کسی که بهش توجه میکردم کلا فراموشم کرده، دوست صمیمیمو خیلی وقته ندیدم و رابطهمون کمرنگ شده، زندگیم از نظم افتاده، شبا تا صبح بیدارم و اگه مجبور نباشم بیدار شم تا ظهر میخوابم، یه مدته هیچ کتاب یا درسی رو نخوندم و خلاصه حس میکنم زندگی یه باتلاقه که توش فرو رفتم و هر لحظه ممکنه خفه شم.
منتظرم، منتظرم پیام بدی، منتظرم زنگ بزنی، منتظرم ببینمت، منتظرم ببوسمت، منتظرم بغلت کنم، منتظرم خندههاتو ببینم، منتظرم بشینیم یه دل سیر حرف بزنیم، من هردقیقه منتظرتم و از این انتظار خسته شدم.
بهش اهمیت میدم، بهم اهمیت نمیده. بهم اهمیت میده، بهش اهمیت نمیدم. چیه این احساسات و لجبازی.