eitaa logo
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
580 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
58 فایل
جهاد تبیین یعنی قبل از دشمن، شما محتوای صحیح را درست کنید رهبر انقلاب ✅بزرگترین ویترین انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در کشور ✅ معرفی موزه و بیان دستاورد های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ✅ ارتباط با ادمین @iranrhdm_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 کدام جمعه‌... 🌱 جمعه‌ها پر از انتظارند… پر از حسّ ناب رسیدن… پر از عطر نمِ خاک، وقتی کوچه‌ها را آب و جارو کرده‌ای تا مسافرت از راه برسد… مثل هوای تازه‌ای که نفس می‌کشی و جانت تازه می‌شود. 🧡 یا ایهاالعزیز! من جمعه‌ها را به هوای تو دوست دارم. کدام جمعه مرا به تو خواهد رساند؟ 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍️ فقط ساکت شوید 🔹تمام دعاهای شما چیزی نیست جز اینکه به خدا بگویید چه‌کار بکند و چه‌کار نکند. فکر می‌کنید مشاور خدا هستید. 🔸اما مراقبه یعنی اینکه شما محدودیت‌های خودتان را درک می‌کنید و حالا فقط ساکت می‌شوید. بدون هیچ توصیه و سفارشی به خدا. 🔹اگر بتوانید فقط ساکت باشید، هم در بیرون و هم در درونتان، هر آن چیزی که واقعا نیازتان باشد، برایتان رخ خواهد داد. 🔸تمام تعالیم برای آن است که ساکت شوید و ایده‌های احمقانه‌ به خدا حواله ندهید! 💢 بلکه فقط ساکت شوید. 🆔 @iranrhdm
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_بیست_و_چهارم دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه🏤 راستیتش خیلی نگ
فقط صدا آخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید😭 صدای لااله الا الله گفتناش😔 من چی فکر میکردم و چی شده بود از دفتر بیرون اومدم و نفهمیدم چجوری تا خونه🏡 رفتم توی مسیر از شدت گریه هام😭 اطرافیان نگاهم میکردن😒 ای کاش میموندم اونروز تا ادامه حرفشو بزنه... رفتم اطاقم و نامه📜 رو آروم باز کردم دلم نمیومد بخونمش💔 بغضم😢 نمیزاشت نفس بکشم سرم درد میکرد نامه📜 رو باز کردم سلام ریحانه خانم🌸 (همین اول نامه اشکهام سرازیر شد..😭 چون اولین بار بود که داره منو با اسم صدا میزنه) این مدت که از من دلگیر بودید بدترین روزهای عمرم بود😔 نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم. اصلا نمیخواستم این حرفها رو بزنم ولی دلم نمیومد نگفته برم مخصوصا حالا که منظور اون روزم رو بد متوجه شدید😩 باید اعتراف کنم که این فقط شما نبودید که بهم احساسی داشتید بلکه من هم عاشقتون بودم❤️ از همون روزی که قلب پاکتون رو دیدم همون موقعی که تو حرم نماز میخوندید و من بی خبر از همه جا چند ردیف عقب تر نشسته بودم و گریه هاتون رو میدیدم وبه قلب پاکتون پی بردم😍 حتی من خودم گفتم بهتون پیشنهاد همکاری تو بسیج رو بدن😈 وقتی دیدم که با قلبتون💙 چادر رو انتخاب کردید خیلی بیشتر بهتون علاقه پیداکردم😇 اما نمیخواستم شما چیزی ازاین علاقه بفهمید😐 من عاشقتون بودم ولی عشقی بزرگتر نمیگذاشت بیانش کنم😓 راستیتش من از کودکی با عشق شهادت💚 بزرگ شدم و درست در موقعی که به وصال یارم نزدیک بودم عشق شما به قلبم💞 افتاد حتی عشقتون باعث شد چندبار زمان اعزاممو عقب بندازم😣 حق بدهید اگه بهتون کم توجهی میکردم...حق بدهید اگر هم صحبتتان نمیشدم چون نمیخواستم بهتون وابسته بشم و توی مسیرم تردیدی ایجادبشه👌 ریحانه خانم🌸 اگر من و امثال من برای دفاع⚔ نرویم و تکه تکه نشیم فردا معلوم نیست چی میشه😔 همه اینهایی که رفتن و برنگشتن عشق یه نفری بودن💓 همه یه چشمی👀 منتظرشون بود همه قلب💛 مادرها و همسراشون بودن پس خواهش میکنم درکم کنید و بهم حق بدید نمیدونم وقتی این نامه رو میخونید من کجا و تو چه حالی هستم؛ آروم گوشه قبرم⚰ خوابیدم یا زنده هستم😕 ولی از همینجا قول میدم اگه برگردم و قسمت بود حتما.... اما اگه شهید شدم خواهش میکنم این نامه رو فراموش کنید و به کسی چیزی نگید و دنبال خوشبختی💝 خودتون باشید. سرتون رودرد نمیارم مواظب خودتون باشید حلالم کنید...😔 یا علی👋 ادامه دارد ... ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🆔 @iranrhdm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥وَ ما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ❇️ به یاری خداوند صهیونیست ها را از جنایت تجاوز به کنسولگری ایران در دمشق پشیمان خواهیم کرد . ✨مقام معظم رهبری ❤️ 🆔 @iranrhdm
‍ 🌷تربیت🌷 مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم می‌گفت: تربیت کردن ابراهیم به صورتی غیر مستقیم بود. مثلا هربار که با هم بودیم و یک فقیر می دید، پول را به من میداد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمی‌شد و به ما هم درس برخورد با فقیر می داد. 🌭ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت. اما هرجایی نمی رفت. یک ساندویچ فروشی در ۱۷شهریور بود که به فروشنده اش آقاشیخ می گفتند. یعنی آدم مقدس و مسجدی بود. ✳️ابراهیم همیشه پیش او می‌رفت. می دانست توی الویه؛ کالباس نمی ریزد و فقط از مرغ استفاده می‌کند. ابراهیم سوسیس و همبرگر و... هرگز استفاده نکرد. ✅اینگونه به ما درس تربیتی میداد که هرچیزی نخوریم و هرجایی برای غذا نرویم. می‌دانست که این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد. چرا که قرآن دستور می‌دهد که انسان به غذایی که می‌خورد توجه داشته باشد. 💐برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲ 🆔 @iranrhdm
به یاد دارم زمانی که ما در مریوان زندگی می کردیم، یک شب صداهای بسیار عجیب و غریبی می شنیدیم. آن شب او تازه از ماموریت بازدید، برگشته بود و هنوز دکمه‌های لباسش را باز نکرده بود که با فهمیدن حمله کومله‌ها به شهر دوباره از خانه بیرون رفت . او تا صبح درگیر بود تا کومله‌ها را از شهر بیرون کنند. از انجا‌ که بسیار شجاع بود و کسی یاریی مقابله با او را نداشت، عمدتا در ماموریت هایش موفق بود. 🆔 @iranrhdm
‌ هم دانشگاه می رفت هم کار می‌کرد توی يک شرکت تأسيساتی،اوايل کارش بود که گفت برای مأموريت بايد برم خرم آباد...خبر آوردند دست گير شده،با دو نفر ديگر اعلاميه پخش مي‌کردند. آن دوتا زن و بچه داشتند. احمد همه چيز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند. جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 🆔 @iranrhdm
🔅 ✍️ کار کوچکی که نزد خدا بزرگ است 🔹هرگز فکر نکنیم کسانی که به معرفت خدا می‌رسند کارهای بزرگی در راه خدا می‌کنند، بلکه بدانیم آنان کارهای کوچک خود را با نیت خالص نزد خدا بزرگ و ارزشمند می‌کنند. 🆔 @iranrhdm
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن #قسمت_بیست_و_پنجم فقط صدا آخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرف
وقتے نامہ📜 رو خوندم دست و پاهام میلرزید احساس میڪردم ڪاملا یخ زدم احساس میڪردم هیچ خونے توے رگ هام نیست اشڪام بند نمیومد...😭 خدایا چرا؟! خدایا مگہ من چیڪار ڪردم؟! خدایا ازت خواهش🙏 میڪنم زندہ باشہ... خدایا خواهش میڪنم سالم باشه. ((از حسادت دل من مے سوزد، از حسادت بہ ڪسانے ڪہ تو را مے بینند! از حسادت بہ محیطے ڪہ در اطراف تو هست مثل ماہ و خورشید ڪہ تو را مےنگرند مثل آن خانہ ڪہ حجم تو در آن جا جاریست مثل آن بستر و آن رخت و لباس ڪہ ز عطر تو همہ سرشارند از حسادت دل من مےسوزد یاد آن دورہ بہ خیر ڪہ تو را مے دیدم)) 😭😭😭😭😭😭😭😭 ڪارم شدہ بود شب و روز دعا ڪردن🙌 و تو تنهایے گریہ ڪردن😭 یهو بہ ذهنم اومد ڪہ بہ امام رضا متوسل بشم خاطرات سفر🚌 مشهد دلم رو آتیش💔 میزد. اے ڪاش اصلا ثبت نام نمیڪردم ولے اگہ سید رو نمیدیدم معلوم نبود الان زندگیم چطورے بود شاید بہ یڪے شبیہ احسان جواب مثبت میدادم و سر خونہ زندگیم بود ولے عشق چے؟!...💔😔 آقا جان... این چیزیہ ڪہ شما انداختے تو دامن ما...حالا این رسمشہ تنهایے ولم ڪنے؟!😔😭 آقا من سید رو از تو میخوام🙏 یڪ ماہ بعد: یہ روز صبح دیدم زهرا پیام📩 فرستادہ (ریحانہ میتونے ساعت 9🕘 بیاے مزار شهداے گمنام؟! ڪارت دارم) اسم مزار شهدا اومد قلبم♥️ داشت وایمیستاد.. سریع جوابشو دادم و بدو بدو🏃♀ رفتم تا مزار -چے شدہ زهرا -بشین ڪارت دارم -بگو تا سڪتہ نڪردم ریحانہ این شهداے گمنامو میبینے؟! -ارہ..خب؟؟ -اینا هم همہ پدر و مادر داشتن...همہ شاید خواهر داشتن...همہ ڪسے رو داشتن ڪہ منتظرشون بود...همہ شاید یہ معشوق❣ زمینے داشتن ولے الان تڪ و تنها اینجا بہ خاطر من و تو هستن. -گریم گرفت😥 -پس بہ سید حق میدے؟! -حرفات مشڪوڪہ زهرا -روراست باشم باهات؟ -تنها خواهش منم همینہ -ریحانہ تو چرا عاشق سید بودے؟! -سرمو پایین انداختم و گفتم خب اول خاطر غرور و مردونگیش و بہ خاطر حیاش😌 بہ خاطر ایمانش.. بہ خاطر فرقے ڪہ با پسراے دور و برم داشت -الانم هستے؟؟ -سرمو پایین انداختم -قربون قلبت💜 برم... این چیزهایے رو ڪہ گفتے الحمدللہ هنوز هم داره☺️ -یعنے چے این حرفت؟! یعنے ... -بیا با هم یہ سر بریم خونہ ے سید اینا...😳 ادامه دارد ... ✍ سید مهدے بنے هاشمے 🆔 @iranrhdm
سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🆔 @iranrhdm
🌷 گفت فرمانده تانکر آب به سمت داعش میره اگه منفجرش نکنیم داعش نفس تازه میکنه نبرد سخت‌تر میشه!!! در جواب گفت امام حسین در کربلا اسبان سپاه عمر بن سعد رو هم سیراب کرد. ما مرید اباعبدالله هستیم و مردانه میجنگیم! 📚 شهید جواد الله کرم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌🆔 @iranrhdm