💫پیامبر فرمود: و الّذی بَعَثَنی بالحَقِّ نَبِیّا، لو أنّ رَجُلاً لَقِیَ اللّه َ بِعَمَلِ سَبْعینَ نبیّا ثُمَّ لَم یَلْقَهُ بِوَلایةِ اُولی الأمْرِ منّا أهلَ البیتِ ما قَبِلَ اللّه ُ مِنْهُ صَرْفا و لا عَدْلاً
(امالی مفید/115)
🔸قسم به آن کسی که مرا به پیامبرى برانگیخته است، خدا را دیدار کند اگر کسى با اعمال هفتاد پیامبر، خدا را دیدار کند، اما ولایت اولو الامرِ ما خاندان را به همراه نداشته باشد، خداوند از او نه توبه و بازگشتى میپذیرد و نه فدیهای
❗️(آقا ما یا میدونیم پیغمبر چیه یا نمیدونیم. عدد70یا میدونیم چیه یا نمیدونیم.
💢ولی پیغمبر هر دوش رو میدونسته چیه. یه نفر رفته عبادت هاش، عمل صالحش به اندازه ی ۷۰ تا پیغمبره یکمی فکر کنید ببینید ۷۰ تا جا میفته؟!)
✴️ «ثمَّ لَمْ یَلْقَهُ بِوِلایتِ اولی الامرِ مِنّا اَهلَ البَیت ماقَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَرْفاً ولا عَدْلا»
❌خدا ازش هیچی قبول نمیکنه. چرا؟! _چون هوای نفس داشته دیگه...
⚡️فلسفه کل جریان این بود که این هواش رو بزنه. این هواش حاضر نشد جلوی ولِّی خدا بزنه؛ خب مرض داره دیگه!
⚡️مرضِش همون هواشه. با هوا هی کار خوب بکن! مگه ما تو رو ساخته بودیم که کار خوب بکنی؟! مگه تو رباطی؟!
💻کامپیوتر گناه نمیکنه. کامپیوتر رو نگاه کن. خودش تصاویر حرامی که توش هست رو نگاه نمیکنه. قرآن هم نمیخونه.
⁉️ما اون رو میخواستیم بسازیم؟! نمیخواستیم... ما تو رو میخواستیم بسازیم تو یه چیز دیگه هستی.
⚡️ادامه دارد....
@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #رهبرانقلاب
#حاجقاسم ملیترین و در عین حال امتیترین چهره کشور بود
♦️حاج قاسم ثابت کرد که میتوان ملیترین و در عین حال امتیترین بود.
♦️حضور دهها میلیونی ملت در تشییع پیکر مطهر سردار نشان میدهد حاج قاسم ملیترین چهره بوده و هست.
♦️نفوذ روزافزون یاد و نام او در دنیای #اسلام اثبات میکند سلیمانی عزیز، امتیترین چهره دنیای اسلام نیز بوده و هست.
@Islamlifestyles_fars
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 239
🔅 امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
🔴 دانش، دارنده خود را نگهبان است.
📚منية المريد صفحه ۱۱۰
🆔 @IslamLifeStyles_fars
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️السلام علیک یا صاحب الزمان
💫صاحب الزمانے و
زمان با الهام پلڪ زدنهایت،
درجست و گریز است
🌾آقاے مهربان ثانیهها؛
ثانیهها،بے تو در تلَفند!
"أینَصاحِبُنا؟"😭
🥀پسکِے قصد آمدن داری؟
🌟«اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ فیٖ فَرَجِ مَولاٰناٰ صاٰحِبَ العَصرِ وَ الزَّماٰن»🌟
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَواتْکَ عَلَيْهِمْ
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ وَ اَبِیهَا وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ*
✨یااباالصالح المهدی
تا نیایی گره از کار جهان وا نشود
@IslamLifeStyles_fars
#کلامشهید💌
🥀 #شهیدحاجقاسمسلیمانی
هر وقت در #سختی های جنگ
فشار ها بر ما حادث میشد و به
صورت بسیار مضطری هیچکاری
از ما برنمیآمد،پناهگاهی جز
#حضرتزهرا«سلاماللهعلیها» نداشتیم...
@Islamlifestyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(3).mp3
3.27M
🔈 ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و پنجاه و هشتم : خطبه ۱۰۱ تا خطبه ۹۹
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیست_وسوم #بخش__6 ✳️ببینید آقایان
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_بیست_وسوم
#بخش__7
⚛تو ثواب الاعمال شیخ صدوق فرمود:
🔸یه نفر اومد گفت: من یه همسایه دارم فدات بشم آقا امام صادق. من همیشه با صوت مناجات اون از خواب بیدار میشم. بعد گریه میکنه. قرآن میخونه، پنهانی (آشکارش هم خوبه).
✨ تحقیق کردم هیچ حرامی هم انجام نمیده. خیلی آدم مقیّدیه.
💫بعد حضرت بهشون میفرمایند: نظرشون نسبت به عقیده شما چیه؟! یعنی همین ولایتی که تو قبول داری. گفت: آقاجون من نمیدونم.
💫آقا فرمود: خب هر موقع این عقیده اش رو فهمیدی! میتونیم در موردش قضاوت کنیم. حالا با عبادت نمیشه قضاوت کرد.
🔸میگه: من رفتم و فهمیدم این اصلاً اعتقاد به ولایت نداره.
⚡️یه بار دیگه امام رو دیدم در سال بعد. گفتم: آقاجون یادتونه سال قبل یه مطلبی رو به شما گفتم در مورد همسایمون؟ گفتم: خیلی آدم خوبیه.
💫آقا فرمود: بله بله... حالا عقیده اش چیه؟! گفتم: نه آقا... این اصلاً به این چیزها معتقد نیست.! حضرت فرمود:
(اسم اون آقا میسر بود)
✴️ « یا میَّسِر اَیُّ البِقاعِ اَعظَمُ حُرْمَةً؟ »
فرمود: مُیسر کدام بقعهها، کدام قسمت زمین خدا حرمت بیشتری داره؟!
🔰(آقاجون، فدات بشم، اینا رو من نمیگم اینا رو امام صادق میفرماید. میدونه اون آقا داره یادداشت میکنه. که نقل بشه. سینه به سینه علما.
منبر نرفت آقا، که بگی منبر رفت، تبلیغات کرد. خواست شلوغش بکنه ها... اصلاً ریخت این کلمات رو ببینید، ساختارش رو ببینید.) گفتم: آقاجون خود شما میدونید...
@IslamLifeStyles_fars
✴️حضرت فرمود: بین رکن و مقام روضهایی از ریاض بهشته.
🔰(رکن و مقام کعبه و مقام حضرت ابراهیم. میدونید دیگه که کجاست؟!
و بین قبر شریف پیامبر و منبر پیامبر. اونجا هم بهشته. اون دوتا نقطه، نقطههای برجستهی زمین هستند.)
💫فرمود: «لَو أنّ عبداً عَمَّرَهُ اللّه فی مابَیْنَ رُکْنَ وَالمَقام وفی مابَینَ قبرَ وَالمِنْبَر»
✨یه کسی همهی عمرش رو اینجا زندگی کنه. این دوتا جا.
🔸«یَعْبُدُهُ ألْفَ عام» هزار سال اونجا عبادت کنه.
🔸«ثُمَّ ذُبِحَ عَلی فراشِ مَظلوماً» سپس شهید بشه، سر از بدنش مظلومانه جدا کنند.
🔸«ثُمَّ لَقی اللّه عَزَّوجَلّ بِغَیرِ وِلایَتِنا» بدون ولایت ما خدا رو ملاقات کنه
🔸«لَکانَ حقیقاً عَلی الّله عَزَّوَجَلّ أن یُکِبَّهُ عَلی مَن خِرَیْهِ فی نارِجَهَنَّم» با صورت خدا او را به جهنم خواهد انداخت.
🤨چون این نامرد یه عِنانیّتی، یه هوای نفسی، یه مَنَمی رو، تو خودش پنهان کرده. بقیهاش بازیشه.
⚡️ادامه دارد....
@IslamLifeStyles_fars
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت11
کلید را داخل قفل انداختم و وارد شدم. همین که پایم راداخل حیاط گذاشتم. صدای گریه ریحانه را شنیدم. حیاط خانه آقای معصومی کوچک و جمع و جور بود. از در پارکینک به اندازه یک ماشین جا داشت و از در ورودی هم تقریبا از پشت در تا نزدیک سه تا پله ایی که حیاط را از ساختمان جدا میکرد پر از گل و گیاه بود.
بعد از گذشتن از سه پله، یک بالکن یک متری بود، که کنار بالکن هم با چند تا گلدان شمعدانی تزیین شده بود. ساختمان کلا دو طبقه بود. طبقه بالا خواهر ناتنی آقای معصومی و طبقه پایین هم خودشان زندگی می کردند. زنگ آپارتمان را زدم.
آقای معصومی دررا باز کرد در حالی که بچه بغلش بود و روی ویلچر به سختی ریحانه را بغلش نگه داشته بود، سلام کرد. جواب دادم و سریع بچه را از بغلش گرفتم.
ــ دارو گرفتید؟
🌸✨🌸✨🌸✨
ــ بله الان بهش میدم. دستم را روی پیشانیه ریحانه گذاشتم کمی داغ بود. ریحانه، بچه زیباو بامزه ایی بود. وقتی بغلش کردم آرام تر شد. سرش را روی شانهام گذاشت. موهای خرمایی و لختش روی چادرم پخش شد.
بدونه اینکه چادرم را عوض کنم. استامینیفونش را دادم. شیشه شیرش را هم دردهانش گذاشتم وروی تخت صورتی وقشنگش خواباندم.
کمکم آرام شد و خوابش برد.
آپارتمان آقای معصومی قشنگ بود. سالن نسبتا بزرگی داشت با کف پوش سرامیک، فرشهای کرم قهوه ایی که با پرده سالن ست بود. دوتا اتاق خواب داشت که یکی مال ریحانه بود. اتاق زیبا و کاملا دخترانه، خدا بیامرز مادرش چقدر با سلیقه براش وسایلش را خریده بود. چیزی به غروب نمانده بود. گرمم شده بود چادر و سویشرتم را درآوردم و چادر رنگی خودم را از کمد بیرون آوردم و سرم کردم.
از اتاق بیرون آمدم. بادیدن آقای معصومی تعجب کردم چون او به خاطر راحتی من، زیاد ازاتاقش بیرون نمی آمد. پایین بودن سرش باعث شد عمیق نگاهش کنم.
🌸✨🌸✨🌸✨
آقای معصومی سی و پنج سالش بود. پوست روشن و چشمای عسلیاش با ته ریش همیشگیاش به اوجذابیت خاصی میداد. متین و موقر و سربه زیریاش، باعث میشد من در خانهاش راحت باشم.
سرش رابالا آوردو به دیوار پشت سرم خیره شدو گفت: می خواستم باهاتون صحبت کنم. روی یکی از صندلیهای میز ناهار خوری که با مبلهای کرم قهوه ایی ست بود، نشستم و گفتم: بفرمایید.
دستی به ته ریشش کشیدوبالحن مهربانی گفت: تو این مدت خیلی زحمت افتادید. فداکاری بزرگی کردید. خواستم بگویم ریحانه دیگه بزرگ شده، دیگه خودم میتونم با کمک خواهرم ازش نگهداری کنم، نمیخوام بیشتر از این اذیت بشید. از یک سالی که قرارمون بود بیشترهم موندید، وقتتون خیلی وقته تموم شده.
ولی شما اونقدر بزرگوارید که حرفی نزدید.
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد..
✿○○••••••════••••••○○✿