✨﷽✨
«مـوعظه شـیــ🔥ــطان»
🌹پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!
نوح گفت : چه حقی؟!خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!
▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید! نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟!
🔻ابلیس گفت :در سه جا مراقب حيله من باش!
➊👈هنگامی که خشمگین شدی!
➋👈هنگامی که بین دو نفر قضاوت می کنی!
➌👈هنگامی که با زن نامحرم خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست!
در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد.
📚بحارالانوار ج۱۱ ص۳۱۸
@iranjan60
✨﷽✨
🔴حرام شدن بهشت بر چند گروه
🌹خداوند بهشت را بر چند طايفه حرام كرده است:
▪️1 - شراب خوار.
▪️2 - رباخوار.
▪️3 - غيبت كننده.
♨️عده اى كه دور هم مى نشينند، غيبت مؤمنى را مى كنند تمامشان لاشخور (خوردن گوشت برادر مسلمان)هستند و لاشخور را در بهشت راه نمى دهند.اگر مى خواهى جزء لاشخورها نباشى تا در مجلسى كه نشسته اى، اگر كسى اسم مؤمنى را برد، تا خواست عيبى برايش بگويد، زود برخيز و بگريز، تا مى توانى جلويش را بگير.
✅اگر چنانچه جلوى غيبت را گرفتى، خداوند هزار باب شر به رويت مى بندد، اگر جلويش را نگرفتى و كمكش كردى، خدا هم تو را 70 برابر غيبت كننده عذاب مى كند...
📚منبع :قصص الله يا داستان هايى از خدا مؤلف:قاسم و احمد ميرخلف زاده
@iranjan60
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
🍂 تفسیر زیارت عاشورا 🍂
⚫️ اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ) الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ
😒 اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ
✅ هر چند مراد از این چهار نفر معلوم است، ولی در اینجا قصه ی ظریفی است.
🌺 سیدِ محقق شهید ثالث، قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المومنین در ذیل ترجمه شیخ الطائفه ابومحمدبن الحسن الطوسی ایراد کرده است که بعضی از مخالفان به گوش خلیفه ی عباسی رسانده که او و اصحاب او، صحابه را لعن و نفرین می کنند و کتاب مصباح که دستور اعمال سنت متجهدان ایشان است، بر آن گواهی می دهد.
خلیفه، شیخ و کتاب را خواست و توضیح طلب کرد، شیخ منکر شد و منظور اول ظالم را قابیل، ثانی را عاقد کشنده ی ناقه ی صالح، ثالث را قاتل یحیی بن ذکریا و رابع را ابن ملجم مرادی معرفی کرد.
🔴 زائر در این جا برای چندمین بار رده های ستادی کفر را مطرح کرده و از آنها بیزاری می جوید و لعن و نفرین، برایشان آرزو می کند.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🔹 متن زیارت عاشورا
🔻 قسمت شانزدهم 🔺
✍ @iranjan60
❤️ هدیه برای سلامتی #جانبازان عزیز
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🕊🍂
🍂
🕊 #سبقت_صادق
🌺 صادق علاقه زیادی به رشته تحصیلی من نداشت، اما بعد از ازدواج خیلی تشویق کرد تا ادامه تحصیل دهم، خیلی علاقه داشت من پیشرفت کنم، با اینکه فوق لیسانس را در شهر دیگری قبول شده بودم، اما اصرار کرد که حتماً بروم و نگذارم درسم نیمه تمام باقی بماند.
☺️ اهل خرید کادوهای بی مناسبت و سورپرایز کردن بود.
😅 حتی یک بار من سالگرد عقدمان را فراموش کرده بودم، اما صادق همیشه حواسش به مناسبت ها بود.
📆 سال گذشته (۹۳ یا ۹۴) هم یک روز مانده به تولدش اتفاقی یادم افتاد و جشن تولد هول هولکی برایش گرفتم.
😍 وقتی کیف پول هدیه تولدش را بهش می دادم، او هم یک ادکلن به مناسبت تولد خودش به من هدیه داده و من را واقعاً غافلگیر کرد.
💠 یکی از بهترین اخلاق های صادق این بود که هیچگاه نه نمی گفت، مثلاً وقتی با تمام وجود خسته از سر کار به منزل می آمد، حتما هر روز من را بیرون می برد، ما برنامه هفتگی و ماهانه داشتیم و به همه جا می رفتیم.
از لاله پارک و بازار گرفته تا گلزار شهدا! هر چند حضور در برخی از این مکان ها برای شان سخت بود، اما به خاطر من می پذیرفتند و اصلاً نه نمی گفتند.
@iranjan60
✍ #راوی : همسر شهید
🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊ #مدافع_حرم
💞 زندگی مشترک صادق
🔻قسمت پانزدهم🔺
🍂
🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
🕊 #اسلام_تماشاچی_نمیخواهد
🤔 یادم میآید یک روز در یکی از تظاهراتهای نزدیک میدان انقلاب تیری به صورتش خورد.
✅ البته خود تیر نخورده بود گویا تیر به دیوار خورده و برگشته و تکهای از آن به صورتش اصابت کرده بود.
آن شب من با همسرم، احسان را به بیمارستان بردیم تا به جراحت صورتش رسیدگی کنند.
😓 روی من خیلی فشار بود چون نمیخواستم مادر و پدرم این موضوع را متوجه شوند. میدانستم روی این کارهای احسان حساس هستند.
⚠️ اما بالاخره آنها موضوع را متوجه شدند و تصمیم گرفتند هرچه سریعتر احسان را پیش برادرم بفرستند.
🌺 احسان گفت که تصمیم دارد کاری را شروع کند و مستقل شود اما آنها قانع نشدند و بسرعت کارهایش را انجام دادند تا او از این فضا دور شود.
@iranjan60
✍ #راوی : خواهر شهید
🍃🌹 #شهید_احسان_الله_قاسمیه
✊ #دفاع_مقدس
🔻قسمت نهم🔺
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
🍂 تفسیر زیارت عاشورا 🍂
🌹 اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُلِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی
🌹 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِوَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
آنگاه باید به سجده رفت و خداوند را به شکرانه ی فیض بزرگ زیارت و معرفت و شناخت ائمه و معصومین و انتخاب راه، سپاس گفت؛ سپاس و حمدی که اختصاص به شکر کنندگان واقعی دارد.
💫 زائر در این لحظه که اوج درک و دریافت فیوضات ربانی است از یادآوری این مصیبت بزرگ غافل نمی ماند تابه درک عالیه معصومین نائل گردد وشفاعت آنان را به عنوان بالاترین پشتوانه در ورود به جهان آخرت همراه داشته باشد و بتواند ثابت قدمی خود را اثبات نماید.
او خلوص، پاکی و صداقت خودرا به منشاء پاکی ها مربوط می کند و با حسین (ع)، اصحاب، همراهان و بذل کنندگان جان در راه معشوق (راه امام شهید) همراه می گردد و آخرین درود خویش را به برکت این همراهی نثار می کند. که بر او سلام باد.
💠 قدم صدق در اینجا، پای و سابقه فضل است که چون انسان به این راه رود به صدق ارادت و حق عقیدت در دنیا و آخرت، رستگار خواهد بود و باید این رستگاری را در امتداد خط سرخ شهادت بجوید و ادامه دهنده ی آن باشد.
😍 امید که خداوند ما را هم به لطف و کرم خود امیدوار نماید و اعمال خالصی برای ما روزی نموده و آن را ذخیره ی آخرتمان قرار دهد. بحق حسین (ع) که به یاد و مأتمش این جریده ی ناقص نگاشته شد.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🔹 متن زیارت عاشورا
🔻 قسمت هفدهم (آخر) 🔺
✍ @iranjan60
❤️ هدیه برای سلامتی #جانبازان عزیز
🌹 التماس دعا
💫 #اللهم_الرزقنا_توفیق_الطاعه
✨ #اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
🕊 #اسلام_تماشاچی_نمیخواهد
🌹 احسان رفت و مهندسی برق خواند اما بعد از پیروزی انقلاب با برادرم هردو به ایران برگشتند.
😦 از برگشت آنها ما همه خیلی شوکه بودیم چون در آن زمان خیلی از جوانها در آرزوی موقعیت آنها بودند.
✅ به هر حال آمده و آماده کار بودند. احسان در بیت امام (ره) و محسن در جهاد سازندگی مشغول کار شدند.
😊 احسان در بیت روزهای خوب و درخشانی داشت که مورد توجه بود. او به عنوان فرمانده گردان آن زمان جزو تیم حفاظت بیت امام (ره) بود برای همین به او اعتماد زیادی داشتند و او از این موضوع خیلی خوشحال بود، اما از این طرف پدرم ناراضی بود.
🌺 او با اینکه تحصیلات دانشگاهی نداشت اما مرد آگاهی به مسائل روز و سیاست بود و به دلایل خودش حضور فرزندانش در اتفاقات انقلاب و جنگ را دوست نداشت. او میخواست احسان خارج میماند و به درسش ادامه میداد نه اینکه برگردد و این بار درگیر مسائل جنگ شود.
@iranjan60
✍ #راوی : خواهر شهید
🍃🌹 #شهید_احسان_الله_قاسمیه
✊ #دفاع_مقدس
🔻قسمت دهم🔺
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🕊🍂
🍂
🕊 #سبقت_صادق
🌺 صادق کلاً عاشق #شهدا بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت، اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران سپاه فعالیت کند و استخوان های پاک و مطهر این شهدا را با همکاری دوستانش در پارچه ها بپیچند و به خانواده ها تحویل دهند.
✅ تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای #مدافع_حرم به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه ها را از فرودگاه ها تحویل می گرفت و کفن و دفن آنها را خودشان انجام می دادند.
✨ در بین شهدای #دفاع_مقدس به شهید تجلایی و هم چنین به طیف #شهدای_غواص علاقه عجیبی داشتند، وقتی ماجرای شهادت آنها را می شنید بسیار تحت تأثیر قرار می گرفت.
😊 از بین شهدای #مدافع_حرم نیز به آقای محمودرضا بیضایی که اولین شهید تبریزی بود، علاقه داشت. در آن زمان وقتی خبر شهادت ایشان را شنید بسیار جا خورد و من گفتم :
🤔 «شما که آن قدر آرزوی شهادت دارید با این حال الان شما نمی دانم که باید تبریک بگویم یا تسلیت؟»
که گفتند :
😔 «من از شهادت ایشان ناراحت نیستم از ماندن خودم ناراحتم که به آن مرحله نرسیدم.»
@iranjan60
✍ #راوی : همسر شهید
🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊ #مدافع_حرم
❤️ عشق شهدایی صادق
🔻قسمت شازدهم🔺
🍂
🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
💠تواضع
🍂 رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می زدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومده ای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» راست نشست. گفت«حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟»🍂
#درس_اخلاق
#شهید_حاج_حسین_خرازی
@iranjan60
📷 میگویند فاتحان لانه جاسوسی همه این روزها پشیمانند و اصغرزاده و عبدی و میردامادی را مثال میزنند!
امّا نمیگویند خیلی از این فاتحان مثل علم الهدی، رجب بیگی و وزوایی در جبهه جنگ علیه باطل شهید شدند و خیلیها مثل شیخ الاسلام، مهمانپرست، حسین محمدی، ضرغامی، عزیز جعفری و دهقان همچنان در خط مبارزه با استکبار هستند.
و نمیگویند نقش اصلی در تسخیر لانه جاسوسی را پشتیبانی حضرت امام و مردم انجام داد و این جماعتِ پشیمان در مقابل حرکت امام، هیچکاره بودند...
@iranjan60
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
🕊 #اسلام_تماشاچی_نمیخواهد
🌹 احسان مسائلی را که میخواست در خانواده مطرح کند اول از همه به من میگفت و از من میخواست که در مطرح کردن آن کمکاش کنم چون میدانست من با او مخالفت که نمیکنم مشوقش هم هستم.
💠 تا مدتها پدر و مادرم با این موضوع (رفتن به جبهه) کنار نیامدند و مخالفت کردند. اما او به هر صورتی بود رفت.
✅ وقتی احسان در جبهه بازی دراز بود برخی از دوستانش شهید شدند، خودش هم چندین بار مجروح شد.
✨ ۳ مرتبه شد که به جبهه رفت و برگشت. وقتی بر می گشت پدر و مادرم خیلی خوشحال میشدند اما هر بار نارضایتی خودشان را از اینکه دوباره او به جبهه برود نشان میدادند اما این موضوع فایدهای در تغییر تصمیم احسان نداشت.
😔 احسان در این باره خیلی با من صحبت و ابراز ناراحتی میکرد که پدر و مادرم از دستش غصه میخورند اما وقتی میدید من مشوقش هستم دوباره عزمش را جزم میکرد و به جبهه بر میگشت.
@iranjan60
✍ #راوی : خواهر شهید
🍃🌹 #شهید_احسان_الله_قاسمیه
✊ #دفاع_مقدس
🔻قسمت یازدهم🔺
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🕊🍂
🍂
🕊 #سبقت_صادق
📆 در روز پدر [سال ۹۵] از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود و روز پدر را تبریک گفته بود، وقتی آقای جوانی از او پرسیده بود :
«از کجا تماس گرفته ای؟»
گفته بود :
«من از کنار پسرتان حامد با شما تماس می گیرم.»
✨ یعنی احساس می کرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است؛ صادق خودش شهادتش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز می گردید گفته بود :
«دو گروه هستیم که یک گروه برگشته اند و گروهی در حال بازگشتند.»
اشاره ای نکرد که خودش هم بر می گردد.
@iranjan60
✍ #راوی : همسر شهید
🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊ #مدافع_حرم
❤️ عشق شهدایی صادق
🔻قسمت هفدهم🔺
🍂
🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
✅خاطره ای زیبا از سیلی خوردن محافظ امام خامنه ای!
🔸در یکی از ملاقات های عمومی حضرت آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
🔹اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
🔸تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
🔹پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
🔸اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
🔹توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
✅بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»😊
🆔👇👇👇
@iranjan60
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🕊🍂
🍂
🕊 #سبقت_صادق
⏰ زمانی که صادق به مأموریت می رفتند من برایشان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش می گذاشتم که ببیند.
📆 سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به کربلا رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در بین الحرمین رو به حرم حضرت ابولفضل (ع) ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید و دیگری را بعد از اربعین در حرم امام حسین (ع) بیانداز و نخوان!
😉 با اینکه مطمئن بودم نمی خواند، اما نمی دانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود.
@iranjan60
✍ #راوی : همسر شهید
🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊ #مدافع_حرم
❤️ آرزوی شهادت همسر برای صادق
🔻قسمت هجدهم🔺
🍂
🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
🕊 #اسلام_تماشاچی_نمیخواهد
💠 من معتقد بودم در زمان #دفاع_مقدس همه باید از جان مایه میگذاشتند تا نتیجه دلخواه را بهدست آوریم.
🌺 احسان هیچ وقت تحمل گریه های مادرم را نداشت برای همین همیشه از خانه من و همسرم که در تهران بود راهی میشد و مدام از جبههها به من زنگ میزد و نامه مینوشت.
احسان پسر شجاع و بیباکی بود و ترس برایش معنایی نداشت اما از جانب رضایتی که باید از مادر و پدرم میگرفت میترسید...
@iranjan60
✍ #راوی : خواهر شهید
🍃🌹 #شهید_احسان_الله_قاسمیه
✊ #دفاع_مقدس
🔻قسمت دوازدهم🔺
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺
📚 #برگی_از_زندگی_شهدا (۳۹)
#سردار #سر_تیپ_دوم سید نور خدا موسوی ، شهریورماه ۱۳۴۹ در خرم آباد استان لرستان متولد شد.
🌺 پدرش کارگر و مادرش خانهدار بود. نور خدا پس از اخذ مدرک دیپلم و انجام خدمت مقدس سربازی به تحصیل در دانشگاه نیروی انتظامی مشغول شد و بعد از فارغالتحصیلی ازدواج کرد.
💠 وی پس از مدتی زندگی در تهران به شهر زاهدان منتقل و فرمانده یگان تکاوری زاهدان شد.
سید نور خدا در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ برای مقابله با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی ملعون معروف به #جند_الشیطان عازم منطقه لار شد.
😔 مدتی از شروع عملیات نگذشته بود که گلوله ای به پیشانی وی برخورد کرد.
همرزمان نورخدا پیکر نیمهجانش را به سختی فراوان به بیمارستان زاهدان رساندند بعد از عمل ایشان بهبود چندانی در وضعیتش حاصل نشد و ایشان با درجه جانبازی ۱۰۰ درصد حدود ۱۰ سال زندگی نباتی داشت.
✅ از این شهید بزرگوار دو یادگار به نام سیده زهرا و سید محمد بهجامانده است.
سید نور خدا بعد سال درد #جانباز بودن در شب شهادت پیامبر اکرم (ص) و آقا #امام_حسن مجتبی به سوی معبودش پر کشید و به درجه ی شهادت نائل آمد...
روح این سید بزرگ شاد...
آقا سید نور خدا شهادتت رو تبریک میگم برادر...
@iranjan60
🍃🌺 #شهید_سید_نور_خدا_موسوی
#شهید_امنیت
#جانباز ۱۰۰%
#تاریخ_شهادت : ۹۷/۰۸/۱۵
🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
🌺🍂
🍂
#کلام_امام_علی_ع
#جانشین_به_حق_پیامبر_ص
💫 "در راه خدا با دشمنان او جهاد کرد، نه ناتوان شد و نه عذری آورد. او [پیامبر] (ص) برای رضای خدا جهاد کرد با پشت به خداکردگان و مشرکان از فطرت برگشتگان."
🌹 امام علی (ع) درباره ایثار و شجاعت فراوان حضرت رسول (ص) فرمودند :
"چون کارزار، دشوار می شد، ما خود را به رسول خدا (ص) نگاه می داشتیم؛ چنان که هیچ یک از ما از وی به دشمن نزدیک تر نبود."
✅ یعنی هنگامی که بیم از دشمن، بسیار می بود و اژدهای جنگ، دهان می گشود، مسلمانان به رسول خدا (ص) پناه می بردند و از او می خواستند تا خود دست به جنگ بگشاید، این هنگام، به برکت پیامبر (ص) خدا پیروزی بر آنان می فرستاد و بیمی را که داشتند، با رسول می گشاد.
🌹 "رسول خدا (ص) چون کارزار دشوار می شد و مردم پای پس می نهادند، کَسان خود را فراز می داشت (پیش می داشت) و بدانان یارانش را از سوزش نیزه ها و شمشیرها باز می داشت؛ چنان که عبیده پسر حارث در نبرد بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید شدند و آن که اگر خواهم نام او بگویم، خواست تا چون آنان فیض #شهادت یابد لیکن اجل های آنان پیش افتاد و در مرگ او تأخیر رخ داد."
💠 در این جمله، حضرت امیر (ع) میزان اشتیاق خود به شهادت را نیز بیان فرموده است.
@iranjan60
🍂
🌺🍂
🍂🌺🍂🌺🍂🌺