کاش یه خونهی تابستونی کنار یه دریاچه داشتم و هیچکدوم از اطرافیانم ازش باخبر نبودن
اون مثل یه نوره ، یه نور کوچیک توی یه اتاق تاریک که حتی فکر کردن بهش این اتاق تاریک رو روشن تر میکنه
صبح یه دانشجو توی مترو برگه هام رو دستم دید و پرسید امتحان داری ؟ گفتم اره ، یه شکلات بهم داد و گفت موفق باشی and really made me emotional
یعنی احساس میکنم هیچ چیز تو دنیا بهتر از بالم لب نیست لطفا به من بالم لب و پیژامه چهارخونه هدیه بدید
من فکر میکنم ارزشش رو نداشت ، اون زخم آخر انقدر قوی بود که تمام خاطرات خوب رو از بین ببره و باعث بشه اون احساسات برای همیشه ناپدید بشن