✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت ســے و هـفـتــم
احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ...
آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ...
دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ...
یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
جواب ندادم ...
- پرستار ... با توئم پرستار ...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ...
رسما قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ...
- فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
- بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ...
🌹قــسـمـت سـے و هـشـتـم
و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ...
حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ...
تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ...
باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ...
تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ...
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ...
غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ...
بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ...
چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ...
زمان برای من متوقف شده بود ...
سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود...
ادامه دارد...
@JADAZADQOM
#حدیث_روز
مَنِ اسْتَقْبلَ وُجُوهَ الاْرَاءِ عَرف مَوَاقِعَ الْخَطَإِ
كسى كه از آراء مختلف استقبال كند (و نظرات متفاوت را بررسى نمايد) موارد خطا را خواهد شناخت.
#حکمت ۱۷۳
@JADAZADQOM
🏴 السَّلام علیکَ یا جَعفر بنِ مُحَمَّد الصَّادِق
💠 ز غربتش چه بگویم که سینه ها #خون است
💠 برای #صادق_زهرا مدینه محزون است
💠 دلم دوباره به یاد #رئیس_مذهب سوخت
💠 که داغ #غربت لیلی حدیث مجنون است
مراسم #عزاداری #شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
فردا یکشنبه بعد از نماز عصر
باهمکاری #هیئت ها و #کانونها و #تشکلهای_دانشجویی
مکان : پردیسان، دانشگاه آزاد اسلامی قم ، مسجدالرسول
@JADAZADQOM
مسئولین تشکل #جامعه_اسلامی_دانشجویان و نمایندگان #دختران #خوابگاه_مرکزی #دانشگاه_آزاد_اسلامی_قم به همراه مدیر کل #فرهنگی و #اجتماعی این #دانشگاه ضمن حضور در دفتر #ریاست دانشگاه از پیگیری ها و اقدامات انجام شده برای رفع #مشکلات_رفاهی موجود در #خوابگاه تقدیر و قدردانی کردند.
در ابتدای این جلسه عبدالرضا #پور_مطلوب مدیرکل فرهنگی اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی قم مختصرا از مصوبات برخی #مطالبه های دیدار قبلی توضیحاتی ارائه دادند.
در ادامه ی جلسه جناب آقای دکتر #فضل_اللهی ریاست محترم دانشگاه با اشاره به برگزاری چندین جلسه برای رسیدگی به #مطالبات #دانشجویان در بازدید از خوابگاه نتایج جلسه رو مختصرا توضیح دادند.
در پایان عبدالرضا پور مطلوب مدیرکل فرهنگی اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی قم در سخنانی اظهار کرد : « در راستای حضور صمیمانه دکتر سیف اله فضل الهی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی قم در ماه مبارک #رمضان و صرف #افطار با دانشجویان خوابگاهی و آشنایی نزدیک با مشکلات خوابگاه ،جمعی از دانشجویان خوابگاهی با اهدا لوح از حضور صمیمانه رئیس دانشگاه #تقدیر و تشکر کردند .»
خانه ها، آینه #جامعه و #اجتماع ثمره #رفتار هر نفر از ماست
#اجتماع_مردمی «#بانوان ، #حامی_خانواده »
مصادف با روز ملی #عفاف_و_حجاب+برنامه های متنوع نمایشگاهی
با سخنرانی دکتر #خزعلی + #مداحی_حماسی
فردا پنجشنبه ساعت۱۸
#مصلی_قدس
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
🎈دخترانه ترین جشن شهر🎈
✨جشن بزرگ گلابتون✨
شادداشت میلاد گل دختر آل الله🌼 و روزملی دختر👧
در
#هیئت_حسینیه_انقلاب_اسلامی بانوان قم
باآیتم های شگفت انگیز🎈
🎈منبردخترانه: دکترطاهره همیز (استاد دانشگاه علامه و الزهرا)
حرفهای درگوشی ای که هرگز کسی به تو نخواهد گفت!!!💬
🎈 مدح و کف : بانوان موسوی_ضیایی🎤🎼
🎈جشن امضا: 📕کتاب مربع های قرمز📕
با حضور حاج حسین یکتا_زینب عرفانیان
🎈نمایش فیلم🎥
🎈فروشگاه جینگول جات دخترانه👒📚 با تخفیف ویژه💰
🎈هدیه خاص برای همه🎁
🎈پذیرایی با خوشمزه جات🍦🍟
⏰ دوشنبه۲۵تیر_ ساعت ۱۵:۳۰ الی ۲۰
🏡خیابان ۱۵خرداد_دانشگاه آزاداسلامی_تالارغدیر
😍خودت و رفیق شفیق ات به این تجربه شیرین، دعوتید😍🌹