#حدیث_روز
#امام_علی_علیه_السلام :
هرکس با #کتاب ها آرام گیرد، هیچ #آرامشی را از دست نداده است.
غررالحکم، ج ۵، ص ۲۳۳
@JADAZADQOM
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔻حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه) در نشستی که با دعوت ایشان از رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت برگزار شد، با تأکید بر توانایی کشور برای عبور از مشکلات اقتصادی با برخورداری از #روحیه_انقلابی و مجاهدت، کار و تلاش شبانهروزیِ مسئولان و همکاری و همراهی آحاد مردم، شرایط و الزامات استمرار پیشرفت و حرکت پر شتاب به سمت اهداف را بیان کردند.
🔹️حضرت آیت الله خامنهای در این جلسه، شرط اصلی موفقیت در همه عرصهها را برخورداری از «روحیه قوی، انگیزه، شجاعت و عزم راسخ» دانستند و افزودند: همه مدیران دولتی باید در مقابل مشکلات با تحرک بیشتر و با احساس مسئولیت مضاعف عمل کنند.
🔹️رهبر انقلاب اسلامی، تیم اقتصادی دولت را میاندار و محور اصلی کار و تحرک در کشور خواندند و همه دستگاهها را به هماهنگی با آن فراخواندند.
🔹️ایشان شرط دیگر غلبه بر تنگناها را ارسال تصویری مقتدر از دولت برشمردند و افزودند: تصویر دولت در چشم مردم باید تصویری توانا، کارآمد و تلاشگر باشد، زیرا نفس تلاشگری برای مردم جذاب و #امیدوارکننده است.
🔹️رهبر انقلاب اسلامی همچنین صداوسیما و دستگاههای تبلیغاتی را به انتقال تصویر درست از اقدامات دولت توصیه کردند و افزودند: البته بیان انتقادهای منطقی اشکالی ندارد، ضمن اینکه بخش عمدهای از تصویرسازی درست از دولت وابسته به عملکرد مسئولان است، یعنی مسئولان باید به میان مردم، کارگران و صنایع بروند و از نزدیک با آنها ارتباط برقرار کنند.
🔹️حضرت آیت الله خامنهای با مقتدرانه توصیف کردن مواضع رئیسجمهور کشورمان در اروپا افزودند: نشان دادن #اقتدار در مقابل بیگانگان بویژه آمریکاییها امری لازم است و این کار باید بهنگام، صریح و قاطع انجام شود.
🔸️«دنبال کردن جدی کارها با استفاده از امکانات و تواناییهای کشور» سفارش دیگر رهبر انقلاب اسلامی به مسئولان بود.
🔹️ایشان افزودند: البته طرفهای اروپایی موظفند تضمینهای لازم را در خصوص #برجام بدهند اما نباید اقتصاد کشور به این موضوع گره زده و معطل آن شود.
🔹️حضرت آیت الله خامنهای با تأکید بر «لزوم گسترش روزافزون #دیپلماسی و ارتباطات خارجی»، افزودند: به جز موارد معدودی همچون آمریکا، روابط کشور با شرق و غرب باید هر چه بیشتر تقویت شود و تحرک عملیاتی و هدفمند دیپلماسی افزایش یابد.
🔹️رهبر انقلاب اسلامی در ادامه به بیان چند توصیه و راهکار برای حل #مشکلات_اقتصادی پرداختند.
🔹️ایشان تهیه «نقشه راه اقتصادِ با ثبات» را لازم دانستند و افزودند: اگر نقشه راه اقتصاد تهیه شود، مردم و فعالان اقتصادی تکلیف خود را خواهند دانست و با احساس ثبات و آرامش به #کمک دولت خواهند شتافت.
🔸️«تقویت بخش خصوصی» و «ضرورت برخورد قاطع با متخلفان» دو توصیه دیگر حضرت آیت الله خامنهای بود.
🔹️ایشان در همین زمینه به نمونههایی از تخلفات برخی دستگاهها و افراد در مسائل اخیر سکه و ارز اشاره و تأکید کردند: باید با متخلفان در هر سطحی که هستند برخورد شود.
🔹️رهبر انقلاب اسلامی دستور روز گذشته رئیسجمهور برای برخورد با تخلفات در #واردات_خودرو را خوب خواندند و افزودند: البته این دستورها باید پیگیری شود تا به نتیجه مطلوب برسد.
🔹️ایشان «اشراف و اعمال قدرت دولت بر مبادلات مالی برای جلوگیری از عملیات مخرب نظیر قاچاق و پولشویی» را ضروری دانستند و با اشاره به برخی تخلفات انجامشده در استفاده از ارز دولتی گفتند: باید با سامانه های مربوط و یا مقررات قانونی جلوی چنین تخلفات آشکاری گرفته شود.
🔹️«جدی گرفتن سیاستهای اقتصاد مقاومتی»، «اقدام بهنگام و علاج واقعه قبل از وقوع» و «مبارزه واقعی با فساد» محورهای بعدی مورد تأکید رهبر انقلاب اسلامی در این نشست بود.
🔹️ایشان با تأکید بر اینکه در مبارزه با مفاسد ابتدا باید با #فساد و عنصر متخلف برخورد و سپس به طور شفاف اطلاعرسانی شود، گفتند: البته مسئله برخورد با مفاسد در وهله اول به عهده مسئولان دستگاهها است و پس از آن باید موضوع به قوه قضاییه واگذار شود.
🔹️حضرت آیت الله خامنهای، «حرف زدن رودرروی #مسئولان با #مردم و بیان شرایط» را لازم دانستند و خاطرنشان کردند: مشکلات را با مردم در میان بگذارید و ضمن ارائه اقدامات خود، نقشه دشمن را برای آنها تبیین کنید.
🔺️ایشان در پایان گفتند: جداً معتقدم دولت به شرط انجام اقداماتِ لازم، خواهد توانست بر مشکلات فائق آید و توطئههای آمریکا را ناکام بگذارد. ۹۷/۴/۲۴
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
✨#بـدون_تـو_هـرگـز ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســے و نـهــم وجودم آتش گرفته بو
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و یکم
نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ...
- سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ...
رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ...
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چیصبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ...
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ...
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ...
- چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ...
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ...
- حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ...
جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد...
- یعنی چقدر حالش بده؟ ...
بغض اسماعیل هم شکست ...
- تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع...
دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ...
🌹قــسـمـت چـهــل و دوم
تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ...
از در اتاق که رفتم تو ... مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ...
مثل مرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمت زینب ... صورتش گر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ...
- زینبم ... دخترم ...
هیچ واکنشی نداشت ...
- تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...
دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبان بی زبانی بهم فهموند ... کار زینبم به امروز و فرداست ...
دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباس منطقه ... بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستار زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ...
دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ...
رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ...
- علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم ... اما دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم ... زینب، از اول هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نفس و شاهرگش تو بودی ... چه ببریش، چه بزاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ...
اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمام سجاده و لباسم خیس شده بود ...
ادامه دارد...
@JADAZADQOM
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📸 تصویری از دیدار امروز دستاندرکاران و کارگزاران حج با رهبرانقلاب. ۹۷/۴/۲۵
🔰تصاویر به مرور تکمیل میشود، در👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=40139#i
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 همهی مسلمانان نسبت به مکه و مدینه حق دارند
⛔ آن کسانی و آن حکومتی که از مفاهیم حج جلوگیری میکند، «صدعنسبیلالله» میکند
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار دستاندرکاران و کارگزاران حج:
🔹️حج یک میدان عملی است که آمیختگی دین و سیاست، دنیا و آخرت، و معنویت و مادیت را نشان میدهد.
🔹️در حج هم تضرع هست، هم دعا و توسل و گریه هست، هم طواف و سعی و نماز هست، و هم اجتماع مردم؛ این خیلی مهم است.
🔹️سرزمین مکه برای همهی مسلمانان است. نباید کسانی فکر کنند هر طوری که میخواهند در این سرزمین رفتار کنند. همهی مسلمانان نسبت به مکه و مدینه حق یکسانی دارند.
آن کسانی که سیاست را از اسلام جدا میکنند، اسلام را نفهمیدهاند.
🔺️کسی نباید نسبت به مفاهیم حج و نکتههایی که در حج وجود دارد جلوگیری و ممانعت کند. آن کسانی و آن حکومتی که از این مفاهیم جلوگیری میکنند، "صد عن سبیلالله" میکنند. کعبه متعلق به همهی مسلمانان است. ۹۷/۴/۲۵
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 ملت ایران بعد از انقلاب معنای جدیدی از حج را درک کرد
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز:
ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب، یک معنای جدیدی را در حج درک کرد و مفاهیم جدیدی برای ملت ایران آشکار شد: حجِ همراه با قناعت، حجِ همراه با تفاهم مسلمین، حجی که مظهر "اشداء علی الکفار" و "رحماء بینهم" است.
🔺️نقطهی مقابل این حج، حجی است که بین برادران اختلاف ایجاد کنند و خود را به استکبار ببندند. این حج، نقطهی مقابل آن حجی است که خداوند خواسته است. ۹۷/۴/۲۵
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❌ سیاست شیطانی و خبیث «معاملهی قرن» هرگز تحقق پیدا نخواهد کرد
💫 ملت فلسطین آن روزی را که ریشهی رژیم جعلی صهیونیستی کنده میشود، خواهند دید
🔻رهبر انقلاب، امروز در دیدار دیدار دستاندرکاران و کارگزاران حج: امروز دنیای اسلام به یکصدایی احتیاج دارد. تفرقه ممنوع است، چون دشمن بر دنیای اسلام متمرکز شده است.
🔹️از آن طرف فشار بر یمن، از آن طرف فلسطین و این سیاست شیطانی و خبیث که اسمش را گذاشتهاند «معاملهی قرن». البته بدانند که این سیاست هرگز تحقق پیدا نخواهد کرد.
🔹️به کوری چشم دولتمردان آمریکا قضیهی فلسطین از یادها نخواهد رفت و شهر بیتالمقدس پایتخت فلسطین خواهد ماند و قبلهی اول مسلمانها برای مسلمانان باقی خواهد ماند. این خواب که شهر بیتالمقدس باید دست صهیونیستها باشد، غلطی بیخودی میکنند و این اتفاق نمیافتد و ملت فلسطین در مقابل آن میایستد.
🔺️ البته متاسفانه بعضی دولتهای اسلامی بر اثر بیاعتقادی به اصل اسلام -چه رسد به مسئلهی فلسطین- پیشمرگ آمریکا شدهاند و خود را قربانی او میکنند؛ این هم اثر ندارد و آنها هم ناکام خواهند ماند و به توفیق الهی ملت فلسطین قطعاً بر دشمنان پیروز خواهند شد و آن روزی را که ریشهی رژیم جعلی صهیونیستی کنده میشود، خواهند دید. ۹۷۴/۲۵
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❌ فاجعهی منا فراموششدنی نیست
👈 بعثه، سازمان حج، وزارت خارجه و قوهی قضائیه باید قضیه را دنبال کنند
🔻رهبر انقلاب: متأسفانه دولت عربستان برای حجاج، ایجاد مزاحمت میکند و مانع انجام فرایضی میشود که حق این است که انجام شود؛ این مسائل را باید بهعنوان مطالبات مسلمین در نظر داشت و نباید فراموش کرد.
🔹️فاجعهی منا در سال ۹۴ فراموششدنی نیست و باید در هیئت حقیقتیاب توسط مدعی اصلی که جمهوری اسلامی است، تعقیب شود تا احقاق حق بشود. ظلم بزرگی در آنجا صورت گرفت.
🔹️حق مسلم حجاج، امنیت آنها است؛ این مطالبهی اصلی حجاج است. «امن» یکی از خصوصیاتی است که خدا برای این سرزمین معین کرده اما این ایمنی مراعات نشده است. از دنبالگیری این قضیه خسته نشوید. بعثه، سازمان حج، وزارت خارجه و قوهی قضائیه باید قضیه را دنبال کنند.
🔺️ گزارش رسیده که به خانوادههای شهدای فاجعهی منا که آنجا دفن شدهاند اجازهی زیارت قبور شهیدانشان هم داده نمیشود. دیهی مقتولین هم باید پیگیری شود. ۹۷/۴/۲۵
✳️ حسین اخگرپور دبیرکل اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس :
⭕️ جلوی بازرسی جاسوسان آژانس از دانشگاهها را بگیرید
🔺دانشگاهها ناموس کشور هستند و دشمنان این نظام نباید پنهانی سرشان را پائین بیاندازند و وارد دانشگاههای ما شوند.
🔺وقتی حتی نیروهای امنیتی کشورمان هم نمیتوانند بدون اجازه وارد دانشگاه شوند چگونه بازرسان نهادی که شکی در فعالیتهای جاسوسیاش وجود ندارد میتواند سرزده وارد دانشگاه شود و از اتاقهای اساتید و آزمایشگاهها تفتیش کند؟
📎 ادامه گفتگو:
🌐 http://fna.ir/bnaj82
#واحد_روابط_عمومی
#اتحادیه_جامعه_اسلامی_دانشجویان
🆔 @jadnews
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و ســوم
برگشتم بیمارستان ... وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده...
مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گز گز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ...
- بردی علی جان؟ ... دخترت رو بردی؟ ...
هر قدم که به اتاق زینب نزدیک تر می شدم ... التهاب همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پل معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ...
به در اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ... رفتم توی اتاق ...
زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف می زد ... تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از روی تخت، پرید توی بغلم ... بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ... هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ...
نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ...
- حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ...
دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت...
- مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود ... اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... بعد هم بهم گفت ...
به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ... اما زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ...
بابا ازم قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...
زینب با ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ... اما من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجود خسته ام، کاملا سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ...
🌹قــسـمـت چـهــل و چـهـارم
مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ...
مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ...
همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم ...
- چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ...
من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ...
کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ...
تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود ... تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ...
هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ...
عین علی ... هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ...
از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ...
ادامه دارد...
@JADAZADQOM
✨ #بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و پـنـجــم
تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ...
بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ...
- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ...
اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ...
تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ...
کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ...
با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ...
دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ...
- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ...
🌹قــسـمـت چـهــل و شـشــم
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ...
وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد...
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ...
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ...
هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ...
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ...
گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...
سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ...
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ...
ادامه دارد...
@JADAZADQOM