eitaa logo
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
580 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
58 فایل
جهاد تبیین یعنی قبل از دشمن، شما محتوای صحیح را درست کنید رهبر انقلاب ✅بزرگترین ویترین انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در کشور ✅ معرفی موزه و بیان دستاورد های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ✅ ارتباط با ادمین @iranrhdm_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة ⬛️ بر روح تمام شیعیان تیغ زدند ⬛️ بر مردترین مرد جهان تیغ زدند ⬛️ خورشید به سینه، ماه بر سر می‌زد ⬛️ انگار به فرق آسمان تیغ زدند 🏴 شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تسلیت عرض می‌کنیم. التماس دعا 🙏 🆔 @iranrhdm
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
✨#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_نوزدهم اخر هفته شد و خواستگارها اومدن و من از اطاقم میشنیدم که
یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار ازاد حرف زد و اخر سر گفتم اگه حرفهاتون تموم شد بریمبیرون? بفرمایین ...اختیار ما هم دست شماست خانم حیف مهمون بود وگرنه با اباژورم میزدمتوسرش? وارد پذیرایی شدیم و مادر احسان سریع گفت وایییی چه قدر به هم میان..ماشا الله...ماشا الله بابام پرسید خب دخترم؟! منم گفتم : نظری ندارمم مامانم سریع پرید وسط حرفمو گفت بالاخره دخترها یکم ناز دارن دیگه..باید فک کنن مادر احسانم گفت : اره خانم..ما هم دختر بودیم میدونیم این چیزارو عیبی نداره پس خبرش با شما . خواستگارا رفتن و من سریع گفتم لطفا دیگه بدون هماهنگی من قراری نزارید مامان: حالا چی شده مگه؟؟خب نظرت چیه؟! -از اول که گفتم من مخالفم و از این پسره خوشم نمیاد و حالا شروع شد سر کوفت بابا که تو اصلا میدونی چه قدر پول دارن اینا؟! میدونی ماشینشون چیه؟! میدونی پدره چیکارست؟!میدونی خونشون کجاست؟! -بابای گلم من میخوام ازدواج کنم نمیخوام تجارت کنمکه -آفرین به تو... معلوم نیست به شما جوونا چی یاد میدن که عقل تو کله هاتوننیست -شب بخیر..من رفتم بخوابم اونشب رو تا صبح نخوابیدم? تا صبح هزار جور فکر تو ذهنم میومد یه بار خودم با لباس عروس کنار سید تصور میکردم اما اگه نشه چی؟! یه بار خودمو با لباس عروس کنار احسان تصور میکردم داشتم دیوونهمیشدم از خدا یه راه نجات میخواستم خدایا حالا که من اومدم خب سمتت تو هم کمکم کن دیگه فرداش رفتم دفتر بسیج.. یه جلسه هماهنگی تو دفتر اقا سید بود...اخر جلسه بود و من رفته بودم توی حال خودم و نفهمیده بودم که زهرا پرسید: -ریحانه جان چیزی شده؟! -نه چیزی نیست -سمانه که از خواستگاری دیشب خبر داشت سریع جواب داد چرا ...دیشب برا خانم خواستگار اومده و الان هوله یکم -زهرا :ااااا...مبارکه گلم...به سلامتی تا سمانه اینو گفت دیدم اقا سید سرشو اول با تعجب بالا آورد ولی سریع خودشو با گوشیش مشغول کرد بعد چند بار هم گوشی رو گرفت پیش گوشش و گفت: لا اله الا الله...انتن نمیده و سریع به این بهونه بیرون رفت،دلیل این حرکتشو نمیفهمیدیم ادامه دارد ... ✍سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے 🆔 @iranrhdm
🌷 بارش ناباورانه باران در بازی‌ دراز نیروها در بازی دراز محاصره شده بودند و راه به جایی نداشتند. ارتباط هم قطع شده بود. نیروهای پشتیبانی، نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. شهید کارور هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیه کند، موفق نشد و کوشش او، بی‌ثمر ماند. هر کس در گوشه‌ای نشسته بود. در همین لحظه، بچه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار، به طرف تپه‌های بازی‌دراز می‌رود. تیمم کرد و روی یکی از تپه‌ها ایستاد. تکبیرةالاحرام را با صدای بلند گفت و شروع به نماز خواندن کرد. مدتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد. 🆔 @iranrhdm
هادی خيلی تودار بود. وقتی برای هادی مراسم گرفته بوديم يک خانمی آمد و گفت: «برادرت به ما كمک زيادی كرده است. ما اوضاع مالی خوبی نداشتيم اما برادر تو خيلی به ما كمک ميكرد.» هيچكس نمی‌دانست هادی از اين كارها ميكند. خيلی برايم سخت است كه الان می‌فهمم انقدر كم هادی را شناختم. 📚پسرک فلافل فروش 🆔 @iranrhdm
از لحظه رفتنش فیلم گرفتم در فیلمش می‌گوید: قابل توجه کسانی که می‌گویند ما برای پول می‌رویم، ما تکلیف داریم که برویم. من زندگی‌ام را دوست دارم و اصلاً برای شهادت نمی‌روم، به هیچ وجه برای شهادت نمی‌روم! اما این یک تکلیف است. 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍️ اول اخلاقت رو درست کن 🔹خردمندی می‌گه تو هرچقدر هم که خوشگل و خوش‌تیپ و باکلاس و باسواد و پولدار باشی؛ و موقعیت و مقام آن‌چنانی داشته باشی؛ یا رکورددار روزه‌گرفتن و نمازخوندن و عبادت باشی؛ تا وقتی اخلاقت بد باشه، فایده‌ای نداره. 🔸درست مثل کسی هستی که دهنش بوی سیر و پیازِ وحشتناکی می‌ده ولی به خودش عطر و ادکلن‌های گرون‌قیمت می‌زنه. 🔹نه‌تنها بوی سیر و پیازِ دهنش مخفی نمی‌شه؛ بلکه ترکیب بوی پیاز و ادکلنش یک چیز گندِ تازه‌ای تولید می‌کنه که حالِ آدم‌ها رو بیشتر به‌هم می‌زنه. 🆔 @iranrhdm
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
✨#چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_بیستم یه نیم ساعت گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت ک
دلیل این حرڪتشونمیفهمیدیم با سمانہ رفتیم بیرون و اقا سید هم بیرون در داشت با گوشیش 📱حرف میزد... تا مارو دید ڪہ بیرون اومدیم سریع دوبارہ رفت داخل دفتر ☹️ من همش تو این فڪر بودم ڪہ موضوع رو یہ جورے باید بہ اقا سید حالےڪنم⁉️ باید یہ جورے حالیش ڪنم ڪہ دوستشدارم?😞 ولے نہ...من دخترم و غرورم نمیزاره😎 اے ڪاش پسربودم😢 اصلا اے ڪاش اونروز دفتر بسیج نمیرفتم براے ثبت نام مشهد اے ڪاش از اتوبوس 🚎جانمیموندم اے ڪاش...اےڪاش😫 ولے دیگہ براے گفتن این اے ڪاش ها دیره -امروز اخرین روز امتحانهاے این ترمہ زهرا بهم گفت بعد امتحان برم آقا سید ڪارم دارہ.. -منو ڪار دارہ؟😳 -آرہ گفتہ ڪہ بعد امتحان برے دفترش -مطمئنے؟!😑 آرہ بابا...خودم شنیدم🙂 بعد امتحان تو راہ دفتر بودم ڪہ احسان جلو اومد🚶 -ریحانہ خانم🗣 -بازم شما؟! -اخہ من هنوز جوابمونگرفتم🙁 -اگہ دیشب جلوے پدر و مادرتون چیزے نگفتم فقط بہ خاطر این بود احترامتون رو نگہ دارم وگرنہ جواب من واضحه لطفا این رو بہ خانوادتون هم بگید -میتونم دلیلتون روبدونم⁉️ -خیلے وقت ها ادم باید دنبال دلش باشہ تا دنبال دلیلش -این حرف آخرتونہ؟! -حرف اول و آخرم بود و هست وبہ سمت دفتر سید حرڪت ڪردم و اروم در🚪زدم -رفتم توے دفتر و دیدم تنها نشستہ و پشت ڪامپیوترش 💻مشغول تایپ چیزیہ. منو دید سریع بلند شد و ازم خواست رو یڪے از صندلیهاے اطاق بشینم و خودش باز مشغول تایپش شد. (فهمیدم الڪے دارہ ڪیبردشو فشار میدہ و هے پاڪ میڪنه😁) -ببخشید گفتہ بودید بیام ڪارم دارید -بلہ بلہ (همچنان سرش پایین و توے ڪیبورد بود ) -خوب مثل اینڪہ الان مشغولید و من برم یہ وقت دیگہ میام🔨😐 -نہ نہ..بفرمایید الان میگم .راستیتش چہ جورے بگم؟ لا الہ الا اللہ... میخواستم بگم ڪہ.. -چے؟ -اینڪہ .... ادامہ دارد ... سیـــد مهدے هــاشمے✍ 🆔 @iranrhdm
تو آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچه ها رو درآورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را آموزش میده ، من شماهام . من خیلی کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم. ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن، همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه، همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام 🆔 @iranrhdm
انتخاب بین اسرائیل و شیطان..... ما اسرائیل را شر مطلق می‌دانیم.... در دنیا هیچ‌چیز بدتر از اسرائیل نیست... ✖️ اگر اسرائیل و شیطان با یکدیگر بجنگند، ما در کنار شیطان می‌ایستیم..... ✖️اگر اسرائیل با کمونیسم بجنگد، ما در کنار کمونیسم می‌ایستیم.... ✖️ اگر اسرائیل با جناح راست بجنگد، ما در کنار جناح راست می‌ایستیم.... این است معنای اسرائیل شر مطلق است. من شخصاً در حد مطالعات و باورهایم هیچ نهادی خطرناک‌تر از اسرائیل نمی‌شناسم..... «منبع: جلد ۱۲ کتاب گام‌به‌گام با امام موسی صدر» 🆔 @iranrhdm
●خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد… ●اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه. ●هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد… ●یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….” ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام …. 📎بیسیمچی‌گردان انصار لشگر۲۷محمدرسول‌الله 🆔 @iranrhdm
🤲 آقا جان! کاش اجابت تمام دعاهای شب قدرم، جواب همه زمزمه‌های سحرم، سلامت و ظهور تو باشد… که تو… معنای بند‌بند جوشن‌ کبیری...‌ 🔹 سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ... تا مطلع‌الفجر، تو را می‌خوانم... ای مطلع فرج گمشدگان! 🆔 @iranrhdm
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
✨#چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن #قسمت_بیست_و_یڪم دلیل این حرڪتشونمیفهمیدیم با سمانہ رفتیم بیرون و اقا
-اینکه ... -سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم تا حرفشو بزنه -اینکه... اخه چه جوری بگم.😓 لا اله الاالله... خیلی سخته برام😞 -اگه میخواید یه وقت دیگه مزاحم بشم😊 -نه...اینکه... خواهرم... راستیتش گفتن این حرف برام خیلی سخته... شاید اصلا درست نباشه حرفم ولی حسم میگه که باید بگم... منتظر موندم امتحانهاتون تموم بشه و بعد بگم که خدای نکرده ناراحتی و چیزی پیش نیاد👌 اجازه هست رو راست حرفمو بزنم⁉️ -بفرمایید راستیتش من... من... من از علاقه شما به خودم از طریقی خبر دار شدم و باید بهتون بگم متاسفانه این اتوبان دو طرفه هست🙊 -چیزی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم تا شنیدم تو دلـ💚ــم غوغا شد ولی به روی خودم نیاوردم -ولی به این دلیل میگم متاسفانه چون بد موقعی دیدمتون..بد موقعی شناختمتون..بد موقعی...😞 -بازم هیچی نگفتم و سرم پایین بود باید بگم من غیر از شما تو زندگیم یه عشق دیگه دارم و به اون هم خیلی وفادارم و شما یه جورایی عشق دوم منید😶 درست زمانی که همه چی داشت برای وصل من و عشقم جور میشد سر و کله شما تو زندگیم پیدا شد. و همیشه میترسیدم بودنتون یه جورایی من رو از اون دلسردکنه من از بچگی عاشقشم😍 .خواهش میکنم نزارید به عشقم که الان شرایط جور شده که دارم بهش میرسم..نرسم😔 دیگه تحمل نکردم میدونستم داره زهرا رو میگه اشک تو چشمام حلقه زد😥 به زور صدامو صاف کردم و گفتم خواهشا دیگه هیچی نگید..هیچی😤 . -اجازه بدید بیشترتوضیح بدم -هیچی نگید و بلند شدم و به سرعت سمت بیرون رفتم و وقتی رسیدم حیاط صدای گریه هام بلند بلندشد تمام بدنم میلرزید😭 احساس میکردم وزن سرم دوبرابر شده بود..پاهام رمق دویدن نداشتن توی راه زهرا من و دید و پرسید ریحانه چی شده؟! ولی هیچی نگفتم بهش وفقط رفتم تو دلم فقط بهشون فحش میدادم رفتم خونه با گریه و رو تختم 🛌نشستم گریه ام بند نمیومد گریه از سادگی خودم گریه از اینکه گول ظاهرش رو خوردم پسره زشت بدترکیب صاف صاف نگاه کرد تو صورتم گفت عشق دوممی😡 منو بگو که فک میکردم این خدا حالیشه اصلا حرف مینا راست بود. اینا فقط میخوان ازدواج کنن که به گناه نیوفتن ولی... اما این با همه فرق داشت زبونم اینا رو میگفت ولی دلم داشت خاطرات مشهد و این مدت بسیج رو مرور میکرد و گریه میکردم..گریه میکردم چرا اینقدر احمق بودم. یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد ادامه دارد.... سیـــدمهدےهــاشمے✍ 🆔 @iranrhdm