفته و ناراحت. من و خانم مامانی (مادربزرگم) با خوشرویی از ایشان استقبال کردیم. بعد از کمی استراحت شروع کرد به اینکه آقا سید احمد لواسانی از قم آمده است، برای بار پنجم ... نه ماه است که این جوان را معطل کردهاید و بلاتکلیف گذاشتهاید. سید روح الله گفته است که از این مورد بگذرد. دیگر ازدواج نخواهد کرد ... او عکس داماد را هم با خودش آورده بود. آخر یکی از حرفها این بود که ما داماد را ندیدهایم... عکس را دست من داد ... پس از حرفهای پدرم من به خاطر شرم و احترامی که از پدرم میگرفتم هیچ نگفتم و سرم را زیر انداختم و مادر بزرگم ساکت ماند. زیرا یک ساعت بیشتر نگذشته بود که پیش از آمدن پدرم خواب حضرت رسول و امیرالمومنین و امام حسین ( علیهم السلام ) را برایش نقل کرده بودم و او هم تعبیر کرده بود، ساکت ماند ... آقاجانم دست دراز کرد و شیرینی که برایش آورده بودم قطعه کوچکی از گز را در دهان گذاشت و رو به مادر بزرگم کرد و گفت: به خاطر رضایت شما دهنم را شیرین میکنم ... این را گفت و رفت. رفت و سکوت بر خانه حکمفرما شد ...🔹
—---------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 43-44
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (5) 🔹
🔸در مراسم خواستگاری رسمی بر من چه گذشت🔸
🔹... چیزی نگذشت که آقا سید احمد و داماد و دو برادرش آقای پسندیده و آقای هندی راهی تهران شدند، شب اول رمضان بود. از زنهای طایفه داماد خبری نبود چرا که خانم آقای پسندیده و همشیره داماد، هر دو وضع حمل کرده بودند و نمیتوانستند سفر کنند و مردها هم معطل نشده بودند و بدون خبر ما وارد تهران شدند و با خود مقداری وسایل عقد آورده بودند آن هم به سلیقه؟ چند مرد روحانی که خود داستانی بود!
... روز دوم ورود آقایان بود که پدر و مادرم کارگرشان آقا ذبیح الله را عقب من فرستادند که امشب میهمان داریم بیایید ... برای رفتن به منزل پدرم مهیا شدم. من هیچگاه تنها از منزل بیرون نمیرفتم، با کارگرمان یا به اصطلاح آن روز «نیمچه خانم» که مرتبهاش بیشتر از خدمتگذار و کمتر از خانم بود با من همراه میآمد. «نیمچه خانم» که اسمش سلطنت خانم بود در درشکه پهلوی من نشست و آقای ذبیح الله هم پهلوی سورچی نشست و مرا همراهی کردند... وارد که شدم فهمیدم قضیه از چه قرار است نمیدانم چه بگویم، چه حالی پیدا کردم ! با بهت زدگی بیاختیار نشستم، هر یک از اهل خانه میآمدند مرا نگاه میکردند و میرفتند و همه منتظر بودند که چه عکسالعملی از من سر میزند ...🔹
—-------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 50-52
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (6 )🔹
🔸تنها آراستگی داماد، اتکا به نفس🔸
🔹... با تمام ایراداتی که به این کار داشتم در یک لحظه خودم را به خدا سپردم و فهمیدم باید تسلیم تقدیر الهی شد و تابع محض بود و خودم را تسلیم تقدیر و سرنوشت نمودم تا ببینم با من چگونه رفتار خواهد کرد. مادر و خواهرانم اصرار داشتند که من داماد را ببینم با خود میگفتم چه ببینم و چه نبینم همین است که هست ولی آنان اصرار داشتند... با خود فکر میکردم آنکه آن همه اصرار دارد حتماً خود را آراسته و لباس خوب پوشیده است ولی با کمال تعجب او را سیدی ساده و بیآلایش، دارای عمامه، قیافهای معمولی معمولی، لاغر، زرد رنگ، سبزه و عبایی کهنه، تو گویی میهمان ما برای مجلس درس مهیا شده بود نه مجلس خواستگاری با دختری با آن خصوصیات، آن هم بعد از از ماهها اصرار و انکار، تنها چیزی که به راحتی میشد در سیمای داماد یافت، اتکاء به نفس بود و بس. پنداری همه چیز را هیچ میانگاشت و این را به راحتی میشد فهمید ... نه قدرت نه گفتن داشتم و نه قدرت «آری» . درست یادم است که زانوهایم را در بغلم گرفته بودم و در کنار اتاق مظلومانه نشسته بودم، نمیدانم چه فکر میکردم ...🔹
—---------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی ( همسر امام ) ص 52-53
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (7 )🔹
🔸اجرای عقد در حرم حضرت عبدالعظیم🔸
🔹... فردای آن روز به محل سکونت خودم یعنی منزل مادربزرگم برگشتم... پس از چند روز مادر بزرگ و مادر مشغول تهیه جهیزیه شدند و آقا سید احمد [لواسانی] مشغول تهیه، خانه کوچکی را در کوچه میرزا محمود وزیر در خیابان امیر کبیر، نزدیک سهراه امین حضور اجاره کردند و یک قطعه فرش مستعمل دوازده متری که برادر داماد با خود از خمین آورده بود – همان که بعداً سالهای سال فرش اتاق ما بود – در اتاق نزدیک درب منزل انداختند ... همان اتاقی بود که عیناً در خواب دیده بودم. که شرح آن گذشت. دو اتاق دیگر هم با جهیزیه من مرتب شد. زمستان بود و ماه بهمن. جهزیه نسبتاً مفصلی داشتم... روز هشتم ماه رمضان 1348 بود که آقاجانم مرا صدا زد و گفت به من اجازه بده تا آقا سید احمد را وکیل کنم بروند حضرت عبدالعظیم و در آنجا صیغه عقد را جاری کنند... اول جواب ندادم. دوباره گفتند آقایان معطلند. گفتم وکیل هستید... برادر بزرگ داماد یعنی آقای پسندیده هم از طرف داماد وکیل بود. من 16 ساله بودم و آقا 28 ساله عقد در حرم حضرت عبدالعظیم خوانده شد و تا شانزدهم ماه مبارک رمضان خانه مهیا گردید ...🔹
—-------------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 54-55
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (8 )🔹
🔸خوابی که تعبیر شد🔸
🔹... مجلس عروسی برپا شد. حدود 60-70 نفر عروس را با چند سواری به منزل داماد بردند و آقاجانم برای دست به دست دادن آمدند. در آن زمان مرسوم بود یکی از محارم مخصوصاً پدر داماد یا عروس که از محارم بودند دست به دست میدادند. در آن شب بود که من برای اولین بار او را رو به رو دیدم و او مرا. فردای آن شب بود که متوجه شدم این همان خانهای که در خواب دیدم و این همان اتاقی است که پیغمبر (ص) و امیر المومنین (ع) و امام حسین (ع) را در عالم رویا دیده بودم، حتی همان در و پنجره است، حتی پرده همان پرده است .. باور کنید درست همان بود، هیچ فرقی ولو جزیی با آنچه در خواب دیده بودم نداشت ...🔹
—----------------------------------------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 56
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش (9 )🔹
🔸عروس در ماشین باری🔸
🔹... روز چهاردهم فروردین 1309 ه.ش ... ماشین باری سیمی که شرحش رفت اجاره شده و من برای اولین بار بود که با چنین ماشینی مسافرت این چنینی میکردم چرا که قبلاً با سواری میرفتیم. وسط ماشین جهزیه مرا ریختند و روی صندلیهای باریک ما را نشاندند، عده دیگر هم سوار شدند و بدین ترتیب... به سوی شهرستان غبار گرفته قم حرکت کردیم. تا حسنآباد گریستم، ناله کردم و گلوله اشک از چشمم روی لباسم میریخت ، نمیدانم این همه اشک را از کجا داشتم! به حسنآباد که رسیدیم یعنی سه ساعت گریه کردن، آقا گفت « بس است دیگر، تحمل داشته باش » ساکت شدم و تا قم که هشت ساعت راه بود، بغض کردم و گلویم از شدت بغض درد گرفت ... 🔹
—------------------------------------------—
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 62-61
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (10)🔹
🔸در سالگرد عروسی یک پسر دو ماهه🔸
🔹... وارد منزل آقا سید احمد [لواسانی] شدیم. من با زن آقا سید احمد روی دوستی او با مادرم آشنا بودم، او با خوشرویی از ما استقبال کرد. من ذاتاً [خون] گرم و خوش برخورد هستم، نارحتیها را هضم میکنم. من هم با او گرم گرفتم... او هم زن جوانی بود ولی یازده سال از من بزرگتر بود. یک هفته در منزل آنها ماندیم تا یک خانه در خیابان ارم از آقا رحیم صفوی اجاره کردیم. این خانه حیاط نسبتاً بزرگی داشت و دارای چهار اتاق بود ... در اولین نامه برای مادرم نوشتم: اگر چه به غربت گرفتار شدم و غم دوری شما آزارم میدهد. اما دوست خوبی [آقا را] پیدا کردهام و آقا برایم خانهای با صفا اجاره کرده که چهارده گونه میوه دارد، برای من ناراحت نباشید. آنگاه میوهها را شمردم: انگور، انجیر سیاه و زرد، انار، هلو، به، گلابی، سیب، آلبالو، آلوزرد و ...
پسر اولم مصطفی، در این منزل متولد شد. ( بیست و یکم رجب سال 1349 ه.ق برابر با بیست یکم آذر 1309 ه.ش ) به این ترتیب در ماه رمضان سالگرد عروسیام یک پسر دو ماهه داشتم و دیگر خودم را تا آخر تنها ندیدم. آقا به اعتبار اسم پدرش و خواسته من نام فرزندمان را مصطفی گذاردیم ...🔹
—------------------------------------------—
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 62-63-64
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (11)🔹
🔸زندگی طلبگی و تنگی معیشت🔸
🔹... بعد از این منزل به خانه دیگری در گذر عابدین نزدیک تکیه عشقعلی رفتیم. اجاره این منزل ماهی پنج تومان میشد که اندکی برای آقا زیاد بود. ما در خانه کوچکمان وضع طلبگی داشتیم. آقا در خمین مختصر ملکی داشت که به همان بسنده میکردیم و سعی میکردیم خودمان را محتاج نشان ندهیم. ماهی بیست تومان عاید ملکی، و از هیچ آقایی شهریه قبول نکرد. میخواست با همین مقدار زندگی کند و زیربار هیچ مرجعی نرود. از اول مناعت طبع داشت و تا آخر هم از کسی پولی برای گذراندن زندگی قبول نکرد. عاید ملکی هم مرتب نبود که لااقل بتوانیم روزمره حساب کنیم و بدانیم که چه زمانی پولی میرسد... باید شش ماه با سختی و قرض زندگی میکردیم تا مقداری گندم در خمین بفروشند و سهم ما برسد و قروض ما ادا شود. آنان که در خرج و دخل اهل نظر بودند معتقد بودند که اگر ماهی پنجاه تومان داشتیم میتوانستیم یک زندگی معمولی داشته باشیم زیرا غیر از خودمان و بچه یک کارگر زن هم داشتیم که برای کمک به من از تهران آمده بود. کرایه خانه را باید میپرداختیم و خرج لباس و سایر برجها را هم که اضافه کنی با ماهی پنجاه تومان یک زندگی بخور و نمیر را میتوانستی اداره کنی و ما فقط حدوداً به طور متوسط ماهی بیست تومان، سی تومان کم داشتیم و در سختی زندگی میکردیم. اکثراً نسیه خریداری میکردیم پول که میرسید قروض را میپرداختیم. قرض بقال، عطار، قصاب، نانوا. درست یادم نیست، چند مغازه دیگر را هم به آن اضافه کنید از همه نسیه میآوردیم. قصابها در آن زمان چوب خط داشتند علی الظاهر کسی در این زمان از چوب خط خبر ندارد، چوبی که در مقابل هر دو سیر و نیم گوشت علامتی بر آن نقش زده میشد، چرا که سواد نبود و کاغذ و قلم فرع سواد است ...🔹
—------------------------------------------—
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 65-66
🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (12)🔹
🔸تلخیها را به ما چشانید تا شیرینی آزادگی را بچشیم🔸
🔹... اگر تهیدستی آقا روح الله را در آن روزها شرح دهم باعث تأثر میگردد. گرچه مقدار زیادی از وضع سختمان را در آن ایام، فراموش کردهام ولی یادم میآید در یک زمانی پول شیر برای فرزندان نداشتیم، امروز را موکول به فردا میکردیم و فردا را به پس فردا ... یک چارک (1) شیر پنج شاهی (2) بود ولی متاسفانه پنج شاهی در بساط نبود... فرزندمان گرسنگی میکشید و ما پنج شاهی نداشتیم ولی با تمام این احوال آقا زیر بار شهریه نمیرفت، حاضر بود بچهاش گرسنگی بکشد حتی شیر نداشته باشد ولی از کسی پول و شهریه نگیرد، آن هم شهریهای که همه طلبهها و فضلا میگرفتند اگر او از همه آقایان و مراجعی که شهریه میدادند میگرفت به ده تومان میرسید و وضعمان خیلی خوب میشد. او تلخیها را به ما چشاند تا شیرینی آزادگی را بچشیم و من صبر را پیشه خود ساختم تا او حاج آقا روحالله باقی بماند، خلاصه آنکه سختی و مشکلات را به زانو در آوردم. بچه گرسنه بود و پول برای خرید شیر نبود و من هم شیر نداشتم، هردو بر این توافق کردیم که از غذاهای خودمان به بچه بدهیم ، که متأسفانه بعضاً مریض میشدند. میرفتیم نزد حکیمی بهنام میرزا علینقی که نسخههای از قبل تهیه شده و نوشته داشت و زیر تشک گذاشته بود ... این هم طبیب بچههایم بود! ...🔹
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 67
—---------------------------------------—
1_ یک چارک : ده سیره است، 40 سیر یک من و یک من سه کیلو میباشد.
2_ یک شاهی مساوی با 50 دینار و بیست شاهی معادل یک قران بود. قران در دوره قاجاریه و اوایل حکومت پهلوی واحد پول ایران بود که بعداً به ریال تغییر یافت.
ایده سازش و کرنش در دولت روحانی.mp3
5.35M
🔹دکتر سید حمید روحانی در دانشگاه تهران بمناسبت روز دانشجو 93/9/16🔹