هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 همهی مسلمانان نسبت به مکه و مدینه حق دارند
⛔ آن کسانی و آن حکومتی که از مفاهیم حج جلوگیری میکند، «صدعنسبیلالله» میکند
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار دستاندرکاران و کارگزاران حج:
🔹️حج یک میدان عملی است که آمیختگی دین و سیاست، دنیا و آخرت، و معنویت و مادیت را نشان میدهد.
🔹️در حج هم تضرع هست، هم دعا و توسل و گریه هست، هم طواف و سعی و نماز هست، و هم اجتماع مردم؛ این خیلی مهم است.
🔹️سرزمین مکه برای همهی مسلمانان است. نباید کسانی فکر کنند هر طوری که میخواهند در این سرزمین رفتار کنند. همهی مسلمانان نسبت به مکه و مدینه حق یکسانی دارند.
آن کسانی که سیاست را از اسلام جدا میکنند، اسلام را نفهمیدهاند.
🔺️کسی نباید نسبت به مفاهیم حج و نکتههایی که در حج وجود دارد جلوگیری و ممانعت کند. آن کسانی و آن حکومتی که از این مفاهیم جلوگیری میکنند، "صد عن سبیلالله" میکنند. کعبه متعلق به همهی مسلمانان است. ۹۷/۴/۲۵
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 ملت ایران بعد از انقلاب معنای جدیدی از حج را درک کرد
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز:
ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب، یک معنای جدیدی را در حج درک کرد و مفاهیم جدیدی برای ملت ایران آشکار شد: حجِ همراه با قناعت، حجِ همراه با تفاهم مسلمین، حجی که مظهر "اشداء علی الکفار" و "رحماء بینهم" است.
🔺️نقطهی مقابل این حج، حجی است که بین برادران اختلاف ایجاد کنند و خود را به استکبار ببندند. این حج، نقطهی مقابل آن حجی است که خداوند خواسته است. ۹۷/۴/۲۵
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❌ سیاست شیطانی و خبیث «معاملهی قرن» هرگز تحقق پیدا نخواهد کرد
💫 ملت فلسطین آن روزی را که ریشهی رژیم جعلی صهیونیستی کنده میشود، خواهند دید
🔻رهبر انقلاب، امروز در دیدار دیدار دستاندرکاران و کارگزاران حج: امروز دنیای اسلام به یکصدایی احتیاج دارد. تفرقه ممنوع است، چون دشمن بر دنیای اسلام متمرکز شده است.
🔹️از آن طرف فشار بر یمن، از آن طرف فلسطین و این سیاست شیطانی و خبیث که اسمش را گذاشتهاند «معاملهی قرن». البته بدانند که این سیاست هرگز تحقق پیدا نخواهد کرد.
🔹️به کوری چشم دولتمردان آمریکا قضیهی فلسطین از یادها نخواهد رفت و شهر بیتالمقدس پایتخت فلسطین خواهد ماند و قبلهی اول مسلمانها برای مسلمانان باقی خواهد ماند. این خواب که شهر بیتالمقدس باید دست صهیونیستها باشد، غلطی بیخودی میکنند و این اتفاق نمیافتد و ملت فلسطین در مقابل آن میایستد.
🔺️ البته متاسفانه بعضی دولتهای اسلامی بر اثر بیاعتقادی به اصل اسلام -چه رسد به مسئلهی فلسطین- پیشمرگ آمریکا شدهاند و خود را قربانی او میکنند؛ این هم اثر ندارد و آنها هم ناکام خواهند ماند و به توفیق الهی ملت فلسطین قطعاً بر دشمنان پیروز خواهند شد و آن روزی را که ریشهی رژیم جعلی صهیونیستی کنده میشود، خواهند دید. ۹۷۴/۲۵
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❌ فاجعهی منا فراموششدنی نیست
👈 بعثه، سازمان حج، وزارت خارجه و قوهی قضائیه باید قضیه را دنبال کنند
🔻رهبر انقلاب: متأسفانه دولت عربستان برای حجاج، ایجاد مزاحمت میکند و مانع انجام فرایضی میشود که حق این است که انجام شود؛ این مسائل را باید بهعنوان مطالبات مسلمین در نظر داشت و نباید فراموش کرد.
🔹️فاجعهی منا در سال ۹۴ فراموششدنی نیست و باید در هیئت حقیقتیاب توسط مدعی اصلی که جمهوری اسلامی است، تعقیب شود تا احقاق حق بشود. ظلم بزرگی در آنجا صورت گرفت.
🔹️حق مسلم حجاج، امنیت آنها است؛ این مطالبهی اصلی حجاج است. «امن» یکی از خصوصیاتی است که خدا برای این سرزمین معین کرده اما این ایمنی مراعات نشده است. از دنبالگیری این قضیه خسته نشوید. بعثه، سازمان حج، وزارت خارجه و قوهی قضائیه باید قضیه را دنبال کنند.
🔺️ گزارش رسیده که به خانوادههای شهدای فاجعهی منا که آنجا دفن شدهاند اجازهی زیارت قبور شهیدانشان هم داده نمیشود. دیهی مقتولین هم باید پیگیری شود. ۹۷/۴/۲۵
✳️ حسین اخگرپور دبیرکل اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس :
⭕️ جلوی بازرسی جاسوسان آژانس از دانشگاهها را بگیرید
🔺دانشگاهها ناموس کشور هستند و دشمنان این نظام نباید پنهانی سرشان را پائین بیاندازند و وارد دانشگاههای ما شوند.
🔺وقتی حتی نیروهای امنیتی کشورمان هم نمیتوانند بدون اجازه وارد دانشگاه شوند چگونه بازرسان نهادی که شکی در فعالیتهای جاسوسیاش وجود ندارد میتواند سرزده وارد دانشگاه شود و از اتاقهای اساتید و آزمایشگاهها تفتیش کند؟
📎 ادامه گفتگو:
🌐 http://fna.ir/bnaj82
#واحد_روابط_عمومی
#اتحادیه_جامعه_اسلامی_دانشجویان
🆔 @jadnews
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و ســوم
برگشتم بیمارستان ... وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده...
مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گز گز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ...
- بردی علی جان؟ ... دخترت رو بردی؟ ...
هر قدم که به اتاق زینب نزدیک تر می شدم ... التهاب همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پل معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ...
به در اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ... رفتم توی اتاق ...
زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف می زد ... تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از روی تخت، پرید توی بغلم ... بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ... هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ...
نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ...
- حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ...
دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت...
- مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود ... اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... بعد هم بهم گفت ...
به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ... اما زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ...
بابا ازم قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...
زینب با ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ... اما من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجود خسته ام، کاملا سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ...
🌹قــسـمـت چـهــل و چـهـارم
مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ...
مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ...
همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم ...
- چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ...
من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ...
کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ...
تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود ... تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ...
هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ...
عین علی ... هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ...
از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ...
ادامه دارد...
@JADAZADQOM
✨ #بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت چـهــل و پـنـجــم
تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ...
بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ...
- مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ...
اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ...
تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ...
کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ...
با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ...
دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ...
- دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...
مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ...
🌹قــسـمـت چـهــل و شـشــم
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ...
وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد...
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ...
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ...
هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ...
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ...
گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...
سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ...
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ...
ادامه دارد...
@JADAZADQOM
animation.gif
125K
اختلاط و آثار زیان بار اجتماعی
🌐 Eitaa.com/jadazadqom
سلاااام حالتون چطوووره ؟؟!😍
چند دقیقه وقت بزار بخون خودتو خلاص کن
از شبهات مربوط به بانوهای مسلمان 😉🌹
صحبت هایی خودمانی 🙊و کاربردی و رفع شبهات مربوط به بانوان و مقایسه سبک بانوی مومن و بانوان غربی 👩🎤
سخنرانی #استاد_رحیم_پورازغدی در #دوره_بانو_مومن_انقلابی
#دانشگاه_آزاد_اسلامی
ازنظر #قران زن و مرد از نظر کرامت انسانی هیچ تفاوتی ندارند.
خداوند میفرمایند تا قبل از ایمان و #عمل_صالح مثل مرده و زامبی هستید ولی بعد از ایمان ما شما رو زنده میکنیم.
برخی خصوصیات را #مردان و برخی را #بانوان دارند قدرت بیشتر به مرد داده شده تا در برابر خشونت اجتماعی از خانواده اش دفاع کند و جمله "الرجال قوامون علی النساء"به این دلیل گفته شده است و مرد تکیه گاه #زن است واین دلیل بر ارزشمندتر بودن مرد نیست و خصوصیت محبت بیشتر زن باعث آرامش خانواده و ترغیب مرد برای فعالیت بیشتر جهت راحت تر بودن #خانواده میشود و اگر این مسئله مکملی وجود نداشت و هر دو جنس یک نوع بودند انگیزه ای برای فعالیت جهت تامین خانواده نبود.
زن و مرد هر کدام 3 #وظیفه دارند :
1-وظیفه در برابر خود
2-مسئولیت در مقابل خانواده
3-مسئولیت در برابر امت و بشریت.
مومنین و مومنات همه نسبت به هم #مسئولیت اجتماعی دارند و در ادامه آیات قران بعد از اعلام این مسئولیت به #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر اشاره میکند.
تک تک ما نسبت به مکانی که در آن زندگی میکنیم #مسئول هستیم (سخنی از رهبری : هرکجای دنیا هستید ،آنجا را مرکز عالم بدانید)
مرد و زن نداریم همه ما وظیفه #مطالبه و نظارت به امور داریم.
بعد از این مطالب استاد گرامی به داستان زیبا و #عاشقانه های زندگی و نحوه آشنایی و نحوه خواستگاری پدر مادر اولیه ما (حضرت آدم و حوا) که در روایات آمده ،پرداختند.😍
و از همون زمان بود که حضرت آدم از حضرت حوا خواستگاری کرد نه برعکسش
(قابل توجه اونایی که میگن چرا ما نمیتونیم بریم خواستگاری←برید مشکلی نیست بفرمایید ولی عواقبشم بپذیرید←برگشت گفت خودت اومدی میخواستی نیای ناراحت نشی یه وقت)😄
#شبهه ←حوا ریشه اش ازچیه؟؟!!
ریشه حوا از حی (حیات زندگی) آمده است.
برخی میگویند حوا از حیوان 😳آمده و این در #غرب در دوره رنسانس و بعد آن ،یک سری افراد دینی و غیر دینی به این معتقد بودند و همچنان افرادی هستند در غرب به این معتقد هستند که زن انسان نیست و انسان اصلی مرد است و زن شبه مرد است.
همین غربی که #متمدن میدونیم تاکمتر از 200سال پیش به دید حیوان به زن نگاه میکردند و جنبش حقوق دفاع از زن که 1400سال پیش در اسلام آمده ، درغرب کمتر از100سال هست که راه افتاده.
eitaa.com/jadazadqom
#تفاوت_بانوی_مومن#بانوی_غربی👩🎤
در #اسلام زنان #حق_مالکیت و حق #ارث و #معامله و #تجارت (همسر پیامبر بزرگترین تاجر بودند) و ... از1400سال پیش داشتند ولی در #غرب این حقوق نبوده.
#فمنیسم ←تساوی حقوق زن و مرد! واقعا میشه یکسان باشیم و هرررکاری آقایون انجام میدن ما هم انجام بدیم؟
میشه تو رقابت #اقتصادی و #ورزشی رقابت کنیم با آقایون؟!
قطعا براساس ویژگی های بانوان امکان پذیر نیست و این نیرو به مرد داده شده برای خدمت به زن تا حوای دیگری ایجاد شود و مرد زندگی را تامین کند.
قدرتی هم زنان دارند که مردان نمیتوانند تحمل کنند مثل مشکلات زمان فرزندآوری
البته از حق نگذریم همه موارد فمنیسمی ضد دین نیست موارد قابل قبولی داره که خداوند از قبل به ما اون حق ها رو داده بوده و منبع دینی داره ولی غربی ها این حقوق رو نداشتند.
مثلا وقتی میگیم تساوی حقوق یعنی اینکه نصف مخارج خونه با من نصف با تو، ولی تو دین ما گفتن دوست داشتی کارکن ولی وظیفت نیست و اگر کار کنی واسه خودته.
#شبهه_ارث←آقا ما چه چیزیمون کمتر ازآقایون هست که اونها حق ارثشون 2/3و ما خانم ها 1/3هست؟؟؟!😡😡😡
همیشه تفاوت !!!آخه این چ دینیه ما داریم که حالا بخوایم بهش افتخار کنیم👊😏 !!!
میدونی چیه؟ آخه ما خانم ها ارث1/3که میگیریم همممش برای خودمونه و وظیفه خرج خانواده کردن نداریم ولی آقایون وظیفه دارند اون 2/3که میگیرند رو خرج ما کنند این طوری کلا ارث واسه ماست.
در واقع مصرف 2/3با خانم هاست. خخخ😜😂
میتونیم بیشتر ارث میبریم ،میتونید ببرید، حرفیه؟؟!😎
#شبهه_دیه← اصلا تو مرگ انسانهام خدا تفاوت قائل شده،وقتی ما بمیریم دیه نصف آقایون هست و آقایون دوبرابرما
یک لحظه فکر کنید دور از جون همتون ، شما که یک خانم هستید وقتی فوت میکنید نصف دیه به دست همسرتون میرسه ولی زمانی که مرد فوت میکنه دوبرابر بهتون میرسه. جناب آقای همسر محترم (دور از جون همسراتون )که نمیخوان دیه رو باخودشون اون دنیا ببرندبه شما میرسه 😂😅 چون منبع درامدی ندارید خدا گفته اینم برای شما دو برابر.
دیه ارزش جان انسان نیست ،جبران فقدان اقتصادیست.
شانس بیاریم آقایون با خوندن این متن نگن پس ما چی، چرا در حق ما ظلم شده !مورد داشتیم که میگما😄
🌐 Eitaa.com/jadazadqom