سپاه سایبری قدس
شاید آخرین عکس
شهناز و عدهای دیگر از دخترها در خرمشهر باقی ماندند و نزد خانم عابدینی قرآن میخواندند. محل کلاسشان در خیابان چهل متری خرمشهر بود. شب پیش از شهادت، خانم عابدینی، شهناز و گروهی از دخترها دور هم جمع بودند. شهناز، لباس سفیدی به تن داشته و جوراب سفید پوشیده و چادر سفیدی به سر انداخته بود. خانم عابدینی به شهناز میگوید: در این لباس خیلی قشنگ شدهای، ولی این لباس چه تناسبی با وضعیت جنگ و گریز فعلی ما دارد؟
شهناز جواب میدهد: وقتی انسان خیلی خوشحال است، بهترین لباسهایش را میپوشد. من چنین حالی دارم. بعد هم به بچهها میگوید: بیایید چند عکس یادگاری بگیریم، چون شاید این آخرین عکسها باشد.
لباس نماز
اوایل انقلاب، نماز اول وقت خواندن، چندان بین مردم متداول نبود؛ اما شهناز از همان روزها تأکید زیادی روی نماز اول وقت داشت. او برای نمازش لباس جداگانهای داشت و هر وقت از او میپرسیدم که چرا موقع نماز، لباست را عوض میکنی، میگفت: چطور موقعی که میخواهی به مهمانی بروی، لباس آراسته میپوشی؟ چه مهمانی و دعوتی بالاتر از گفتوگو با خدا؟ نماز مهمانی بزرگی است که خداوند بندگانش را در آن میپذیرد. پس بهترین وقت برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن است.
راوی: خواهر شهید
مادر شهید: اولین نفری هم که از خانواده ما شهید شد، شهناز بود. او رفت و راه شهادت را برای دو برادر خودش، حسین و ناصر هم باز کرد.
تشییع مظلومانه
شهناز وقتی شهید شد، او را در گلزار شهدای خرمشهر، بیآنکه پدرش حضور داشته باشد، به خاک سپردیم.
به خاطر ناامن بودن شهر، پیکر او فقط توسط پنج نفر به طور بسیار مظلومانه تشییع شد.
راوی: مادر شهید
4_626234810469187589.mp3
2.34M
محفل عاشقانه؛
جمعی از جانبازان دفاع مقدس 🌹
ب یاد همرزم های شهیدشون
#بیت_شهید_بهروز_مستشرق
#معروف_به_رضا
#سوم_خرداد_سالروز_آزادی_خرمشهر