اللّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطمةَ و اَبيها و بَعلِِها وَ بَنيها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فيها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُك اهل ولا چو رو به سوي خدا كنند،اول براي يوسف فاطمه دعا كنند. دعاي فرج امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف رو همه با هم زمزمه مي كنيم: اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكي وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِي الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ.

قلب حضرت رو از ما راضي و خوشنود بگردان🤲

خدايا فرج امام زمان(عج) ما را برسان🤲

چشمان آلوده و گنهكار ما رو به ديدار حضرتش روشن و منور بگردان🤲

دستان آلوده و گنهكار ما رو به ضريح شش گوشه اباعبدالله الحسين عليه السلام برسان🤲

رهبر مارو در سايه لطف آقا امام زمان(عج)مصون و محفوظش بدار🤲

خدايا چنان كن سرانجام كار،كه تو خوشنود باشي و ما رستگار🤲

خدایا آخرین کلام ما در این دنیا و اولین کلام ما در آن دنیا را نام زیبای خانوم حضرت زهرا س قرار بده🤲

بزرگواران دعا کنید عاقبت بخیر بشیم در آخرین لحظات آخر عمرمون .... راه سختی داریم پیش رو 😭😭😭

یادم افتاد به داستان زبیر

زبیر چهارمین پنجمین نفری بود که با پیامبر بیعت کرد

و در تمام جنگها با پیامبر و حضرت علی شمشیر زد و سردا جنگهای اسلام بود

اما آخرین روزهای عمرش وقتی حضرت علی میخاستند بیت المال را مساوی بین مردم تقسیم کنند

پسرش اومد گفت پدر خبر داری تو که سرداری با مردم عادی یه جور سهم میبری ....

خلاصه پسر به پدر گفت بیا فقط خودت را بین معترضین نشون بده نمیخام که بجنگی در برابر علی ع...

زبیر گفت من جنگ نمیکنم فقط میام بین مردم ....

وقتی که رفت جلوی سپاه علی ع میدونستند که امام علی جنگ رو شروع نمیکنند...

زبیر رفت جلوی سردار سپاه امام علی فقط به قصد ایستادن که پیش خودش گفت اگر نزنم میگن زبیر پیرو ناتوان شده ....

وقتی تن به تن جنگید و اون فرد را کشت جنگ شروع شد .....

زبیر رفت تا آخر جنگ پشت خیمه ها ..

وقتی جنگ تمام شد ...

امام علی ع دنبال یه نفر دیدند میگردنند...

نه توی شهدا بلکه توی سپاه دشمن ....

تا اینکه رفتن پشت خیمه ها و زبیر را پیدا کردند ...

و نشستند بالای سرش و زار زار گریه کردند و گفتن حیف تو بود اینطوری بمیری ....