eitaa logo
پایگاه حضرت ام البنین(س)
204 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
45 فایل
ارتباط با ادمین: @aliasghar93 📱شماره تماس: 09941195562 آدرس: دستگرد برخوار، خیابان مدرس، مسجد حضرت ابالفضل (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت سیلی سخت-حجت الاسلام میرمحمدیان.mp3
4.44M
🔰 چند پیشنهاد حجت الاسلام والمسلمین سیدناصر میرمحمدیان برای نقش آفرینی مساجد در جنگ روایت های حمله تاریخی ایران به اسرائيل 🔹 مهمترین کار امروز روایت سیلی سخت ایران به اسرائيل است، روایت نصر و پیروزی و صداقت در وعده و... در برابر خط روایت "اصلا هم درد نداشت" اسرائيل 🔹پیشنهادها برای نقش آفرینی مساجد در این جنگ روایت ها: - تولید روایت های درست 01:04 - مراسم جشن و شادی 04:46 - نشست های تبیینی 05:03 - پخش مستند و فیلم 05:22 - مراسم دعا و شکرگزاری 05:32 - تعظیم شعائر 05:55 - فرصت های تبلیغی 06:47 - و..
پایگاه حضرت ام البنین(س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پایگاه حضرت ام البنین(س)
«اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید»(شهید مصطفی صدر زاده) #شهید_مصطفے_صدرز
🌹کلام شهید🌹 وقتی کارفرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. وقتیکه کارتان میگیرد تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید 🍃شهید مصطفی صدر زاده🍃
پایگاه حضرت ام البنین(س)
🌷قسمت پنجاهم🌷 #اسم‌تو‌مصطفاست وای که چقدر زیبا بود! درختان و گل ها و عمارتی قرینه. در رستورانش بود
💫قسمت‌پنجاه‌ویک💫 مدتی که گذشت و بدو بدوی مرا که دیدی،گفتی:((وای عزیز،وظیفه تو نیست با وضعیتی که داری غذا درست کنی! یکی رو پیدا کن بیاد کمکت! اصلا زنگ بزن غذا بیارن!))در دلم گفتم:چه بریز و بپاشی ! اونم با این وضع اقتصادی! گاهی هم که مریض میشدم،زنگ میزدی به مامانم و مادرت:((چه نشستید که سمیه مریضه،بیایین پیش عزیزم!)) کم کم به این نتیجه رسیدم که باید از ان ها دور شویم.اصرار پشت اصرار که خانه مان را عوض کنیم و تو مانده بودی چرا؟ _دلت برای مامانت اینا تنگ میشه ها ! _نمیشه! میخواستم با دوری از آن ها به تو نزدیک تر شوم. میخواستم کاری کنم که بیشتر پیشم بمانی. رفتی اندیشه و خانه ای را پسندیدی:((سمیه نمیدونی چقدر بزرگه! تازه صاحب خونه می گه چند بار اونجا بساط روضه انداخته.فکرش رو بکن،جایی که روضه امام حسین(ع) خونده شده باشه،متبرکه!)) این جابه جایی،خانواده هایمان را غمگین کرد،اما چون جایمان بزرگ تر شده بود،خوش حال بودند.موقع اسباب کشی گفتی:((عزیز کاری نداشته باش!به بچه های پایگاه گفتم بیان و اسبابارو ببرن.)) خوشحال شدم،اما وقتی آمدم آنها را بچینم آه از نهادم در آمد. میز تلویزیون شکسته بود،دسته های مبل ضربه خورده و شیشه میز جلوی مبل خُرد شده بود.حتی شانه تخم مرغ ها را از یخچال در نیاورده،طناب پیچ کرده بودید و در طول راه تخم مرغ ها به در و دیوار یخچال خورده بود و تا مدت ها یخچال بو میداد. ادامه دارد....✅🌹
پایگاه حضرت ام البنین(س)
#اسم‌تو‌مصطفاست 💫قسمت‌پنجاه‌ویک💫 مدتی که گذشت و بدو بدوی مرا که دیدی،گفتی:((وای عزیز،وظیفه تو نیست
💫قسمت‌پنجاه‌ودو💫 خانه جدید هم بزرگ بود هم باغچه داشت،ولی با این همه ،اولین روز بعد از چیدن اثاثیه زدم زیر گریه:((نمیخوام اینجا بمونم،دلم برای مامانم اینا تنگ شده!)) کمی نگاهم کردی و گفتی:((خیلی خُب.حالا بلند شو دست و صورتت رو بشور،لباسات رو عوض کن تا بریم.)) چقدر خوب بلد بودی با من راه بیایی،نه دعوا میکردی نه اخم و تَخم.یک بار گفتی:((مرد باید خیلی بی دست و پا باشه که ندونه چطور فرمون زندگی رو توی دست بگیره!)) امشب،چه شب آرامی است!بچه ها که خواب اند انگار دنیا از حرکت می ایستد.امروز همه گل های رز صورتی را که بیشتر وقت ها برایم هدیه می اوردی و آن هارا خشک میکردم و می ریختم داخل گلدان بزرگ شیشه ای،در اوردم و به دیوار زدم.شده مثل یک باغچه پرگل، اما حیف که عطرشان پریده،درست مثل تو که نیستی. آن روزها چون شغل ثابتی نداشتی.حواسمان بود که زیاد خرج نکنیم.عزت نفس داشتی و درسته که از خیلی چیزها میزدی تا چیزی را که خیلی واجب است بخریم،اما هر ماه یکبار را حتما میرفتیم رستوران.همان رستورانی که بار اول ،موقع خرید حلقه رفتیم آنجا و شده بود پاتوقمان.هر بار هم کسی را دعوت میکردی که همراهمان بیاید. قرار بود برویم ماه عسل و بهترین جا کجا میتوانست باشد جز مشهد؟باز چشم هایت را ریز کرده و گفتی:((سمیه،بگم دوستم حمید و مامانش هم بیان؟)) _انگار قراره بریم ماه عسل ها! _این دفعه همین طوری بریم دفعه بعد بریم ماه عسل! ادامه دارد....✅🌹
پایگاه حضرت ام البنین(س)
#اسم‌تو‌مصطفاست 💫قسمت‌پنجاه‌ودو💫 خانه جدید هم بزرگ بود هم باغچه داشت،ولی با این همه ،اولین روز بع
💫قسمت‌پنجاه‌وسه💫 لب از روی لب برنداشتم. گفتی:((خُب راضی نیستی نمیریم،ولی این بندگان خدا تا حالا مشهد نرفتن! چه کسی میتوانست نگاه در چشم معصومت بدوزد و نه بیاورد. رضایت دادم و رفتیم مشهد:من ،تو ،حمید و مامانش. آپارتمانی یک خوابه اجاره کردیم که من و مامان دوستت در اتاق خواب و تو و دوستت هم در هال میخوابیدید.همان جا پخت و پز هم می کردیم. از رفتن به بازار و گردش و خرید زدیم،حتی سوغاتی هم نخریدیم. برای خودم چیزی نمیخواستم،اما برای انگشتان کشیده ات که خیلی دوستشان داشتم،انگشتر عقیق و فیروزه خریدم. میخواستم روزی که ماشین خریدیم وقتی فرمان را به دست میگیری،تلالو نور را در آن ها ببینم. آن سفر هم تمام شد،اما مهر و توجه تو به دوستانت تمام نشد:((سمیه ،یکی از بچه های محله مون برای پدرش قمه کشیده،نه اینکه خیال کنی پسر بدیه،نه! اتفاقا بچه باحالیه!به قول خودش شیطون گولش زده.امروز میگفت اگه کربلا بره آدم میشه . دلم میخواد پول جور کنم و بفرستمش کربلا.)) چشم هایم گرد شد:((مصطفی ما خودمون هشتمون گروی نهمونه!)) _میدونم میدونم عزیز،اما خیلی خوب میشد اگه میتونستیم بفرستیمش! فکر کن کسی که کار خلافی کرده،به زبان خودش بگه اگه برم کربلا دیگه درست میشم! ادامه دارد....✅🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹برنامه هفتگی پایگاه بسیج حضرت ام البنین س 🌸 شنبه ها:کلاس حفظ کل قرآن کریم ویژه بزرگسالان ساعت ۴:٣٠ عصر مربی :خانم زارع هزینه: ماهانه ۶٠ هزار تومان یک روز در هفته 🌸یکشنبه ها:صحیفه سجادیه ساعت ۵:۴٠ عصر مربی:خانم حاج شفیعی 🌸دوشنبه ها :سرود، ویژه نوجوانان ساعت ۴ عصر مربی:خانم هلیلی 🌸چهارشنبه ها:کارگاه مانا ویژه نوجوانان ساعت ۵ عصر مربی:خانم میرباقری هزینه:١٠٠ هزارتومان 🌸ثبت نام مهد کودکان فاطمی ویژه کودکان ۴تا ۶ سال مربی:خانم فرامرزیان هزینه :١٣٠ هزار تومان دو روز در هفته 🌸ثبت نام کلاس روخوانی (آموزش نوین قرآن کریم ) ویژه همه سنین مربی:خانم میرزاعلیان هزینه:ماهانه ١٠٠ هزارتومان شنبه ها و سه شنبه ها ساعت ۵عصر جهت ثبت نام در کلاس های فوق یا کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09941195562 تماس حاصل فرمایید لینک کانال پایگاه جهت اطلاع از برنامه های پایگاه بسیج حضرت ام البنین س https://eitaa.com/irankhane