eitaa logo
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
278 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
279 ویدیو
39 فایل
در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید. ارتباط با ادمین ها: @admin_jad @admin_jad2 🌐 ble.im/JADAZADQOM 🌐 Eitaa.com/jadazadqom
مشاهده در ایتا
دانلود
شما هر کشوری بری بگی ما یه ای به اسم امضا کردیم که دیوارهای رو فرو ریخته ولی شرکت به خاطر تحریم بهمون نمیده با همون کفش سیاه و کبودت میکنن @JADAZADQOM
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و هـفـتـم بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ... سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود ... ادامــه دارد... @JADAZADQOM
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و هـشـتـم تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت ... علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ... من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... بو می کشیدم کجاست ... تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ... هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ... بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ... تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ... ادامــه دارد... @JADAZADQOM
ابن‌ملجم یکی از آن نه نفر زُهّاد و خشکه مقدس‌هاست که می‌روند در مکه و آن پیمان معروف را می‌بندند و می‌گویند همه فتنه‌ها در دنیای اسلام معلول سه نفر است: علی، معاویه و عمرو عاص. ابن‌ملجم نامزد می‌شود که بیاید علی علیه‌السلام را بکشد. قرارشان کی است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟ ابن‌ابی‌الحدید می‌گوید: نادانی را ببین! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند، گفتند چون این عمل ما یک عبادت بزرگ است، آن را در شب قدر انجام بدهیم که ثوابش بیشتر باشد. 📔 سیری در سیرۀ ائمۀ اطهار، ص۴۶ 💠 ترویج آثار شهید مطهری به زبان روز ✅ eitaa.com/joinchat/928120837C5fba8cd9be
آفتابی در دل شب رخ نمایان کرد و رفت ... 📆سالروز رحلت حضرت امام خمینی تسلیت🙏 💔شادی روح امام ۳صلوات...
همان طور که کراراً تذکر داده ام بزرگترین ملتهای مستضعف به ابرقدرتها و ؛ وابستگی فکری و درونی است، که سایر وابستگیها از آن سرچشمه میگیرد. و تا برای ملتی حاصل نشود، در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد. و برای به دست آوردن استقلال فکری و بیرون رفتن از زندان وابستگی به غیر، باید از مصنوعی که بر بعضی از قشرهای ملت و خصوصاً طبقۀ دانشمند و متفکر و تحمیل شده است، برخیزید و خود را و مفاخر و مَآثر ملّی و خود را دریابید. بزرگترین فاجعه برای ملت ما این وابستگی فکری است که گمان میکنند همه چیز از [است]، و ما در همۀ ابعاد فقیر هستیم، و باید از خارج وارد کنیم. شما استادان و و دانشگاهها و دانشسراها ، و نویسندگان و روشنفکران و دانشمندان معظّم باید کوشش کنید، و مغزها را از این وابستگی فکری شستشو دهید. و با این خدمتِ بزرگ و ارزنده، ملت و کشور خود را نجات دهید. @JADAZADQOM
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و نـهـم با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود ... چشم های بی رمقش رو باز کرد ... تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ... - برو بگو یکی دیگه بیاد ... بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ... - میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ... مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ... - خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ... - برادرتون غلط کرده ... من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ... محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ... علی رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... جبهه پر از علی بود ... ادامه دارد... @JADAZADQOM
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰دستور به سازمان انرژی اتمی: ⚠️از همین فردا، مقدمات فعالیت را آغاز کنید ❌تحمیل یک شکل معیوب از را تحمل نمی‌کنیم. @JADAZADQOM
🔻کمی بیشتر درباره‌ی دستور دیروز : به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی از مهر ۸۲ تا آبان ۸۳ سه را در ، و با طرف‌های اروپایی (انگلستان، فرانسه و آلمان) منعقد کرد. او علاوه بر کامل حتی را متعهد کرده بود که مونتاژ و آزمایش ها را هم متوقف کند. ایران در این توافقات حتی از حق داشتن یک سانتریفوژ تحقیقاتی برای نشان دادن به ها هم منع شده بود و در عوض تقریبا هیچ چیزی دریافت نکرد. توافقات حسن با اروپایی‌ها را با این‌جمله توصیف کرد: "مروارید دادیم، آبنبات چوبی گرفتیم!". چند ماه بعد با اشاره به بدعهدی و شکست توافقات، دستور از سرگیری غنی‌سازی و شکستن پلمپ‌ها را صادر کردند و ایرانی که از داشتن حتی یک سانتریفوژ منع شده بود طی چند سال به نوزده‌ هزار سانتریفوژ و غنی سازی ۲۰ درصد رسید. ولی باردیگر حسن روحانی سر رسید و با ، را به ۱۵ سال قبل برگرداند! و حالا باز هم خود وارد میدان شده همان دستور را صادر کرده‌اند: دستور دیروز باز هم تکرار نقش آفرینی رهبری بود در بزنگاهی که ایران در آستانه‌ی یک ورشکستگی بزرگ تاریخی قرار گرفته است. 🔶️حسن روحانی در دو مقطع حساس دوبار در بالاترین سطوح، را به معطلی کشانده، او هر بار گفته کاری که کردم کاملا موفقیت آمیز بوده است! حالا که بنا نیست از کفایت او در کشور سخنی بگوییم لااقل از درباره کمّ و کیف بر و عملکرد که می‌توانیم سوال کنیم؟ @JADAZADQOM
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📹فیلم کامل(Full HD) سخنرانی روز گذشته رهبرانقلاب در حرم امام خمینی(ره) منتشر شد 📥ببینید👇 http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=39807
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســے ام بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه .. برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ... - فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ... خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم ... - تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه ... و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ... ادامــه دارد... @JADAZADQOM
از زبان و دهان، خسته کی شود اصلا زبان برای همین در دهان ماست... ❤✋️ سالروز مولای متقیان، امام علیه السلام تسلیت باد. @JADAZADQOM