#کلام_رهبر
♦️امام خامنه ای:
یکی از عناصر قدرت نرم جمهوری اسلامی، بیاعتمادی مطلق به قدرتها است که امروز مظهر آن امریکا است.
♦️متأسفانه برخی این بیاعتمادی را قبول ندارند، به زبان میگویند اما واقعاً بیاعتماد نیستند.
اگر انسان واقعاً به آمریکا بیاعتماد باشد، در مذاکرات به حرفهایشان مطلقاً اعتماد نمیکند.
♦️ این بیاعتمادی، نتیجه عقلانیت است.
♦️نتیجه اعتماد به انگلیس در مشروطه، ۷۵ سال عقب ماندن کشور شد.
@JADAZADQOM
#طنز
#روحانی : از این لحظه #برجام توافق بین #ایران و ۵ کشور است نه ۵+۱
یک ماه بعد:
برجام توافق بین ایران و ۴ کشور است نه ۵-۱
دوماه بعد:
برجام توافق بین ایران و ۳ کشور است نه ۴-۱
این داستان ادامه دارد...
🔺 طوبی عظیمی 🔺
@JADAZADQOM
#تحلیل_روز
#مهدی_محمدی :
#امریکا از #برجام خارج شد.
اکنون دیگر توافقی وجود ندارد چرا که قول و قراری در میان نمانده است.
نمایش #ترامپ هم بی مایه بود.
معلوم بود امید بسته که فشار بیاورد امتیازگیری حتمی است.
شاید هم آدرس هایی گرفته.
من امید داشتم آقای #روحانی به خاطر خودش هم که شده قدرتمند و مستحکم موضع بگیرد اما نطق #رییس_جمهور بسیار بی رمق و ضعیف بود.
روحانی عملا به امریکا گفت #توهین به ایران و زدن زیر میز توافق با ایران هیچ هزینه ای ندارد.
این موضعگیری بی گمان امریکا را بیشتر ترغیب خواهد کرد که با #فشار بیشتر می تواند نتیجه بگیرد.
با این مواضع، ایشان مشخصا مسئول همه تحریم ها و فشارهایی است که از راه خواهد رسید.
#ساده_دلانه امیدوارم روحانی لختی بیندیشد که وضع فعلی آیا جز اینکه امریکا متقاعد شده ‘ فشار جواب می دهد’ علت دیگری دارد؟
روزهای آینده حیاتی است.
من به جای #واشینگتن به #تهران نگاه میکنم.
@JADAZADQOM
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت پـنــجــم
اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم کف خونه ... مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت ... نعره می کشید و من رو می زد ... اصلا یادم نمیاد چی می گفت ...
چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ... اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم ... دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه ... مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود ... شرمنده، نظر دخترم عوض شده ...
چند روز بعد دوباره زنگ زد ... من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم ... علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه ... تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره ...
بالاخره مادرم کم آورد ... اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه عصبانی شد ...
بیخود کردن ... چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ ... بعد هم بلند داد زد ... هانیه ... این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ...
ادب؟ احترام؟ ... تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی... این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم ... به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ...
یه شرط دارم ... باید بزاری برگردم مدرسه ...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه جامعه اسلامی دانشجویان، بسیج دانشجویی ، هیئت ها و کانونهای دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی استان قم در محکومیت اقدام گستاخانه رییس جمهور هتّاک آمریکا
«ملت عظیمالشان ایران اسلامی!
رییسجمهور گستاخ آمریکا ، برخلاف قواعد بینالمللی از برجام خارج شد و نشان داد دولت آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی مرتجعین عرب و منافقین در یک جبهه علیه ملت ایران قرار دارند. در فریب و نیرنگ آمریکاییها همین بس که از روز اول بعد از امضاء نه تنها به برجام عمل نکردند بلکه بر حجم تحریمها و مصادره اموال ایران و اخلال در روابط اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران با دیگر کشورها ظاهر شدند. آمریکا هیچگاه در برجام نبود که امروز از برجام خارج شود، نه آن زمانی که تحریمهای شکننده به قول خودشان وضع کردند، نه زمان برجام و پسابرجام که هیچ اتفاق جدیدی نیفتاد تا از آن رونمایی کنند.
جمهوری اسلامی ایران همواره ضمن تاکید بر صیانت از حقوق هستهای خود بر عنصر دیپلماسی و تعامل با دنیا تاکید کرده است و در این عرصه یک بار دیگر اعتقاد ملت ایران و امام راحل و رهبر فرزانه انقلاب مبنی بر غیر قابل اعتماد بودن آمریکا، اثبات شد که او شیطان بزرگ است. وشیطان قابل اعتماد نیست (إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا – فاطر6)
امروز این بیاعتمادی از مرزهای ایران اسلامی عبور کرده و بر دیرباوران عرصه جهانی نیز ثابت شده است که آمریکا حتی قواعد بینالمللی را نیز بر نمیتابد.
کار ترامپ جنگ روانی است، آنها فکر میکنند با ایجاد التهاب و ایجاد فضای یأس و ناامیدی و دو قطبیسازیهای کاذب میتوانند به توهمات خود در باره براندازی، جامه عمل بپوشانند. بوی کبابی که منافقین به مشام ترامپ و بولتون رساندهاند خیالی بیش نیست. منافقین در عمیات مرصاد آن توهمات خودشان را تجربه کردهاند و علیالقاعده باید از توهم بیرون آمده باشند
زیرساختهای اقتصادی ایران، ظرفیتهای عظیم خدادادی و نیز نیروهای جوان و کارآزموده و مجرب و کارگران و کشاورزان و نیروی عظیم پای کار انقلاب اسلامی اجازه نمیدهند که تحریمها در کشور اثر تعیین کننده داشته باشد. انقلاب اسلامی از اول تاکنون مورد تحریم اقتصادی بوده و تاکنون این فشارها و تحریمها اثرگذار نبوده است.
ما دانشجویان بیدار وبصیر در کنار ملت بزرگ کشورمان با دقت رفتار کشورها را رصد میکنیم و بیتردید، مطا لبه ی اقدامی متقابل و تصمیمی قاطع، مبتنی بر اصول حاکم بر سیاست خارجی یعنی عزت، حکمت و مصلحت و منافع ملی و قانونی را از مسئولین، خواستاریم .
دانشجوی انقلابی معتقد است دل بستن به اروپا برای تداوم برجام یک توهم است. اروپا منافع مناسبات خود با آمریکا را رها نمیکند. ما همان پاسخی که به آمریکا دادیم باید به اروپا هم بدهیم.
رئیسجمهور آمریکا حرفهای سخیف و سبکی زد. شاید بیش از ۱۰ دروغ در حرفهای او بود. هم نظام را تهدید کرد، هم ملت را که چنین و چنان میکنم.
وما نیز به تأسّی از رهبر فرزانه و شجاع خود با صدای رسا می گوییم: آقای ترامپ! شما غلط میکنید.
رهبرا !
مادانشجویان دانشگاه آزاداسلامی قم نیز به این کشورهای مستکبر و دروغگو اعتماد نداریم و در دفاع از آرمانهای نظام جمهوری اسلامی تا آخر ایستاده ایم و اجازه یاوه گویی و اظهار نظر سخیف را به هیچ بیگانه ای نخواهیم داد.
وبه مسئولین ودولتمردان کشورمان نیز اعلام میکنیم که هرکس بخواهد به عزت و غرور ملی ما لطمه بزند همانگونه که اورا برسر کار آوردیم ، او را کنار خواهیم زد و در این موضوع با هیچ کس پیمان برادری نبسته ایم.
خط قرمز ما آرمانهای امام راحل ( رضوان الله تعالی علیه ) ورهبر فرزانه انقلاب است و مسیر ما مسیر شهداست . وخط ما خط حزب الله است . وبه راستی که ((انّ حزبَ اللهِ هم الغالبون.))
والسلام علی عبادالله الصالحین و لعنه الله علی اعداءالله الی یوم الدین
جامعه اسلامی دانشجویان
بسیج دانشجویی
کانون دانشجویی سایه های جدید
کانون دانشجویی نجم الثاقب
کانون دانشجویی هلال احمر
کانون دانشجویی شاخص
کانون دانشجویی سوره
کانون دانشجویی تدبیر
کانون دانشجویی نفحات
کانون دانشجویی اندیشه ها ی مطهر
#خبر
در راستاي #محكوميت #عهدشكني #آمريكا در خروج از #برجام؛ #دانشجويان #انقلابي #دانشگاه_آزاد_اسلامي قم ظهر فردا در جوار مزار #شهدای_گمنام اين #دانشگاه #تجمع_اعتراضي برگزار نموده و #پرچم آمريكا را به عنوان نماد #استكبار_جهاني به همراه قرارداد باطل شده برجام به #آتش مي كشند.
#جامعه_اسلامی_دانشجویان
#جاد_آزاد_قم
SAPP.IR/JADAZADQOM
EITAA.COM/JADAZADQOM
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
✨#بـدون_تـو_هـرگـز ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـنــجــم اون شب تا سر حد مرگ کت
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت شـشـم
با شنیدن این جمله چشماش پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ...
اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ...
بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ... با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ...
اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ...
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، همسایه ها و اقوام زنگ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ...
وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ... ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ...
کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد ...
البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هــفــتــم
پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود ... بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد ... با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر ... بعد هم که یه عصرانه مختصر ... منحصر به چای و شیرینی ... هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت ... اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور ... هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ...
هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد ... همه بهم می گفتن ... هانیه تو یه احمقی ... خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد ... تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟... هم بدبخت میشی هم بی پول ... به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی ... دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی ...
گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید ... گاهی هم پشیمون می شدم ... اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده ... من جایی برای برگشت نداشتم... از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود ... رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی ... حنی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ...
اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون ... مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره ... اونم با عصبانیت داد زده بود ... از شوهرش بپرس ... و قطع کرده بود ...
به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه ... صداش بدجور می لرزید ... با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هـشـتـم
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... امکان داره تشریف بیارید؟ ...
شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید ... من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام ... هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است ... فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه ... اگر کمک هم خواستید بگید ... هر کاری که مردونه بود، به روی چشم ... فقط لطفا طلبگی باشه ... اشرافیش نکنید ...
مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد ... اشاره کردم چی میگه ؟ ... از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت ... میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای ...
دوباره خودش رو کنترل کرد ... این بار با شجاعت بیشتری گفت ... علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم... البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن ... تا عروسی هم وقت کمه و ...
بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد ... هنگ کرده بود ... چند بار تکانش دادم ... مامان چی شد؟ ... چی گفت؟ ...
بالاخره به خودش اومد ... گفت خودتون برید ... دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن ... و ...
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد ... تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم ... فقط خربدهای بزرگ همراه مون بود ... برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد ... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت ... شما باید راحت باشی ... باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه ...
یه مراسم ساده ... یه جهیزیه ساده ... یه شام ساده ... حدود 60 نفر مهمون ...
پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت ... برای عروسی نموند ... ولی من برای اولین بار خوشحال بودم... علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM