eitaa logo
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
543 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
58 فایل
جهاد تبیین یعنی قبل از دشمن، شما محتوای صحیح را درست کنید رهبر انقلاب ✅بزرگترین ویترین انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در کشور ✅ معرفی موزه و بیان دستاورد های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ✅ ارتباط با ادمین @iranrhdm_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍ دنیا را آن‌گونه می‌بینیم که هستیم سقراط بعضی اوقات جلوی دروازه شهر آتن می‌‌نشست و به غریبه‌‌ها خوشامد می‌‌گفت. روزی غریبه‌‌ای نزد او رفت و گفت: من می‌‌خوام در شهر شما ساکن شوم. اینجا چگونه مردمی دارد؟ سقراط پرسید: در زادگاهت چه‌جور آدم‌هایی زندگی می‌‌کنند؟ مرد غریبه گفت: مردم چندان خوبی نیستند. دروغ می‌‌گویند، حقه می‌‌زنند و دزدی می‌‌کنند. به همین خاطر است که آنجا را ترک کرده‌‌ام. سقراط می‌‌گوید: مردم اینجا هم همان‌گونه‌‌اند. اگر جای تو بودم به جست‌وجویم ادامه می‌دادم. چندی بعد غریبه دیگری به‌سراغ سقراط می‌آید و درباره مردم آنجا سوال می‌کند. سقراط دوباره پرسید: آدم‌ های شهر خودت چه جور آدم‌ هایی هستند؟ غریبه پاسخ داد: فوق‌ العاده‌اند، به هم کمک می‌ کنند و راستگو و پرکارند. چون می‌ خواستم بقیه دنیا را ببینم ترک وطن کردم. سقراط پاسخ داد: اینجا هم همین طور است. مطمئن باش این شهر همان جایی است که تصورش را می‌ کنی؟! ما دنیا را آن‌گونه می بینیم که هستیم و در دیگران چیزهایی را می‌بینیم که در درون ما وجود دارد. انسانی که مثبت و مهربان باشد، هر کجا برود در اطرافش و در آدم هایی که با آنها در ارتباط است جز نیکویی چیزی نخواهد دید. و انسان کج اندیش و منفی باف نیز به هر کجا برود جز زشتی و نقصان در محیط پیرامونش چیزی را تجربه نخواهد کرد وقتی تغییر نکنیم هر کجا برویم آسمان همین رنگ است.‌‌ 🆔 @iranrhdm
📷 تصویری از تندیس شهید چمران در تالارهای موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس 😍 🆔 @iranrhdm
بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد. به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم.» 🆔 @iranrhdm
قائم مقام قرارگاه حمزه بود. با حفظ سمت گذاشتندش فرمانده‌ی تیپِ شهدا. گفتم: هه! تیپ؟ یه گردان هم نیست. گفت: کار برای خدا که این حرف‌ها رو نداره. گفتم: آخه برای چی پا شدی اومدی این‌جا؟ گفت: این‌جا هم باید رو‌به‌راه بشه دیگه، خوب نیست بچه‌ها بیفتند به جون هم. خجالت کشیدم .. 🆔 @iranrhdm
🔅 علیه السلام: ✍️ مَن لَم يَشكُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقينَ لَم يَشكُرِ اللّه َ عَزَّ و جلَّ. 💠 هركه در قبال خوبى مردم تشكر نكند، از خداوند عزّ و جلّ هم تشكّر نكرده است. 📚 عيون أخبار الرِّضا : ۲/۲۴/۲ 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍ چهارچرخ زندگی‌تان از رحمت الهی کم و زیاد نشود 🔹در آخرین روز درس فیزیک، معلم قبل از خداحافظی نهایی گفت: بگذارید از علم فیزیک که علم حرکت و سکون اشیاست برای شما علمی در دنیا به یادگار بیاموزم و قانون حرکت در زندگی را به شما یاد دهم. 🔸سپس روی تخته‌سیاه یک چرخ کشید و گفت: امیدوارم در زندگی هرگز تک‌چرخ نباشید، چون تک‌چرخ باری نمی‌تواند برد و کسی که در زندگی تک‌چرخ برود ثانیه‌ای بعد بی‌شک بر زمین خورده و هلاک می‌شود. زندگی با تک‌چرخ نشان فلاکت و بدبختی است. 🔹بعد روی تخته‌سیاه چرخی کنار آن کشید و گفت: اگر در زندگی دوچرخ باشی باید همیشه حرکت کنی. چون اگر بایستی بر زمین می‌خوری. همیشه در خطر فقر هستی و اگر روزی کار نکنی، گرسنه می‌مانی. 🔸چرخ دیگری کنارشان کشید و گفت: وقتی ماشین زندگی‌ات سه‌چرخه شد، باید آرام بروی که واژگون نشوی. از طبقه متوسط لرزانی هستی که باید به احتیاط خرج کنی و در برآورده‌کردن خواسته‌هایت هرگز خطر نکنی تا با ورشکستگی واژگون به فقر نشوی. 🔹چرخ چهارم را که بر تخته کشید، گفت: وقتی چرخ زندگی‌ات از رحمت خدا چهار چرخ شد، یعنی به رفاه و آسایش رسیده‌ای و اگر بایستی به زمین نمی‌خوری. ضرری کنی، واژگون نمی‌شوی و می‌توانی جبران کنی. پس حرکت کن و نترس؛ چون هر وقت بخواهی می‌توانی بایستی، هر وقت خواستی می‌توانی با سرعت مطلوب به‌سمت هدف حرکت کنی. 🔸سپس چرخ پنجم را کشید و گفت: کنار هر چهارچرخی، چرخ پنجم مازاد است و هیچ وسیله‌ای پنج‌چرخ نیست. 🔹وقتی چرخ ششم را کشید، یک علامت مثبت کنار آن گذاشت و گفت: گمان می‌کنید اگر چرخ زندگی از ۶ چرخ بالاتر رود، زندگی چقدر بهتر می‌شود؟ 🔸همه گفتند: کاش تا هجده‌چرخ برسد و چرخ زندگی بر وفق مراد کامل ما بچرخد. 🔹معلم پاسخی بر خلاف انتظار ما داد و همه ما را در سکوت برد. 🔸او گفت: اگر چرخ زندگی‌تان را بیش از چهار چرخ کنید، چرخ‌هایتان همیشه در کوه و بیابان خواهد چرخید و ذهنتان با چرخ‌هایتان درگیر ترس خواهد شد. 🔹بدانید دیگر هیچ‌کدام از این چهارچرخ‌ها برای شما نخواهد چرخید. باربر و حمالی برای بردن بار سنگین دیگران خواهید شد که برای رساندن بار عیش و لذت دیگران خود را به زحمت انداخته‌اید. 🔸پس هرگاه به چهارچرخ زندگی از رحمت الهی رسیدید، افزودن بر چرخ‌های زندگی را بس کنید و هرگز دنبال افزودن چرخی بر چرخ‌های زندگی خود نباشید. چون بارتان برای خودتان به مقصد نخواهد رسید. 🆔 @iranrhdm
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم. 🆔 @iranrhdm
🔸حضرت زهرا(س) گفتند: فردا خودم عملیات را فرماندهی می‌کنم 🔹روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقه‌ای را گرفته بودند و دو شهید هم داده بودند. دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره بشاش گفت دیشب مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه آزاد کردند. 🔺راوی: سردار علی‌ اصغر گرجی‌زاده فرمانده حفاظت سپاه درباره شهید مدافع حرم 🆔 @iranrhdm
روز ازدواج سفارش دادہ بود روی دو تا پارچه‌ی بزرگ نوشته بودند: ⭕️ "عالم محضر خداست در محضر خدا گناہ نکنید... ⭕️ پرسیدم: - "چرا این جمله رو نوشتی..!؟" گفت: - "جای این نوشته‌‌ها همین جاست. هیچ کجا، توی هیچ مجلسی آدم نباید گناہ کنه مخصوصاً توی ازدواج ما." ✍به روایت همسر ‌‌‎‎‎‌🆔 @iranrhdm
نقاره‌ها ز اوج مناره وزیده‌اند مردم صدای آمدنت را شنیده‌اند زیباتر از همیشه شده آستان تو آقا! چقدر ریسه برایت کشیده‌اند ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا علیه اسلام مبارک باد❤️❤️❤️ 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍ خراش‌های عشق خداوند 🔹در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباس‌هایش را درآورد و خنده‌کنان داخل دریاچه شیرجه زد. 🔸مادرش از پنجره نگاهش می‌کرد و از شادی کودکش لذت می‌برد. ناگهان تمساحی را دید که به‌سوی پسرش شنا می‌کرد. 🔹مادر وحشت‌زده به‌سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. 🔸مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می‌کشید، ولی عشق مادر آن‌قدر زیاد بود که نمی‌گذاشت پسر در کام تمساح رها شود. 🔹کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و به‌طرف آن‌ها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد. 🔸پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند. پاهایش با آرواره‌های تمساح سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن‌های مادرش مانده بود. 🔹خبرنگاری که با کودک مصاحبه می‌کرد از او خواست تا جای زخم‌هایش را به او نشان دهد. 🔸پسر با ناراحتی زخم‌ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم‌ها را دوست دارم، این‌ها خراش‌های عشق مادرم هستند. 🔹گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراش‌های عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست‌داشتنی هستند. 🆔 @iranrhdm
با همسرشون قرار گذاشته بودند هر چی امام خامنه ایی بگن همونو انجام بدن،مثلا امام خامنه ایی فرمودند ملاک حرام و حلال نشان دادن در رسانه نیست،بنابراین هر برنامه و موسیقی گوش نمیدادندو شاید گاهی دیدن کارتون را اصلح میدانستند چون حداقل گناه چشم و دل به وجود نمیاورد. ‌‌‎‎‎🆔 @iranrhdm
🌟امام رضا در بیست سالگی فقیه زمان خودش بود 🔹️خداوند متعال علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه السلام را می‌آورد که در بیست سالگی فقیه زمان خودش بود، بالای منبر می‌نشست و از همه جای جهان اسلام می‌آمدند و سؤال می‌پرسیدند، یهودی، مسیحی، با همه مناظرۀ علمی می‌کرد. 🔸️اصلاً طوری شده بود که مردم می‌گفتند: «اَلرّضا مِنْ آلِ مُحمّد.» یعنی فقط در صورتی راضی‌ می‌شویم که این آقا خلیفه شود. آنقدر بر خلیفۀ ظلم و جور فشار آمد که مأمون برای اینکه مردم را ساکت کند، حضرت را ولیعهد خودش کرد. 🔺️میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد 🆔️ @iranrhdn
📷 تصویری از موزه داعش در سراسرنمای موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس 😍 🆔 @iranrhdm
✍ قوانین نانوشته 🔹 یکی از دوستان کانادایی‌ام، یه قانون جالب واسه خودش داشت! 🔸قانونش این بود: «با وجود داشتن همسر، دو بچه و زندگی مستقل و کار پرمسئولیت، ماهی یک شب باید خونه پدرومادرش باشه!» 🔹می‌گفت که کارهای بچه‌ها رو انجام می‌دم‌ و می‌رم خودم تنهایی، مثل دوران بچگی و نوجوانی. چندین‌ساله این قانون رو دارم، هم خودم و هم همسرم! 🔸خیلی وقت‌ها هم کار خاصی نمی‌کنیم! پدرم تلویزیون نگاه می‌کنه و من کتاب می‌خونم. مادرم تعریف می‌کنه و من گوش می‌دم. من حرف می‌زنم و مـادرم یا پدرم چرت می‌زنن و شب می‌خوابیم. صبح صبحانه‌ای می‌خوریم، بعد برمی‌گردم به زندگی! 🔹دیروز روی فیس‌بوکش دیدم یه عکس گذاشته بود و یه نوشته که متوجه شدم مادرش چند ماه پیش فوت شده. 🔸براش پیام دادم که بابت درگذشت مادرت متاسفم و همیشه ماهی یک شبی رو که گفته بودی به یاد دارم. 🔹جواب داده: «مادرم توی خاطرات محدودش از اون شب‌ها به‌عنوان بهترین ساعت‌های سال‌ها و ماه‌های گذشته‌اش یاد کرده. 🔸اگه راستش رو بخوای بیشتر از مادرم، برای خودم خوشحالم که از این فرصت و شانس نهایت استفاده رو بردم.» 🔹برای خودتون، دلتون، حالتون و خانواده‌تون قانون‌های قشنگ بذارید تا بعدا حسرت قانون‌های گذاشته‌نشده رو نداشته باشید. 🆔 @iranrhdm
حسین موتور می‌راند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپه‌های ذلیجان» ایستاد. پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟ از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن. گفتم: چرا؟ گفت: احساس می‌کنم دچار غرور شده‌ام. تعجب کردم، وسط دشت و تپه‌های ذلیجان، جایی که کسی ما را نمی‌دید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟ وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره می‌کرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شده‌ایم. تا مدت‌ها سوار موتور نمی‌شد ... 🆔 @iranrhdm
رفته بودیم قم. موقع پیاده شدن از اتوبوس پایش طوری در رفته بود که نمی‌توانست راه برود؛ برایش صندلی چرخ دار آوردم. تا حرم با ویلچر بردمش. نزدیک ضریح که رسیدیم نگذاشت جلوتر بروم. گفت: بی احترامیه که نشسته جلوی حضرت معصومه (ع) بروم. به سختی از ویلچر بلند شد؛ لنگ لنگان و با تکیه به دیوار خودش را به ضریح رساند و زیارت کرد. راوی: پدر شهید 🆔 @iranrhdm
👈نماز جماعت در عروسی شب عروسیمان گفت «بیا نماز جماعت...» گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی می‌گن.» گفت«چی می‌خوان بگن» گفتم "می‌خندن به ما" گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.» بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته‌اند و کسی از جا بلند نمی‌شود. از همه مهمان‌ها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می‌کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی عجیب بود. سابقه نداشت. کم‌کم همه آماده نماز شدند. گفتند «به شرط این‌که خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظه‌مان پاک نمی‌شود. 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍ از «بی‌امکانی» به‌عنوان نقطه قوت استفاده کن 🔹کودکی ۱۰ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. 🔸پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! 🔹استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه‌ها ببیند. 🔸در طول ۶ ماه استاد فقط روی بدن‌سازی کودک کار کرد و در عوض این ۶ ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. 🔹بعد از ۶ ماه خبر رسید که یک ماه بعد، مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود. 🔸استاد به کودک فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. 🔹سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد! 🔸سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک‌دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به‌عنوان قهرمان سراسری انتخاب شود. 🔹وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی‌اش را پرسید. 🔸استاد گفت: دلیل پیروزی تو این بود؛ اول اینکه به همان یک فن به‌خوبی مسلط بودی؛ دوم، تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته‌شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو نداشتی! 🔹یاد بگیر که در زندگی از نقاط ضعف خود به‌عنوان نقاط قوتت استفاده کنی و به دید فرصت به آن‌ها نگاه کنی. 🔸راز موفقیت در زندگی داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از «بی‌امکانی» به‌عنوان نقطه قوت است. 🆔 @iranrhdm
‏ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ‏ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ ‏ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ ‏تاﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ ‏کم ﺩﺍﺭﺩ ‏ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ ‏ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ، ‏ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ‏بهاﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ... ‏‌ 🆔 @iranrhdm
یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر می‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم.... بقیه‌ی بچه‌ها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود ♥️شهید معزز مسعود شعر بافچی، فرمانده گردان حضرت ابوالفضل (ع) 🆔 @iranrhdm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما باید طوری باشیم که اگر کسی مارا ملاقات میکند،حس کند یک شهید را ملاقات میکند!.... 🕊️ 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍ با هزاران وسیله خدا روزی می‌رساند 🔹سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مى‌خورد. مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريان‌كرده‌ای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت. 🔸سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. 🔹دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت. 🔸سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت‌ها را با منقار و چنگال خود پاره مى‌كند و به دهان آن مرد مى‌گذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. 🔹سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست‌وپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند. 🔸مرد گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال‌التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى‌آيد، چيزى براى من مى‌آورد و مرا سير مى‌كند و مى‌رود. 🔹سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت: در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آن‌ها حتی در چنین موقعیتی می‌رساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بی‌جا داشتن برای چیست؟ 🔸ترک سلطنت كرد و رفت در گوشه‌اى مشغول عبادت شد تا از دنيا رفت. 🆔 @iranrhdm
نگاه کردم توی چشم‌هاش. گفتم: می‌خوام از اینجا برم. کار کردن توی کردستان خیلی سخته. گفت: سختی هم آدم‌سازه. دیگر چیزی نگفت. رفت. هرکس می‌خواست از کردستان برود، جوری می‌رفت بروجردی نفهمد. خجالت می‌کشیدند ازش. می‌گفت: رفتن از کردستان، کفران نعمته. 🆔 @iranrhdm
📷 تصویری از غرفه حاج قاسم در سراسر نمای موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس 😍 🆔 @iranrhdm