#اگر_نبودند_دلاور_مردان!!
🌷.... صدام میگوید: «من از مقاومت شما در خرمشهر راضی نیستم، این نشانها برای سرپوش گذاشتن به تلفات ما در مقابل افکار عمومی است، کاش کشته میشدید و عقبنشینی نمیکردید.» او سپس گفت: «چهره ما و چهره تاریخ را سیاه کردید. چرا از سلاحهای شیمیایی استفاده نکردید؟ من آرام نمیشوم تا روزی که سرهای شما را زیر چرخ تانکها ببینم.» رذالت صدام تا آنجا بود که وقتی یکی از افسران گفت: «قربان، در این صورت....
🌷در این صورت، سلاح شیمیایی بر سربازان خودمان هم اثر میکرد؛ چون ما نزدیک دشمن بودیم.» فریاد زد: «به درک! آیا خرمشهر مهمتر بود یا جان سربازان، ای مردک پست؟!» یعنی او نه تنها ابایی از قربانی کردن مردم عادی و زنان و کودکان نداشت، که حتی جان سربازان و نیروهای خودی حزب بعث هم برایش بیاهمیت بود و اگر نبودند دریادلان و دلاورانی که با این دیو بیرحم پنجه در پنجه اندازند، معلوم نبود چه بر سر طفل نوپای جمهوری اسلامی ایران میآمد.
#راوی: سرهنگ کامل جابر از فرماندهان نیروهای بعثی عراق
📚 کتاب "آخرین شب خرمشهر" (خاطرات سرهنگ کامل جابر)
منبع: سایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
❌️❌️ اگر نبودند...!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🆔 @iranrhdm
یک روز قرار بود حاجی از پایگاهی که من فرمانده آن بودم، بازدید کند.
به رسم تمام مراسمی که یک فرمانده به بازدید می آید، نیروها را در محوطه به خط کرده بودیم که بالگرد حامل ایشان به زمین نشست.
به استقبالش رفتیم. منطقه خاکی بود و پس از فرود بالگرد، گرد و خاک زیادی بلند شد.
چند دقیقه ای منتظر پیاده شدن سردار بودیم. اما در کمال تعجب ایشان نیامدند.
از خلبان پرسیدم که سردار کجا هستند؟
پاسخ داد: سردار از در دیگر رفتند.
چون ایشان را در محوطه ندیدم و در آنجا نیز جز یک آشپزخانه مکان دیگری نبود به آنجا رفتم.
دیدم روی نیمکت چوبی با یک لباس معمولی نشسته و آشپزها هم برایشان چای آورده بودند.
وقتی دلیل عدم حضور ایشان در جمع نیروها را جویا شدم، گفتند من عمدا از این سمت اومدم تا باعث
اذیت نیروها نشم...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🆔 @iranrhdm
توصیه ام به شما این است که هرکدام، یک شهید را برای خودتان انتخاب کنید. حتما هم نباید معروف باشد. در گمنام ها، انسان های فوق العاده ای وجود دارد، آنها را هم در نظر بگیرید. دعا کنید خدا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها ما را به شهادت برساند و این شهادت را منشا رحمت و آمرزش ما قرار دهد. و ان شاءالله شرمنده دوستان شهیدمان نشویم. هیچ چیز بالاتر از شهادت نیست. شما خواهران هم که جهاد از شما گرفته شده، می توانید شهید شوید. شما جهاد مهمتری دارید که الان به آن مشغول هستید.
"آقا" را دعا کنید برای مسئولیت سنگینی که به عهده اش است. در این دنیای پر تلاطم و سختی که امروز ایشان با آن مواجه هستند، در داخل و خارج؛ دوستان نادان و دشمنان قسم خورده مجهز و مسلح و نفاق، ان شاءالله خدا ایشان را کمک کند. عمر طولانی و نفوذ کلام بیشتری به ایشان بدهد و قلب ها را در تسخیرش قرار دهد.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🆔 @iranrhdm
🔅#پندانه
✍️ به آنچه خودت بهدست آوردهای، افتخار کن
🔹بیارزشترین نوع افتخار، افتخار به داشتن ویژگیهایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد، مثل چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و...
🔸از چیزهایی که خودتان به دست آوردهاید حرف بزنید، مثل انسانیت، مهربانی، گذشت، صداقت و....
◽آدمی را آدميت لازم است
◽عود را گر بو نباشد هيزم است
🆔 @iranrhdm
❤️🔥 من عاشق خدا و #امام_زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم.
📚بخشی از وصیتنامه #شهید_حسین_فهمیده
🆔 @iranrhdm
در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرا را در آن جا نگهداری کنیم.
اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق هر غذایی که می خوردیم بیشترش را به اسرا می داد و می گفت این ها مهمان ما هستند. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد.
بعد از این که قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه می کردند و گریه می کردند و التماس می کردند کنار ابراهیم بمانند.
#شهید_ابراهیم_هادی
🆔 @iranrhdm
#مراقب_دستت_هستی...؟!
🌷یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند: حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشتهام که به عصبهای قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند. حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمیگويم. میگويم مواظبش هستی که با ماشینی، درجهاى، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم.
🌷ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعاً دستت را از فرمان برنمیداری و روی جیبت نمیگذارى که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؟!! آیا این دستی که در راه خدا دادهای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کردهای؟ پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی.
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید فرمانده حاج احمد کاظمی
#راوى: آزاده سرافراز و جانباز قطع دست راست حاج مرتضی حاج باقری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🆔 @iranrhdm
عبدالحسین قصاب بود
معروف بود به "جوانمرد قصاب"
میگفتند: عبدالحسین! چه خبر از وضع کسب و کار؟
می گفت: الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مَبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد.
میگفت: برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید.
مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.
کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: بفرما مابقی پولت!
عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست!
#شهید_عبدالحسین_کیانی
🆔 @iranrhdm
🔅#پندانه
✍️ بهدنبال کسی باشید که اندازه آخرت شما را دوست داشته باشد
🔹مرد مؤمنی که خیاط است، درآمدی در حد کفاف زندگیاش حق تعالی به او بخشیده است.
🔸فرزندانش اصرار دارند وامی با بهره زیاد بگیرد و حیاط خانهشان را تعمیر کند، اما پدر حاضر به گرفتن ربا نیست.
🔹دختر جوان او که در آستانه ازدواج است بهانه میکند که وقتی خواستگاری برای او بیاید، از حیاط خانهشان خجالت میکشد.
🔸پدر که گوشش به این حرفا سنگین است، شبی زمستانی که در منزل نشسته بود دو دختر و یک پسر و همسرش را دور خود جمع کرد.
🔹از تکتک آنان سؤال کرد که چقدر دوستش دارند.
🔸همگی گفتند:
به اندازه دنیا!
🔹پدر گفت:
چرا همگی اندازه دنیا گفتید؟
🔸گفتند:
از دنیا بزرگتر برای نشاندادن عشق خود پیدا نکردیم.
🔹پدر گفت:
اگر از من بپرسید، من میگویم اندازه آخرت شما را دوست دارم که بزرگتر و ماندنیتر و نعماتش وسیعتر است.
🔸برای همین اگر شما هم مرا بهاندازه آخرت دوست داشتید راضی نمیشدید مال حرامی را در زندگیمان وارد کنم، که این مال هم دنیا و آخرت مرا بسوزاند و هم دنیا و آخرت شما را.
🔹فرزندانم، در دوستی خود در دنیا بهدنبال کسی باشید که اندازه آخرت شما را دوست داشته باشد، نه اندازه دنیایتان را.
🆔 @iranrhdm
برایِ دفا؏ از حرم سھ ساله ی امام حسین[علیهالسلام]
باید سھ ساله خودم را تنھـٰآ بگذارم . .
از خواهران سرزمینم، ایران اسلامی،
میخواهم ڪه با حفظ #حجاب، امانتدار خون شھدا باشید !'
#شهید_زڪریا_شیری
🆔 @iranrhdm
شهـــید محمود رادمهر:
اگر مردم این انتظاری را که به خاطر
مال دنیا و دنیا میکشند، کمی از
آن را برای امام زمان ارواحنافداه میکشیدند
ایشان تا حالا ظهور کرده بودند
امام منتظر ندارد.
🆔 @iranrhdm
مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم.
ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
🆔 @iranrhdm