وقتی میخندد دستش را میگیرد جلوی دهانش. از وقتی دخترِ خانه بوده تا حالا که ۶۷ سالش است، پیش دندانپزشک نرفته. دندان پیشش شکسته است و خندهاش را خراب میکند. برای همین دستش را جلوی دهانش میگیرد. اگنس توی کنسرت هم نمیخندید، وقتی با خانم بنفش و خانم صورتی هم شوخی میکردم، نمیخندید.
زیر سقف دنیا
محمد طلوعی
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
آکادمی هنری ماه نو
🔻نقشهٔ اصلی داستان پیرنگ چیه؟ پیرنگ اون طرح، اون نقشهٔ اصلی داستانه که درواقع شبکهٔ منطقی و علی و م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻من، روایت هستم!
گاهی من روایت میکنم، و خودم رو، تکهتکههایی از خودم رو، روایت میکنم و ناظر به چیز خاصی نیستش؛ مثل کاری که خانم جعفریان در «نجات از مرگ مصنوعی» کرده یا خانم مهزاد الیاسی توی دو کاری که نشر اطراف چاپ کرده «کسی نمیداند در کدام سرزمین میمیرد» تکههایی از خودش رو به نسبت اون جغرافیایی که در اونجا قرار گرفته روایت کرده؛ هر جایی یه تکهتکههایی از خودش. سفرنامه نیست! اصلاً سفرنامه نیست که بخوای در اون ساختار ببینیش. میگه من توی قم، من توی تهران، من توی مالزی، من توی استرالیا، من توی لندن، من هر جایی یک تجربهای داشتم. اینجا، توی این اتمسفر جغرافیایی، تکههایی از منه. پس باز من دارم خودم رو به صورت تکهتکه روایت میکنم. کاری که محمد طلوعی توی «ویرانههای من» کرده و خودش رو، روزمرگیش رو، حالات آدم رو توی خستگی، توی اضطرارش روایت کرده؛ و اون دوباره میشه چی؟ روایت من نسبت به خودم یا نسبت به اتفاقی که برای من میفته؛ مثل ...
🔺برشی از کارگاه «روایتنویسی» استاد سیداحمد بطحایی
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
سید گفت: ما علف این خاکیم، از این خاک سبز شدیم، کجا بریم؟
اسرار گنج دره جنی
ابراهیم گلستان
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
فاضل نظری
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
میگفت بهترین کار در یک روز گرم ماه ژوئیه این است که آدم از صبح تا شب برود روی یک تکه چمن وسط بوتهزار دراز بکشد، زنبورها لابهلای گلها با وزوزشان برای آدم لالایی بگویند، چکاوکها بالای سر آدم آواز بخوانند، آسمان آبی و بیابر باشد و خورشید هم مدام بتابد. این کل تصور او بود از سعادت بهشتی.
بلندیهای بادگیر
امیلی برونته
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
من در نفس خویش این قدرت و سرعت میشناسم که در خدمت مردان، یار شاطر باشم نه بار خاطر.
گلستان سعدی
باب دوم در اخلاق درویشان
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
وطن آدم اونجاست که خاطر آدم اونجا باشه.
روایت ساکنان شهر اوز
مهراوه فردوسی
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
حرفهایشان غصهدارت نکند چون عزت و آبرو یکسره دست خداست.
سوره یونس
آیه ۶۵
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
به جای انتقام، از حقانیت فکرتان دفاع کنید... میخواهید جهاد کنید؟ دست از نزاعهای فرقهای بردارید. رضایت خدا جایی است که تعصب فرقهای نیست. شرط اول علویبودن مسلمانبودن است. بروید به جای این زرههای آهنی و تاج خروسها، زره علم بپوشید تا ایمانتان را حفظ کنید.
مسافر ری (۱۳۷۹)
داوود میرباقری
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
ناگهان آمدند و ناگهان رفتند. مثل باران آبادان که تا میآمدی فکر کنی میبارد، دیگر نمیبارید.
چراغها را من خاموش میکنم
زویا پیرزاد
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
آکادمی هنری ماه نو
🔻من، روایت هستم! گاهی من روایت میکنم، و خودم رو، تکهتکههایی از خودم رو، روایت میکنم و ناظر به چ
🔻شخصیزدایی از یک مضمون شخصی
از نقطۀ شروع تا یک جایی، مسیر نوشتن جستار روایی و داستان یکی است. شاید تفاوتهای کوچکی وجود داشته باشد اما لازمۀ هر دو این است که شما خود را به عنوان یک داستاننویس بشناسید. داستاننویس شدن کار سختی نیست اما شغل دشواری است؛ باعث میشود در زندگی کمتر از چیزی جا بخورید و صبورتر باشید و اگر الان حس میکنید از این خصوصیت دورید، باید روی این ویژگیتان کار کنید.
شما امروز وارد پروسۀ نوشتن چیزی میشوید که شاید یکی دو سال زمان ببرد؛ یعنی فرآیندی است مبتنی بر صبر. وقتی جرقۀ نوشتن چیزی در ذهنتان زده میشود، هر چه بیشتر صبر کنید، آن را واضحتر میبینید، در شما بیشتر تهنشین میشود و جامعالاطرافتر میتوانید به آن نگاه کنید.
فرض کنید با کسی دعوایتان شده و کلی چیز بهم میگویید. از دعوا که دور میشوید، مرتب خودخوری میکنید کاش این را هم میگفتم، کاش آن را هم میگفتم. این «کاش» برای همۀ مشاغل دنیا یک گزینۀ روی میز است به جز نویسندگی! چون وقتی متنتان تمام میشود، هر آنچه گفتنی بود باید در متنتان میآمد.
🔺برشی از کارگاه «جستارشخصی» استاد رامبد خانلری
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
آکادمی هنری ماه نو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻روایت، داستان نیست!
حتماً وقتی داریم از استوری و داستان حرف میزنیم، داریم از یک قالب صحبت میکنیم. یعنی داریم از یک الگویی صحبت میکنیم که قصه باید توی اون گفته بشه. ولی وقتی داریم از روایت حرف میزنیم، این روایت میتونه قالبهای مختلف و شکلهای مختلفی داشته باشه. مثلاً میتونیم یک گزارشی رو روایت بکنیم، یک خبری رو روایت بکنیم، خاطرهای رو روایت بکنیم و بگیم. روایت سَیَلان داره، جریان داره، خیلی پایانش مهم نیست، گاهیاوقات حتی شروعش هم خیلی مهم نیست، و بیشتر اون جریانه، اون حرکته، اون سَیَلانه مهم هستش و اون زنجیره مهم هست ولی وقتی میخوایم قصه بگیم، باید از یک جای روایت یه چیزی رو بکشیم بیرون و منظمش کنیم، سلسلهمراتب بهش بدیم، زنجیرهوار بهش سروشکل بدیم و تبدیلش بکنیم به قصه.
🔺برشی از کارگاه «داستاننویسی مقدماتی» استاد فرشته نوبخت
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
وسعت کوچک رهایی را
از نگاه اسیر باید دید
کوه در رشتهکوه بسیار است
کوه را در کویر باید دید
یاسر قنبرلو
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
🍉 یلدا مبارک
🎁 تخفیف ۳۰ درصدی همهٔ کارگاههای آموزشی به مناسبت یلدا
💠 کد تخفیف yalda1402
💠 برای ثبتنام از اینجا اقدام کنید.
🕛 مهلت ثبتنام تا ساعت ۲۴ جمعه اول دیماه
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر
@isoapr
May 11
آکادمی هنری ماه نو
🔻روایت، داستان نیست! حتماً وقتی داریم از استوری و داستان حرف میزنیم، داریم از یک قالب صحبت میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فقط تصویر!
یه نکتهٔ مهم در مورد تصویر بگم؛ وقتی در مورد کودک زیر سن دبستان حرف میزنیم باید حساب کنیم که این بچه فقط داره تصویر میبینه. یعنی بالای سن دبستان، متن رو هم میخونه، تصویر هم اگر باشه میبینه. کودک زیر سن دبستان، ما داریم براش میخونیم، میشنوه و تنها چیزی که میبینه تصویره. پس اگه یک دقیقه، یک دقیقه و نیم روی یک صفحه ایستادید و دارید قصه میخونید، اون بچه یک دقیقه زوم روی اون تصویره! خیلی مهمه تصویری که داره میبینه چیه. تجربهٔ شخصی من از قصههای کربلا که برای بچهها یه مدتی قصهگویی کردم، بعد کتاب شد، و کتاب توی پنج تا چاپ سه بار ادیت شد. سه بار ما دوباره از اول فایل چاپ دادیم. چرا؟ چون میدیدم که بچهها مثلاً توی تصویرهای اولی که برای پردهٔ قصهگویی طراحی شده بود، دست بریدهٔ حضرت عباس پیدا بود. قصه که شروع میشد و میگفتم بسماللهالرحمنالرحیم، یه بچهای از اون ور میگفت اون آقاهه چرا دستش بریده؟ اصلاً قصه رو دیگه گوش نمیداد! بچه دیگه قصه رو نمیشنید. تمام مدت ذهنش زوم بود روی اینکه ...
🔺برشی از کارگاه «کتاب بد» استاد منصوره مصطفیزاده
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
یا بفرما به سرایم یا بفرما به سر آیم
غرضم وصل تو باشد چه بیایی چه بیایم
غزلیات سعدی
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
ماری میگوید: برای آدمها امکان دارد حتی وقتی فاصلهٔ معقولی بینشان ایجاد شده به هم نزدیکتر شوند.
تاکاهاشی در جواب میگوید: البته که امکان دارد اما چیزی که برای یک نفر فاصلهٔ معقول است، شاید برای دیگری خیلی دور به نظر برسد.
پس از تاریکی
هاروکی موراکامی
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr